با رشد امورتجاری و بازرگانی در دنیای امروز و تخصصی شدن اداره شرکت ها، مدیریت از مالکیت جدا شده و اداره ی شرکتها، چه به صورت تجارت داخلی و چه به صورت تجارت بین المللی به مدیران حرفه ای و آگاه به مسائل پیچیده اقتصادی و مالی سپرده شد. مالکان، ثروت خود را در اختیار مدیران قرار دادند و به منظور تصمیم گیری در مواردی همچون حفظ یا فروش سرمایه گذاریها و ارزیابی وظیفه مباشرت مدیران به منظور انتخاب مجدد یا جایگزینی آنان، خواهان حسابدهی مدیریت از طریق ارائه اطلاعات و پاسخگوئی در قبال عملکرد خود می باشند. (پور حیدری و همتی، 1383). در این مسیر، اطلاعات حسابداری بخش عظیمی از نیازهای اطلاعاتی تصمیم گیرندگان را تأمین می سازد. بیشتر اطلاعات حسابداری در صورت های مالی اساسی منعکس می شود و اکثر قریب به اتفاق نیاز اطلاعاتی تصمیم گیرندگان از جمله صاحبان سرمایه، سرمایه گذاران بالقوه، اعتباردهندگان، تحلیل گران مالی و سایر استفاده کنندگان با استفاده ازصورتهای مالی تحقق می پذیرد. یکی از صورت های مالی اساسی که بیشتر مورد استفاده قرار می گیرد، گزارش سود و زیان می باشد. این گزارش منعکس کننده ی عملکرد واحد تجاری در یک دوره مالی است. مدیران واحدهای تجاری به دلایل مختلف می کوشند تا از طریق کاربرد روشهای گوناگون حسابداری، سود دوره مالی را در راستای تأمین سیاست ها و اهداف خود، تغییر دهند.
<img class="alignnone size-full wp-image-590927 aligncenter” src="https://ziso.ir/wp-content/uploads/2021/02/Accounting-253.jpg” alt="حسابداری” width="400″ height=”266″ />
نظریه ها و شواهد نشان می دهد که نگرانی مدیران درباره عملکرد فعلی خود، سبب می شود که در دستکاری سودهای دوره جاری انگیزه داشته باشند (پائولز و همکاران[1] ، 2004؛ رودریگز پرز و وان همن[2] ، 2009). این نزدیک بینی مدیریت از آنجا ناشی می شود که سرمایه گذاران خارجی و تحلیل گران معمولاً زمانی که انتظارات خود را درباره سودهای آتی شکل می دهد به سودهای دوره جاری متکی می شوند و انواع مختلفی از تعهدات قراردادی ( مانند قرارداد طرح پاداش و قراردادهای بدهی) در بسیاری از موارد به سودهای دوره جاری مرتبط می باشد. تاجاییکه مدیران با تقویت عملکرد فعلی مانند قیمت سهام انگیزه دارند تا سودهای دوره جاری را از طریق استقراض سودهای آتی برای استفاده در دوره جاری، بیشتر نشان دهند (کیم و سوهن ، 2013). سودهای دوره جاری می تواند به دو طریق مدیریت شوند: ابتدا، مدیران می توانند سودهای گزارش شده را از طریق انتخاب اقلام تعهدی اختیاری تحت اصول کلی پذیرفته شده حسابداری دستکاری کنند. دستکاری اقلام تعهدی اختیاری معمولاً در پایان سال مالی زمانی که فعالیت های عملیاتی واقعی کامل می شود، رخ می دهد. در حالی که مدیریت سود واقعی بطور مستقیم بر میزان اقلام تعهدی اختیاری تاثیر دارد آن بطور مستقیم جریانهای نقدی را تحت تاثیر قرار نمی دهد. دوم، مدیران می توانند سودهای گزارش شده را از طریق تحریف فعالیت های واقعی، دستکاری کنند. بطور ویژه، آنها می توانند زمانبندی و مقیاس فعالیت های واقعی همچون تولید، فروش، سرمایه گذاری و فعالیت های تامین مالی را در طول دوره حسابداری برای دستیابی به اهداف خود، تغییر دهند. برای مثال، سودهای گزارش شده می توانند بطور موقت با تسریع زمان تولید و فروش، از طریق کاهش هزینه های اختیاری و یا با به تعویق انداختن زمان رویدادها، افزایش یابد. مطابق تحقیقات روی چودهری (2006)، این فعالیت های مدیریت در عملیات واقعی که نوعی انحراف از شیوه های عادی تجاری با هدف اولیه دستکاری سودهای دوره جاری می باشد، به عنوان مدیریت سود واقعی نامیده می شود. او بیان می کند که اگرچه این گونه انحرافات در عملیات شرکت در رسیدن به اهداف گزارشگری مالی به مدیر کمک می کنند، لیکن ارزش شرکت را افزایش نمی دهد. روشهای دستکاری فعالیت های واقعی مانند کاهش قیمت فروش محصولات به منظور افزایش فروش و یا کاهش مخارج اختیاری در بحران های اقتصادی، از جمله رو شهای بهینه ای هستند که به مدیران کمک می کنند. ولی اگر مدیران به صورت گسترده و غیرعادی به استفاده از روش های مذکور علاقه نشان دهند، در واقع آنها به مدیریت واقعی سود تمایل دارند و وجود سرمایه گذاران خبره و آگاه دستکاری فعالیت های واقعی را محدود می کنند. بنابراین اگرچه مدیران با انجام چنین فعالیت هایی می توانند به سودهای موردنظرشان در کوتاه مدت دست یابند لیکن آن ها در بلندمدت نخواهند توانست ارزش شرکت را افزایش دهند.
