ناباروری به عنوان عدم توانایی بچه دار شدن بعد از حداقل یک سال ازدواج بدون استفاده از وسایل پیشگیری اطلاق می شود (بریک، 2007). آمارها با توجه به مراکز کنترل و پیشگیری بیماری ها حاکی است که بیش از 6 میلیون در ایالات متحده از ناباروری رنج می برند (ریچارد و کریستین، 2014). بر پایه گزارش سازمان بهداشت جهانی در حال حاضر به طور تقریبی بیش از هفتاد میلیون زوج نابارور در جهان و بیش از یک و نیم میلیون زوج ایرانی نابارور هستند (پیرنیا، 2008). مطالعات پژوهشی نشان می دهد که ناباروری مشکلات عدیده ای را برای زوجین از جمله برچسب ناباروری (دونکور و سندال، 2007)، کاهش عزت نفس (ویکل، گیدرون و شینر، 2004)، بروز و تشدید افسردگی (ولگستن و همکاران، 2010)، کاهش کیفیت زندگی (اونات و بجی 2012)، ناسازگاری های روانشناختی، ناسازگاری های زناشویی و آسیب در روابط جنسی (پیترسون و ایفرت، 2011) ایجاد می کند. ناباروری به عنوان یک بحران پیچیده زندگی است که از لحاظ روانشناختی، تهدید کننده و از جنبه هیجانی، ناتوان کننده است (نیکبخت، کریمی و بهرامی،1390) و اگر چه زن و شوهر هر دو بحران ناباروری را تجربه می کنند، ولی بررسی ها نشان می دهد که اثرات روانشناختی منفی ناباروری برای زنان در مقایسه با مردان بیشتر است و به طور کلی مطالعات انجام شده، ناباروری را به عنوان یک تجربه ناگوار خصوصاً برای زنان معرفی می کند (بگشاو و تایلور، 2003)، که باعث می شود در معرض آسیب های روانی و شخصیتی قرار بگیرند (ابی، اوناه و اوکافار، 2009). در واقع باردار شدن برای بسیاری از زوج ها مرحله ای مهم و ناتوانی در باردار شدن به معنی فشار و رنج و درد خواهد بود و بررسی اثرات آن یک چالش حقیقی را نشان میدهد (راسکانو و ولادیکا، 2012). گریل (1994؛ به نقل از نیلفروشان و همکاران، 1384) نیز در مطالعه فراتحلیلی خود به این نتیجه رسید که تجربه ناباروری در ابعاد بافت اجتماعی، تمرکز بر نقش جنسی، ساختار خانواده و رابطه زوج، تکنولوژی باروری، کنترل بر زندگی، نگرش نسبت به آینده و روابط بین فردی قابل بررسی است؛ که در این پژوهش نیز بعضی از این ابعاد مانند دلزدگی زناشویی و روابط صمیمی با همسر که در بعد ساختار خانواده و رابطه زوج قرار میگیرد و باورهای غیر منطقی که مربوط به نگرش و باورهای فرد نسبت به ناباروری است، مورد بررسی قرار گرفته است. دلزدگی در زوجین یک روند تدریجی است که طی آن صمیمیت و عشق به تدریج رنگ باخته و به همراه آن خستگی عمومی عارض می شود. بنابر تعریف دلزدگی یک حالت خستگی و از پا افتادن جسمی، عاطفی و روانی است که نتیجه درگیرهای طولانی مدت در موقعیت هایی است که افراد از نظر عاطفی و احساسی مطالبات زیادی دارند (آیالا مالاچ، 2004؛ آیالا مالاچ، 2003). از پا افتادن جسمی یا فرسودگی بدنی ناشی از دلزدگی به صورت خستگی مزمن بروز می کند که با خواب رفع نمی شود. در خصوص از پا افتادن عاطفی نیز مبتلایان به دلزدگی مدام آزرده و دلسردند. از پا افتادگی روانی ناشی از دلزدگی نیز معمولاً به صورت کاهش خودباوری و منفی گری نسبت به روابط، به خصوص رابطه با همسر رخ می دهد. دروسدزول و اسکرزپولس (2009) در پژوهشی در اتریش نشان دادند که روابط زناشویی زنان نازا نسبت به زنان بارور کمتر است و آنها بیشتر دچار اختلال در روابط زناشویی می شوند. نیکبخت و همکاران (1390) در یک پژوهش مقطعی نشان دادند که میزان دلزدگی زناشویی زنان نابارور از زنان بارور بیشتر بوده است. بر اساس نتایج پژوهش ها تجربه استرس زای ناباروری با طیف گسترده آسیب های روانشناختی، اختلالات کارکرد جنسی و مشکلات زناشویی ارتباط دارد (نیکبخت و همکاران، 1390؛ ابوالقاسمی، رجبی، شیخی، کیامرثی و صدرالممالکی، 2013).
