جامعهی ایرانی جامعهای است کهن که دینداری و دینورزی آنچنان در تاریخ آن با روح و جان مردمان در آمیخته که انفصال دین از هویت این قلمرو فرهنگی را ناممکن میسازد. با اینحال چند صباحیست که ورود تمدنی دیگر در دو ساحت عینیت و ذهنیت به عالم بیرونی و درونی انسان ایرانی، «جایگاه دین» را در حیات او سخت دستخوش چالش و آشوب کرده است، بطوریکه ایرانی شیعه قرن چهاردهم هجری امروز خود را در بسیاری موارد، مجبورِ به انتخابِ میان دین، و جهان جدید میبیند. انتخابی بس سخت و سترگ که تمام وجود او را به چالش فرا میخواند.
با اینحال چنین به نظر میآید که دوران بحرانیِ تنگنای این دوگانه، برای نسل جدید سپری شده است. ایرانیِ مسلمان که به تدریج از اوان مشروطه با پدیده جدید «غرب» آشنا میشود، فراز و نشیبهای بلندی را برای تعیین نسبت خویش با عالم جدید میگذراند که انعکاس تام خویش را در تاریخ روشنفکری معاصر به ظهور میرساند، تاریخی که در دو دوره «شریعتی و سروش» در دهههای 50 و 70 به اوج خود میرسد و پاسخهایی متناسب با زمینه تاریخی و نیازهای دوره خود کسب میکند. امّا مواجهه نسل جدید با پدیده «مدرنیته» نه از جنس مواجهه «نظری و روشنفکرانه» بلکه از جنس مواجههای «عینی و انضمامی» با دنیایی است که عمده زیستجهان او را تشکیل میدهد. گرچه سابقه تجربه انضمامی ایرانیان از مدرنیته به دوره رضاخان بازمیگردد، با اینحال این مواجهه تجربهای عمدتاً سیاسی است که در شرایط استعمار و نفوذ مستقیم بیگانگان در امورات کشور اتفاق میافتد و به قول دکتر حائری درکی است که تنها از مواجهه با رویهی استعماری غرب بدست میآید.(حائری، 1387)
این تغییرات فرهنگی شگرف که در بازه زمانی کوتاهی در لایههای زیرین جامعه اتفاق میافتد، با سرعت کمتری خود را در عینیت رفتاری افراد ظاهر میکند به گونهای که حتی تا مدتها بخاطر در آمیختگی شدید با عناصر حیات سنتی و دینی غیرقابل تشخیص است و از چشم
ناظران عینی صحنه و طراحان مطالعات انضمامی دینداری پنهان میماند. (میرسندسی، 1390، 90) همینجاست که ضرورت طراحی و اجرای مطالعاتی برای سنجش اینگونه تغییرات فرهنگی که در لایه «نگرشی» افراد اتفاق میافتد نمایان میگردد. امری که به مدد الهی مورد نظر این تحقیق است.
1.2 طرح مسأله
چنین تصویری از نقش دین در جهان سنت که توسط جامعهشناس امریکایی، پیتر برگر، با تعبیر درخشان «سایبان مقدس» مطرح میشود با ورود مدرنیته به جامعه سنتی به شدت دستخوش چالش میگردد. مدرنیته در شکل متأخر آن به صورت جامعهای با نهادهای اجتماعی تمایزیافته و مستقل درآمده است که هریک نظامهای معنابخشی خود را نه از دین که از عقلانیت و دانش ابزاری فایدهگرایی میگیرد که به مرور زمان مستقل از دین بالیده و اکنون درون این حوزه ها متمرکز و نهادینه شده است و مشروعیتی خودبنیاد را برای این نهادها حاصل کرده است. ورود مستقیم این نهادهای عرفی دنیای مدرن در فرآیند مدرنیزاسیون به کشورهای شرقی و جهان سوم، این سایبان مقدس را در گیرودار یک انتخاب بزرگ برای تطبیق با شرایط جدید مخیّر میکند: یا خود را گسترش دهد تا بتواند بار دیگر چتر قدسی خویش را بر عناصر اجتماعی سایهافکن کند یا به گوشهای ایمن از دنیای مدرن بخزد تا بدون دستبرد روحیه سکولار و دینزدای مدرن بقا یابد، گوشهی ایمنی که برگر «قلمرو خصوصی» شهروندان را تنها مصداق آن میداند. (برگر و دیگران، 1381، 88) گرچه برگر از شق اول فوقالذکر چیزی نمیگوید و حتی انقلاب ایران را بعنوان جوشش دین از حوزه خصوصی که به حوزه عمومی هم سرایت میکند تعبیر میکند(Berger, 1974 به نقل از یوسفزاده،1388، 162) اما ناگفته پیداست که یکی از داعیههای همیشگی اسلام در ایران، تمشیت و هدایت امور اجتماعی بوده است که با ظهور حضرت امام خمینی و انقلاب اسلامی تجلّی عینی مییابد.