کیم و سوهن1 (2013)، بیان می کنند که فعالیت های در جهت مدیریت سود واقعی به دو دلیل هزینه سرمایه را افزایش می دهد. ابتدا، مدیریت سود واقعی یک جنبشی را در سودهای گزارش شده ایجاد می کند به این خاطر که نه تنها اقلام تعهدی اختیاری تحت تاثیر قرار می گیرنذ بلکه جریان های نقدی از طریق دستکاری در فعالیت های مربوط به عملیات واقعی تحریف می شوند. دوم، کشف و شناسایی مدیریت سود واقعی نسبت به مدیریت سود مصنوعی مشکل تراست. در نتیجه مدیریت سود واقعی ممکن است از طریق مکانیزم های حاکمیتی خوب محدود نشود (جاقی و همکاران ، 2009). لامبرت و همکاران 2(2007)، پیشنهاد می کنند که سرمایه گذاران خارجی نرخ بازده بالایی برای شرکت هایی با سودهای بالا و سطح پایین جریان نقد مورد انتظار، تقاضا میکنند. علاوه بر این، ارزیابی سرمایه گذاران خارجی از عملکرد شرکت مشکل خواهد بود. در نتیجه مدیران می توانند از جه نقد زمانی که عملکرد خوب شرکت بوسیله مدیریت سود واقعی پوشانده شده است، سوء استفاده کنند. این فرصت های مدیریتی باعث می شود سرمایه گذاران خارجی سطح وجه نقد آتی مورد انتظار را برای کم کردن مدیریت سود واقعی شرکت، ارزیابی کنند. بنابراین آنها پیش بینی می کنند که مدیریت سود واقعی یک رابطه مثبت با هزینه سرمایه بعد از کنترل تاثیرات مدیریت سود مصنوعی داشته است.
اورت و واگن هوفر[3] (2005)، نشان دادند زمانی که مدیران با استانداردهای حسابداری سخت گیر مواجه هستند یا زمانی که استانداردهای حسابداری بصورت دقیق اجرا می شوند، مدیران از رویکرد مدیریت سود مصنوعی به مدیریت سود واقعی تغییر رویکرد می دهند. همچنین نتایج نظر سنجی گراهام و همکاران (2005)، آشکار کرد که اکثر مدیران تمایل دارند که زمان بندی پروژه های سرمایه گذاری جدید را برای دستیابی به اهداف سودآوری خود به تاخیر اندازند. این تاخیر ممکن است پیامدهای منفی بر ارزش شرکت در بلند مدت داشته باشد. لامبرت و همکاران (2007)، پیشنهاد می کنند که سرمایه گذاران خارجی نرخ بازده بالایی برای شرکت هایی با سودهای بالا و سطح پایین جریان نقد مورد انتظار دارند. بنابراین با توجه به تحقیقات لامبرت و همکاران (2007)، کیم و سوهن (2013)؛ که انتظار دارند مدیریت سود واقعی رابطه مثبتی با هزینه سرمایه دارد این سوال بوجود می آید که در مجموع مدیریت سود واقعی و مدیریت سود مصنوعی بر هزینه سرمایه شرکت های پذیرفته شده در بورس اوراق بهادار تهران چه تاثیری دارد؟
نتایجی که از این پژوهش بدست خواهد آمد می تواند سرمایه گذاران و اعتبار دهندگان را در تصمیم گیری های مربوط به سرمایه گذاری و تخصیص اعتبار، یاری کند. بنابراین سرمایه گذاران و اعتباردهندگان خواهند توانست اعمال مدیریت را از طریق دستکاری و تاثیری که بر هزینه سرمایه دارد، مشاهده کنند.
1) بررسی تاثیر مدیریت واقعی سود با استفاده از جریان نقد عملیاتی غیر عادی بر هزینه سرمایه سهام عادی.
2) بررسی تاثیر مدیریت واقعی سود با استفاده از هزینه های غیر عادی تولید بر هزینه سرمایه سهام عادی.
3) بررسی تاثیر مدیریت واقعی سود با استفاده از هزینه های اختیاری غیر عادی بر هزینه سرمایه سهام عادی.
1) بررسی تاثیر مدیریت سود مصنوعی با استفاده از اقلام تعهدی اختیاری بر هزینه سرمایه سهام عادی.