در ازدواج های موفق تبادل و ارضای متقابل نیازهای صمیمیت زوجین در حد قابل قبول و انتظار موجب تحکیم روابط محبت آمیز بین آنها می شود، تا آنجا که می توان گفت یکی از اصول در ازدواج های موفق، ایجاد صمیمیت زوجین است (وولگستونگ، وانبرگ، اکسلیوس و لاندکویست، 2010). در واقع صمیمیت دارای ابعاد عاطفی، روانشناختی، عقلانی، جنسی، جسمانی، معنوی، زیبایی شناختی، اجتماعی و تفریحی است (دامس، 2000) و زمینه بنیادی را در جهت رضایت و نارضایتی فرد از زندگی موجب می شود، چرا که تعهد زوجین برای رابطه را استحکام می بخشد و به طور مثبت با سعادت و سازگاری زناشویی همراه است (پاپاگیورگیو و ولز، 2004). به طور کلی صمیمیت در روابط زناشویی، به صورت الگوی رفتاری بسیار مهمی مفهوم سازی شده است که جنبه های عاطفی- هیجانی و اجتماعی نیرومندی دارد و بر پایه پذیرش، رضایت خاطر و عشق شکل می گیرد (تن هوتن، 2007). نتایج پژوهش وولگستونگ و همکاران (2010) نشان داده است که زنان ناباروری که تحت تأثیر آثار منفی ناباروری هستند، ممکن است دچار مشکل در صمیمیت زناشویی خود شوند. بگموآراس(2010) در پژوهش خود نشان داد که ناباروری فرایندی استرس زا برای زنان است و موجب اضطراب و در نتیجه تعارضات زناشویی می شود. البرز (2011) نیز در پژوهش خود نشان داد که مشکل تعارضات زناشویی در زنان نابارور به طور معنی داری بیش از سایر زنان است. همچنین نتایج پژوهشی حاکی از افزایش صمیمیت زناشویی در جامعه زنان بارور بوده است (باقریان، 2010؛ اسفند آبادی، 2012).
همانطور که نتایج نشان داده است ناباروری پیامدهای روانشناختی بسیاری دارد (ابی و همکاران، 2009). یکی دیگر از این پیامدها عقاید و باورهای غیر منطقی است. منظور از باورهای غیر منطقی آن دسته از ارزش ها و هنجارهایی است که ممکن است افراد در زندگی فرا گیرند و به طور اساسی واقع گرایانه و متداول نباشد. این عقاید غیر منطقی می تواند به ایجاد مشکلات روان شناختی و هیجانی منجر شود (گلی، احمدی و گلی، 1391). تفکر غیر منطقی در بسیاری از موارد، موجب کاهش عملکردهای روان شناختی و عاطفی می شود (فیکیس و همکاران ، 2003). به عقیده بک (1976؛ به نقل از به نقل از هنرپروران، قادری، تقوا و زندی قشقایی، 1391) مشکلات عاطفی و رفتاری از تحریف واقعیت بر اساس فرض ها و منطق معیوب ناشی می شوند. این نوع ارزیابی های تحریف شده به هیجان های خاصی منجر می شوند. بنابراین پاسخ های هیجانی فرد با ارزیابی تحریف شده خود و نه با واقعیت هماهنگ است (گوردن و پائول، 2008). وقتی یک رویداد یا واقعه ناراحت کننده برای ما اتفاق می افتد، خود آن رویداد ما را ناراحت یا مضطرب نمی کند، بلکه برداشت ما از آن رویداد است که منجر به اضطراب و ناراحتی ما می شود (اسمیت، 2000؛ به نقل از هنرپروران و همکاران، 1391). موسوی نیک و باساواراجاپا (2012) در پژوهشی نشان دادند که زنان نابارور باورهای غیرمنطقی و افسردگی در در سطح بالایی قرار دارند.