در گیرودار این کشمکش که عالمان دینی، روشنفکران، دولتها، احزاب، رسانهها و خودِنهادها و ساختارهای اجتماعی بازیگران اصلی آن هستند، صحنه پیچیدهای در ایران امروز ما پدید آمده است که گفتمانهای متعارضی از هردو سوی طیف پیشفرض انگاشته شده و مورد عمل قرار میگیرد و این درحالیست که بر خلاف یک دهه پیش، اصل این گفتمانها و مطالبات صریحاً و مستقیماً مورد بحث قرار نمیگیرند.مناقشهای که در دهه اول در دو جبهه انقلابی-لیبرال و در دهه دوم با عنوان اصلاحطلب-اصولگرا دنبال میشد، در دهه سوم صورتبندی نظری ویژهای نیافت و حال آنکه به شکلی پنهان در تمام مناقشات در جریان بود.
در واقع به خوبی میتوان این ادعا را مطرح کرد که مناقشه بر سر «محدوده حضور اجتماعی دین» محور اصلی تمام مناقشات اجتماعی ایران معاصر و بویژه سالیان پس از انقلاب است. مناقشهای که از یکسو ریشه در مباحثات کلامی و دینشناختی داردکه سرفصلهایی نظیر «قرائت دینی»، «قلمرو دین»، «ضرورت دین» و «انتظار بشر از دین» را پدید آورد و از سوی دیگر ریشه در مباحث معرفتشناختی دارد که مباحثی نظیر «منزلتِ شناختی عقل» و «فهم عصری دین»، «نقش هرمنوتیک در فهم متون مقدس» و «ارزش علم جدید» را برانگیخت. همین مناقشه است که وقتی امتداد یابد مباحث سیاسی بر سر مدل حکومتی ولایت فقیه و دموکراسی، معارضات اقتصادی بر سر الگوی اقتصاد بازار آزاد، درگیریها بر سر حدود پوشش و آزادی در جامعه و بسیاری موارد دیگر را به بار میآورد. (نباتیان، 1384، 104) با این همه جای خالی رویکرد «جامعهشناسانه» که منطقاً باید در کانون این منازعه قرار گیرد کاملاً خالیست. مباحثه بر سر حالات و کیفیت حضور دین در جامعه در نسبت با تحول بنیادین جامعه در تمدن غربی از یکسو و بررسی وضعیت انضمامی موجود از سوی دیگر میتواند پروژه های مهمی برای جامعه شناسی نظری و جامعه شناسی تجربی ایرانی محسوب شود.
1.3 سؤالات تحقیق
در چنین شرایطی پرسش اصلی این تحقیق اینجاست که دو فرآیند متعارض «مدرنیزاسیون» و «انقلاب اسلامی» که هریک با قوای مفصلی از نیروهای اجتماعی (اعم از کنشگران یا نهادها) در سطح کلان در حال فعالیت در کشورند، چه وضعیتی را در سطح خرد و فضای فرهنگی نسل جدید پدید آورده است؟ به عبارت دیگر نسل جدید به این سایبان مقدس چگونه مینگرد و محدودهی آنرا تا کجا تصویر میکند؟ آیا دانشجویان هنوز مرجعیتی برای دین بعنوان منبع مشروعیت بخش حوزه های اجتماعی گوناگون قائلند یا در نظام فکری خود این حوزه ها را از دین تخلیه کرده و معنابخشی، قانونگذاری و هنجاربخشی آنها را به عقلانیت، علم یا فرهنگ سکولار مدرن واگذار کردهاند؟
autonomous
Religious authority
فرم در حال بارگذاری ...