با وجود استانداردهای پذیرفته شده حسابداری، به دلیل نبود یک تئوری فراگیر سود، همچنان اختلاف نظر تئوریسین ها و افراد حرفه ای در زمینه گزارشگری سود وجود دارد و در عمل، گزارشگری سود را با چالشهایی روبرو می سازد. علاوه بر این با در نظر گرفتن تفکیک مالکیت از مدیریت، وجود تضاد منافع و دسترسی انحصاری مدیران به برخی اطلاعات مالی و نیز ویژگی حسابداری تعهدی در زمینه حق انتخاب مدیریت از میان روشهای مختلف حسابداری، احتمال وجود دستکاری سود وگمراه نمودن افراد در تصمیم گیری هایشان وجود دارد. از طرف دیگر با در نظر گرفتن انتشار سهام عدالت شرکت های بورس در بین تمام اقشار جامعه، که طی سالهای اخیر در ایران صورت پذیرفته و با در نظرگرفتن میزان فهم و آشنایی هر یک از گروه های جامعه با مسائل مالی، لزوم ارائه اطلاعات صحیح و شفاف سازی به منظور اتخاذ تصمیمات مناسب که نتایج کلان اقتصادی را به دنبال دارد، لازم و ضروری می نماید. در عین حال، سودهای گزارش شده همواره به عنوان یکی از معیارهای تصمیم گیری مالی مطرح بوده است و تحلیلگران مالی، عموما سود را به عنوان یک عامل برجسته در بررسی ها و قضاوتهای خود مد نظر قرار می دهند. علاوه براین، فعالیت هایی که در جهت مدیریت سود صورت می گیرد، هزینه حقوق صاحبان سهام را تحت تاثیر قرار می دهد و به عنوان یک عامل مهم در تعیین تصمیمات سرمایه گذاران در جهت تخصیص منابع محسوب می شود. بنابراین قبول پیامدهای اقتصادی گزارشگری سود، امری اجتناب ناپذیر به نظر می رسد. از لحاظ نظری، مدیریت سود نه تنها در بازارهای غیرکارآی سرمایه، که در بازارهای کارآی سرمایه نیز وجود دارد. هدف کلی این پژوهش کمک به شناسایی برخی از ابزارهای مورد استفاده جهت اعمال مدیریت سود در راستای تعیین تصمیمات سرمایه گذاران در جهت تخصیص بهینه منابع می باشد.
قلمروموضوعی: بررسی تاثیر مدیریت سود واقعی و مدیریت سود مصنوعی بر هزینه سرمایه در شرکت های پذیرفته شده در بورس اوراق بهادار تهران می باشد.
قلمرو زمانی: داده های لازم از فروردین سال 1386تا پایان اسفند 1390می باشد.
قلمرو مکانی تحقیق :شامل شرکت های پذیرفته شده در بورس اوراق بهادار تهران می باشد.
در این پژوهش، شش فرضیه مورد برسی قرار گرفته است که شامل دو فرضیه اصلی و چهار فرضیه فرعی به شرح زیر می باشد:
â فرضیه اصلی اول: مدیریت سود واقعی بر هزینه سرمایه سهام عادی شرکت تاثیر دارد.
فرضیه فرعی اول: مدیریت سود واقعی با استفاده از جریان نقد عملیاتی غیرعادی بر هزینه سرمایه سهام عادی شرکت تاثیر دارد.
فرضیه فرعی دوم: مدیریت سود واقعی با استفاده از هزینه های تولید غیرعادی بر هزینه سرمایه سهام عادی شرکت تاثیر دارد.
فرضیه فرعی سوم: مدیریت سود واقعی با استفاده از هزینه های اختیاری غیرعادی بر هزینه سرمایه سهام عادی شرکت تاثیر دارد.
â فرضیه اصلی دوم: مدیریت سود مصنوعی بر هزینه سرمایه سهام عادی شرکت تاثیر دارد.
فرضیه فرعی چهارم: مدیریت سود مصنوعی با استفاده از اقلام تعهدی اختیاری بر هزینه سرمایه سهام عادی شرکت تاثیر دارد.
نکته حائز اهمیت این است که آزمون فرضیه ها بطور جداگانه برای هر یک از فرضیه های فرعی صورت می پذیرد.
هنگامی که سازمانها خدمات و محصولات جدید را ایجاد میکنند و فرایندهای مدیریت را بهبود میدهند، نیازمند انگیزش و توانایی سرمایه انسانی برای ایجاد ایدهای خلاقانه و دیدگاههای نوآورانه و اِعمال فرصتهای جدید میباشند. مدیریت منابع انسانی میتواند نگرشها، ظرفیتها و قابلیتها، و رفتارهای کارکنان را برای رسیدن به اهداف سازمانی متأثر و اصلاح کند تا نقش مهمی را در پرورش شرایط ضروری برای تسریع و هدایت افراد به سوی توسعه فعالیتهای نوآوری ایفاء میکند. سازمانها میتوانند اقدامات راهبردی مدیریت منابع انسانی شامل کارمندیابی، آموزش، ارزیابی عملکرد و پرداخت را به عنوان ابزاری برای انگیزش تعهد کارکنان و مشارکت کردن آنها در تفکر خلاق و نوآوری استفاده کنند. بنابراین، اقدامات راهبردی مدیریت منابع انسانی نقش مهمی را در تأثیر بر عملکرد نوآوری ایفاء میکند.