نتایج پژوهش نشان می دهد خطاهای شناختی به علت نبود فرزند به نوبه خود سبب احساس فرسودگی و خستگی، ارتباط نامناسب با همسر و کاهش علاقه، محبت، محبت و خشنودی از فعالیت جنسی می شود (خایاتا، رایزک، حسن، غزال- ایود و اسد، 2003). فیکیس و همکاران (2003) در مطالعه خود به این نتیجه رسیدند که باورهای غیر منطقی نسبت به فرزندار شدن می تواند منجر به افزایش مشکلات
عاطفی و روانشناختی شود و نیز بیماران با سطوح بالای باورهای غیر منطقی در خطر کاهش کیفیت زندگی می باشند. نتایج مطالعه ای در تبریز نشان داد، در خانم های نابارور با باورهای غیر منطقی بیشتر نسبت به فرزندار شدن، افسردگی بیشتر است (فرزادی و قاسم زاده، 2008). گلی و همکاران (1391) در پژوهش خود نشان دادند که وجود باورهای غیر منطقی در زنان نابارور باعث کاهش کیفیت زندگی آنان می شود و نتایج آنها بیانگر سطوح بالای باورهای غیر منطقی خانم های نابارور و نیاز به داشتن فرزند به منظور شاد زیستن می باشد. رید، کاریر، بوچر، وایتلی، بوند و ذلکویتز (2014) در پژوهش خود نشان دادند که بعضی از زوجهای نابارور به علت نگرش منفی نسبت به مشاوره روانی از خدمات پشتیبانی روانشناختی ناباروری اطلاعاتی ندارند.
با وجود این که مطالعات مختلف اهمیت ارتباط مسائل جسمی- روانی و ناباروری را نشان دادهاند؛ ولی هنوز جنبههای گوناگون ناباروری در هالهای از ابهام قرار دارد و با توجه به تمام موارد ذکر شده در مورد مشکلات مربوط به ناباروری، پژوهش حاضر درصدد آن است که به این سؤال اساسی پاسخ دهد که آیا بین دلزدگی زناشویی، روابط صمیمی با همسر و باورهای غیر منطقی در زنان بارور و نابارور تفاوت معناداری وجود دارد؟
. Infertility
. Bhasin, Kretser & Baker
. Speroff & Fritz
. Razik, Hady Farag & Sheta
. Darman & Divis
. Lee, Sun & Chao
. Fido
. Oats & Abraham
. Berek
. Richard & Kristin
. Donkor & Sandall
. Cwikel, Gidron & Shiner
. Volgsten & et al
. Onat & Beji
. Peterson & Efert
. Bagshawe &Taylor
. Obi, Onah & Okafar
. Rascanu & Vladica
. Greil
. Couple Burnout
. marital intimacy
. Irrational Beliefs
. Ayala Malach
. Drosdzol & Skrzpulec
. marital intimacy
. Volgston, Vanberg, Ekselius & Lundkvist
. Dahms
. Papageorgio & Wells
. Begmuaras
. Fekkes & et al
. Beak
.Gordon & Paul
. Smith & Houst
. Basavarajappa
. Khayata & Rizk, Hasan, Ghazal-Aswad & Asaad
. Read, Carrier, Boucher, Whitley, Bond, & Zelkowitz
فرم در حال بارگذاری ...