هنگامی که سازمانها فعالیتهای نوآوری را ایجاد و توسعه میدهند با عدم اطمینان و تغییرپذیری بیشتری در فرایند نوآوری مواجه میشوند و نیاز به کارکنان خلاقی دارند که انعطاف پذیر، ریسک پذیر و دارای تحمل عدم اطمینان و ابهام باشند. بنابراین، سازمانها باید در اقدامات کارمندیابی بر این ویژگیها تاکید بیشتری کنند. هنگامی که سازمانها از قابلیتهای خلاق و ویژگیهای نوآورانه به عنوان معیار استخدام و انتخاب استفاده کنند، کارکنان آنها به احتمال زیاد تنوعی از ایدهها را خلق میکنند و به رفتارهای نوآورانه تر متعهد میشوند. از طریق کارمندیابی مؤثر و کارا، کارکنان ، منابع مهم ایدههای جدید درفرایند نوآوری سازمان میشوند.
چون فرایند نوآوری اغلب طولانی و نامطمئن است، سازمانها باید بر اهمیت و ارزش نوآوری به عنوان اولویتهای سازمان تاکید کنند و مکانیسمهای رسمی را برای اندازه گیری رفتارها و نتایج نوآوری ارائه دهند. فشار مثبت از سوی ارزیابی عملکرد، چالشها و احساس موفقیت را ایجاد میکند و به عنوان انگیزاننده مهم کارکنان عمل میکند(برومند و رنجبری، 1388).
مدیریت منابع انسانی، به انسان به عنوان یک عامل حیاتی و ممتاز برای بقا، رشد و برتری سازمان توجه مینماید. مدیریت منابع انسانی به علت تغییر در روندهای سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی، تشدید رقابت در سطح ملی و جهانی، افزایش نیروی ناهمگون کار و تغییرات شگرف در ماهیت نیروی کار با چالشهای جدیدی روبرو است. مدیریت استرتژیک منابع انسانی در چنین شرایطی بیشتر مورد توجه قرار گرفته و هر روزه نقش جدیدی از آن انتظار میرود. افزایش بهره وری ، افزایش خلاقیت و نوآوری کارکنان، ایجاد و افزایش تعهد نیروی کار، افزایش خدمات مناسبتر از دیدگاه مشتریان، افزایش نقش کارکنان در تدوین و اجرای استراتژیهای سازمانی، بخشی از نقشهای در حال تغییرمدیریت استراتژیک منابع انسانی است (امیدی، 1384).
مدیریت استراتژیک منابع انسانی با معنای وسیع خود در دنیای امروزی می کوشد که آموزش و توسعه کارکنان، بهبود سازمانی و مسیر پیشرفت شغلی را در هم آمیزد تا افراد، گروهها و سازمان به شیوه ای اثر بخش رشد کنند. مدیریت استراتژیک منابع انسانی بر تشکیل رویکردی همه جانبه، هماهنگ و پویا در زمینه شناخت نیازها و مشخصات نیروی انسانی سازمانها نظر دارد، تا رسیدن به هدفها و استراتژی های سازمانی در محیط رقابتی پر تلاطم و متغیر امروزی را ممکن سازد. با مفهوم وسیعی که مدیریت استراتژیک منابع انسانی در این سالها کسب کرده است، میکوشد میان نیازهای جهانی، ملی، سازمانی و فردی پیوند ایجاد کند. پس می بایستی زمینه های لازم برای بروز تواناییهای بالفعل و تشخیص تواناییهای بالقوه کارکنان، در سازمان فراهم شود.
مدیران سونی برای پیاده سازی استراتژیهای خود بر نیروی انسانی، تاکید بسیار زیادی دارند و به این منبع به عنوان یک منبع کاملاً استراتژیک مینگرند و پیوسته سعی می کنند تا فرهنگ مجموعههای مربوط به خود را به سمت شرایط مناسب روز، حرکت دهند. مزیتهای رقابتی سونی شامل موارد زیر است:
اعتبار، خلاقیت، کیفیت، سرمایه، فناوری اطلاعات و فرهنگ سازمانی، که همه این موارد را مدیون نیروی انسانی خود هستند. سونی از همان ابتدای کار، نقش استراتژیک نیروی انسانی را در پیشبرد هدفهای شرکت درک کرده بود. بنابراین بر مکانیزم یادگیری بسیار تاکید
داشت. اگر چه ژاپنیها خصوصیات همکاری گروهی و پشتکار را دارند ولی از نظر نوآوری وخلاقیت در سطح بالایی نیستند. پس مدیران شرکت با شناخت نقاط قوت و ضعف منبع انسانی خود، توانسته اند با تقویت نقاط قوت و بر طرف کردن نقاط ضعف، این منبع استراتژیک را به سطح بالایی برسانند. برای تحقق این امر مدیران سونی برنامه های ویژهای را در شرکت خود دنبال کرده اند. توسعه خلاقیت و کارآفرینی در بین نیروهای شرکت، یادگیری مستمر و آماده نگه داشتن آنها باعث شده که هر گاه مدیران تصمیمی استراتژیک می گیرند به راحتی به اجرا در آید(فرهی، 1382). به همین منظور با توجه به خلاءهای تحقیقاتی موجود ضروری به نظر میرسد به نقش ارزشمند مدیریت استراتژیک منابع انسانی برنوآوری در سازمانهای ایرانی نیز توجه خاصی گردد و ما نیز در این تحقیق به بررسی این امر مهم خواهیم پرداخت .
هدف اصلی تحقیق: بررسی رابطهی بین مدیریت استراتژیک منابع انسانی و نوآوری کارکنان دانشگاه آزاد اسلامی واحد ارومیه میباشد.
هدف فرعی اول: بررسی رابطهی بین استراتژی جذب منابع انسانی و نوآوری کارکنان دانشگاه آزاد اسلامی واحد ارومیه میباشد.
هدف فرعی دوم: بررسی رابطهی بین استراتژی انگیزش منابع انسانی و نوآوری کارکنان دانشگاه آزاد اسلامی واحد ارومیه میباشد.
هدف فرعی سوم: بررسی رابطهی بین استراتژی پاداش منابع انسانی ونوآوری کارکنان دانشگاه آزاد اسلامی واحد ارومیه میباشد.
هدف فرعی چهارم: بررسی رابطهی بین استراتژی ارتقاء منابع انسانی و نوآوری کارکنان دانشگاه آزاد اسلامی واحد ارومیه میباشد.
هدف فرعی پنجم: بررسی رابطهی بین استراتژی مذاکره منابع انسانی و نوآوری کارکنان دانشگاه آزاد اسلامی واحد ارومیه میباشد.
متغیرهای اصلی این تحقیق با توجه به موضوع عبارتند از
متغیر مستقل: مدیریت استراتژیک منابع انسانی متغیر وابسته: نوآوری کارکنان
در این مطالعه میزان تاثیر پنج استراتژی منابع انسانی (جذب، انگیزش، پاداش، ارتقاء و مذاکره) بر متغیر وابسته نوآوری کارکنان بررسی شده است که نتایج این بررسی به طور مفصل در فصل چهارم توضیح داده شده است .
سئوال اصلی اول: آیا بین مدیریت استراتژیک منابع انسانی و نوآوری کارکنان دانشگاه آزاد اسلامی واحد ارومیه رابطه وجود دارد ؟
سئوال فرعی اول: آیا بین استراتژی جذب منابع انسانی و نوآوری کارکنان دانشگاه آزاد اسلامی واحد ارومیه رابطه وجود دارد ؟
سئوال فرعی دوم: آیا بین استراتژی انگیزش منابع انسانی و نوآوری کارکنان دانشگاه آزاد اسلامی واحد ارومیه رابطه وجود دارد؟
سئوال فرعی سوم: آیا بین استراتژی پاداش منابع انسانی و نوآوری کارکنان دانشگاه آزاد اسلامی واحد ارومیه رابطه وجود دارد؟
سئوال فرعی چهارم: آیا بین استراتژی ارتقاء منابع انسانی و نوآوری کارکنان دانشگاه آزاد اسلامی واحد ارومیه رابطه وجود دارد؟
سئوال فرعی پنجم: آیا بین استراتژی مذاکره منابع انسانی و نوآوری کارکنان دانشگاه آزاد اسلامی واحد ارومیه رابطه وجود دارد؟
فرضیه اهم: بین مدیریت استراتژیک منابع انسانی و نوآوری کارکنان دانشگاه آزاد اسلامی واحد ارومیه رابطه معناداری وجود دارد.
فرضیه اخص اول: بین استراتژی جذب منابع انسانی و نوآوری کارکنان دانشگاه آزاد اسلامی واحد ارومیه رابطه معناداری وجود دارد.
فرضیه اخص دوم: بین استراتژی انگیزش منابع انسانی و نوآوری کارکنان دانشگاه آزاد اسلامی واحد ارومیه رابطه معناداری وجود دارد.
فرضیه اخص سوم: بین استراتژی پاداش منابع انسانی و نوآوری کارکنان دانشگاه آزاد اسلامی واحد ارومیه رابطه معناداری وجود دارد.
فرضیه اخص چهارم: بین استراتژی ارتقاء منابع انسانی و نوآوری کارکنان دانشگاه آزاد اسلامی واحد ارومیه رابطه معناداری وجود دارد.
فرضیه اخص پنجم: بین استراتژی مذاکره منابع انسانی و نوآوری کارکنان دانشگاه آزاد اسلامی واحد ارومیه رابطه معناداری وجود دارد.
این تحقیق از نظر هدف، از نوع کاربردی است و بر حسب نحوه گردآوری دادهها از نوع توصیفی و از میان انواع تحقیقهای توصیفی، ازنوع همبستگی میباشد.
در این تحقیق جهت جمع آوری اطلاعات و دادههای مورد نیاز از پرسشنامه و همچنین جهت بررسی مبانی نظری تحقیق از مطالعات کتابخانهای و اسناد و مدارک سازمانی استفاده شده است.
پس از جمع آوری اطلاعات از طریق پرسشنامه با استفاده از نرم افزار SPSS.18 اطلاعات بدست آمده مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت. روشهای آماری به کارگرفته شده که شامل آمار توصیفی وآمار استنباطی میباشد عبارتند از:
آمارتوصیفی: مانند محاسبه فراوانی، میانگین، انحراف معیار، حداکثر و حداقل نمره جهت توصیف ویژگیهای فردی اعضای نمونه.
آماراستنباطی: آزمون کولموگروف- اسمیرنوف، آزمون همبستگی پیرسون، آزمون دوربین واتسون، آزمون رگرسیون گام به گام
جامعه آماری این تحقیق کلیه کارکنان دانشگاه آزاد اسلامی واحد ارومیه میباشد.
به منظور شناخت دقیق و صحیح مسئله مورد پژوهش، قابل کاربردی کردن پژوهش، ژرفانگری و رسیدن به راه حلهای دقیق تر، قطعی تر، اصلاحی و سازنده مرتبط با موضوع مورد پژوهش و از طرف دیگر توجه به محدودیتهای هزینه، زمان و اهداف فردی پژوهشگر مشخص کردن قلمرو و ابعاد موضوعی، زمانی و مکانی پژوهش لازم و ضروری است.
درصدد دستیابی به قدرت منطقه ای و حتی فرامنطقه ای و جهانی در ابعاد سیاسی، فرهنگی، اقتصادی ، نظامی و تکنولوژیک می باشند. این نقش پس از پیروزی انقلاب جمهوری اسلامی ایران در سال 1357، با ایده «امت واحده اسلام» آغاز گریده و همچنان در سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران، از جایگاه اساسی تحت عنوان «صدور انقلاب به جهان» برخوردار است. از یک سو، جمهوری اسلامی ایران با اتخاذ مواضع و سیاست های واقع گرایانه و حکیمانه، پس از گذراندن جنگ خونین هشت ساله تحمیلی عراق، حمایت از ائتلاف بین المللی برای آزاد سازی کویت، حمایت از گروه های مؤثر و تأثیر گذار مقاومت در لبنان و فلسطین و بهره برداری از فرصت هایی که حمله آمریکا به عراق فراهم آورد، امروزه به یکی از بازیگران اصلی و قدرت بی چون و چرای منطقه ای در تمامی تغییر و تحولات در قلب خاورمیانه مبدل شده است. از سوی دیگر، ترکیه، بی وقفه در مسیر رسیدن به جایگاه شایسته تر در جهان اسلام و عرصه روابط بین الملل، در حرکت است. تغییرات ساختار نظام بین الملل پس از جنگ سرد، تحولات داخلی، هزینه بالای سیاست سنتی عدم مداخله و طیف وسیعی از منافع ترکیه از امنیت تا اقتصاد که به خاورمیانه گره خورده بود، این کشور را بر آن داشت تا سیاست فعال تری در این منطقه (خاورمیانه) اتخاذ نماید. روی کار آمدن حزب عدالت و توسعه در سال 2002 و مسائل ناشی از ناکامی عضویت در اتحادیه اروپا، این توجه را بیشتر کرد و ترکیه در سیاست خارجی خویش الگوی تازه ای پیش گرفت که خاورمیانه به عنوان یکی از مناطق هدف در کانون توجه آن قرار دارد.
الگوی دموکراسی ترکیه (به ویژه مبتنی بر تجربهها و موفقیتهای حزب عدالت و توسعه)،
به عنوان الگویی موفق در تلفیق اسلام و دموکراسی در بخش قابل توجهی از افکار عمومی و نخبگان جهان عرب مطرح شده که این امر به موازات بهرهگیری ترکیه از ابزار «میانجیگری»، به افزایش قدرت و نفوذ منطقهای ترکیه، کمک شایانی نموده است. حضور موثر کشور ترکیه در معادلات منطقه ای و بین المللی، به ویژه بعد از روی کارآمدن اسلام گرایان، زمینه مناسبی را برای افزایش نفوذ سیاسی- اقتصادی این کشور در حوزه منطقه ای خاورمیانه، فراهم نموده است. به طوری که، امروزه به یکی از رقبای جدی ایران در معادلات منطقه ای تبدیل شده است. این موضوع با توجه به ماهیت متفاوت نظام سیاسی و به دنبال آن نوع نگاه دو کشور به مسائل منطقه ای در حوزه سیاست خارجی، بازخورد و نتایج مختلفی در پی داشته است؛ از تعامل و همکاری در عراق پس از صدام، تا تضاد و رقابت در حوزه تحولات سوریه در سه سال اخیر که نشانگر رویکرد جدید سیاست خارجی ترکیه در تحولات منطقه ای پس از به نتیجه نرسیدن «سیاست تنش صفر» این کشور با همسایگان است، که این روند تعارض منافع این کشور بالأخص با جمهوری اسلامی ایران را بیش از پیش شدت بخشیده است و به صورت ویژه، تلاش این کشور، برای تغییر ساختار نظام سیاسی سوریه به عنوان متحد استراتژیک جمهوری اسلامی ایران در خط مقدم مقاومت علیه اشغال گری رژیم صهیونیستی مشاهده می شود. این تحقیق در پی واکاوی واقع بینانه تنش و تعارض در سیاست های خاورمیانه ای ایران و ترکیه با تکیه بر محور تحولات بهار عربی بوده و ضمن بررسی منابع آنها، پاسخ لازم به موضوع پژوهش ارائه گردد.
1-3- ضرورت و اهمیت موضوع
برای بررسی و تبیین روند تحولات، بایستی عوامل و پدیدههای متغیر آن را در فرآیند یک تحولات مورد ارزیابی قرار گیرد. اگر بخواهیم برای شناخت بهتر پدیدههای متغیر و عوامل تأثیر گذار در روند این فرآیند را، بررسی و تبیین کنیم، مستلزم این است که به بررسی یکی از این متغیرها یعنی منابع تنش و تعارض در سیاست های خاورمیانه ای تهران – آنکارا که نقش وافری در تحولات منطقه ای، فرا منطقه ای و جهانی ایفاء می کنند، در این فرآیند بپردازیم. مع الوصف پژوهش حاضر به بررسی و تبیین موضوع تحقیق به عنوان یک ضرورت نگریسته است و امری که در آینده در فرایند تحولات منطقه بسیار تأثیر گذار خواهد بود. به طوری محقق سعی دارد تا ابتداء ضمن بررسی سیاست خارجی دو کشور ایران و ترکیه، علت یا علل تغییر و تحولات آن (عدم همگرایی) را در سیاست خارجی ایران و ترکیه با تکیه بر تحولات بهار عربی و منشأ بروز اختلافات و دیدگاه های دو کشور مسلمان در قبال خاورمیانه بالأخص پیرامون سوریه و رژیم صهیونیستی را بر اساس دو دسته از متغیر ها (متغیر های ساختاری و متغیر های راهبردی)، مورد تجزیه و تحلیل قرار دهد.
1-4- اهداف کلی و جزئی
1-5- سؤالات اصلی و فرعی
– مؤلفه های تنش و تعارض در سیاست های خاورمیانه ای ایران و ترکیه از زمان شروع تحولات موسوم به بهار عربی در منطقه، کدام موارد می باشند؟ (احصاء منابع تنش و تعارض).
– آیا در سیاست های خاورمیانه ای ایران و ترکیه ، موارد تنش و تعارض وجود دارد ؟
– تغییر استراتژی و سمت گیری ترکیه از رویکرد همکاری به تقابل با جمهوری اسلامی ایران در حوزه تحولات خاورمیانه پس از بروز بحران عربی، ریشه در چه مؤلفه هایی دارد؟
1-6- فرضیه های تحقیق
– عوامل و منابع تنش و تعارض موجود در رویکرد متقابل و سیاست های خاورمیانه ای ایران و ترکیه، با تکیه بر بهار عربی، پیرامون ایجاد همگرایی و یا واگرایی، ایجاد، تقویت و یا ممانعت از وقوع بحران های منطقه ای در آینده خاورمیانه، تأثیر داشته و خواهد داشت.
– حزب حاکم بر ترکیه (عدالت و توسعه) با رویکرد نئو عثمانیسم، درصدد ایفاء نقش رهبری در فعالیت های منطقه ای در تقابل با ایران شیعی (که تداعی کننده تقابل دولت های عثمانی و صفوی است) می باشد .
فهرست ندارد.
شده از سوی نظریهپردازان روابط بین الملل دنبال شود. تقابل ایران و آمریکا نه از نوع تقابلهای رآلیستی مختص زمان جنگ سرد بود و نه صرفاً منافع منطقهای و بینالمللی دو کشور را شامل میشد. از طرف دیگر مجموعه عوامل جغرافیایی و تاریخی مانع از تقابل مستقیم و رودررویی تمام عیار ایران و آمریکا در طول چهار دهه گذشته گردیده است. آمریکا در بدو پیروزی انقلاب اسلامی با استفاده از استراتژی کلاسیک خود قصد داشت تا ایران را از طریق درگیر کردن با همسایه غربی آن تضعیف و درگیر چالش نماید. اما ناتوانی عراق در مقابله با ایران و دست بالای ایران در استفاده از موقعیت ژئوپلیتیک خود باعث گردید تا این جنگ با چراغ سبز آمریکا پایان پذیرد.
بعد از جنگ تحمیلی، سیاست خارجی آمریکا در قبال ایران تحت تاثیر فضای بعد از جنگ سرد و آغاز پروسهی جهانی شدن با تغییرات عمده ای مواجه شد. در شرایط جدید جهانی و تحت تأثیر فضای امنیتی آنارشیک پس از دنیای دو قطبی آمریکا با چالشهای امنیتی جدیدی مواجه گردید که نبرد مستقیم و سخت افزارانه با آنها نه تنها به حل خلاءهای امنیتی آمریکا کمک نمیکرد؛ بلکه امنیت آمریکا را بیش از پیش به خطر میانداخت. از همین رو آمریکا در مواجهه با این چالشها استراتژی نبرد نا متقارن را در پیش گرفت. نبرد نا متقارن مجموعه اقدامات و استراتژیهایی را شامل می گردد که امکان رو در رویی با دشمنانی که از نظر اندازه، استراتژیها و اهداف متفاوت هستند را فراهم میآورد. قدرت نرم نیز قسمتی از همین نبرد را شامل میگردد.
از سوی دیگر پایان نظم دو قطبی و داعیه آمریکا در ایجاد جهانی تک قطبی صرفاً با استفاده از ابزارهای نظامی متعارف امکانپذیر نمی باشد و آمریکا برای استیلا بر نقاط دیگر جهان ناگزیر از ایجاد تغییرات عمده در همه سطوح اعم از اقتصادی، سیاسی، امنیتی و فرهنگی در مناطق مختلف جهان است. استیلای آمریکا بر جهان نیازمند ابزارهایی است تا قدرت آمریکا از سوی رقبا مورد تصدیق قرار گرفته و پذیرفته شود و این مهم امکانپذیر نبود مگر با کسب مشروعیت از سوی مخاطبان آمریکا در اقصی نقاط جهان برای اقدامات این کشور در عرصهی بین المللی. از همین رو با آغاز دوران ریاست جمهوری کلینتون قرن بیست و یکم قرن آمریکایی لقب می گیرد و اقدامات و فعالیتها در جهت گسترش ارزشها و اصول آمریکا در جهان انجام میپذیرد.
انقلاب اسلامی ایران که از ابتدا ابعاد هویتی و ارزشی خود را ابزار صدور انقلاب اسلامی قلمداد میکرد و مقصود از صدور انقلاب را صدور ارزشهای اسلامی به دیگر مناطق جهان در راستای مبارزه با استکبار و استعمار میدید در نوک پیکان تهاجمات جدید غرب به سرکردگی آمریکا قرار داشته است. تقابل ایران و آمریکا در منطقه خاورمیانه نه از نوع تقابلات ایدئولوژیکی مختص دوران جنگ سرد بلکه بر اساس اصول و ارزشهای معنوی و
اسلامی در برابر مادیگرایی و رفاهزدگی به سبک آمریکایی است. انقلاب مردم ایران علیه رژیم ستم شاهی به تعبیر فوکو یاما روح جهان بیروح بود. پیروزی انقلاب اسلامی ایران آبی بود بر سالها نومیدی و رخوت جوامع اسلامی در برابر غرب که نماد آن شکستهای متعدد اعراب و اسرائیل بود. پیمان صلح کمپ دیوید اوج خفت و حقارت اعراب مسلمان در برابر دولت جعلی اسرائیل و حامیان غربی آن بود. اما انقلاب اسلامی ایران حاوی ارزشهای سازش ناپذیری بود که بالذاته با منویات و ارزشهای تنها ابرقدرت باقیمانده از جنگ سرد در تعارض و تضاد بود.
پدیده جهانی شدن و پیدایش ارزشهای جهانشمول اینک در بزنگاه تاریخی خود به تقابل میان ارزشهای تمدنی مختلفی منجر گردیده که از همان ابتدا واکنش نظریهپردازان مختلف در عرصههای گوناگون را در پی داشت. نظریه جنگ تمدنها از ساموئل هانتینگتون و پایان تاریخ از فرانسیس فوکویاما مشهورترین نظریاتی هستند که برای تبیین وضعیت موجود بکار گرفته شده و راه آینده را برای دولتمردان آمریکا تعیین کردند.
شکست آمریکا در دو جنگ افغانستان و عراق حاکی از لزوم تغییر در استراتژی آمریکا برای مواجهه با کشورهای اسلامیبود.
قدرت نرم در ابعاد گوناگونی و با ابزراهای خاصی رقابت دو کشور در منطقه خاورمیانه را رقم زده است. در عرصه ی فرهنگ یا اجتماع، مقوله هایی چون هنر (شامل فیلم و سرگرمی، موسیقی، تئاتر و هنرهای نمایشی)، رسانهها (شامل رادیو و تلویزیون، روزنامه ها و مجلات، اینترنت و ماهواره)، دانش و ورزش مطرح می گردد. فرهنگ حتی در برگیرنده ی مواردی چون ذایقهی غذایی یک ملت، خصلت های پسندیدهی ملی، موقعیت فرهنگی ممتاز (آثار باستانی و گردشگری، بزرگان ادبیات، شعر، رمان، موسیقی و هنر)، و همچنین تعداد محصولات فرهنگی یک کشور نیز هست. در زمینه ی دانش نیز دانشگاهها، مراکز فکری و تحقیقاتی معتبر، برنامههای جذاب و مبادلهی دانشجو، سهم جهانی در عرصه ی فناوری های نوین علمی، موفقیت های علمی و تحقیقاتی دانشجویان و دانشمندان ملی در صحنه ی بین المللی و در زمینه ی ورزشی نیز کسب افتخارات و میزبانی مسابقات جهانی و یا حتی منطقه ای، جملگی از مولفه های مهم در جذب افکار و اذهان بین المللی و ایجاد قدرت نرم به شمار می روند. (بیگی، 1389: 60-46).
علاوه بر فرهنگ، اقتصاد عامل دیگری است که در ایجاد یک قدرت نرم نقش بسزایی دارند. مصداق این عامل را می توان در مواردی از این دست یافت: رشد اقتصادی، مبادلات ارزی و تجاری، میزان تولید سرانه ی کشورها، تعداد شرکت ها (بویژه شرکتهای بین المللی)، سرمایه گذاری مستقیم خارجی، میزان مشارکت در نهادها و مقررات تجاری بین المللی، میزان رفاه، امید به زندگی، پایین بودن میزان بیکاری، دارا بودن مزیت نسبی در تولید و توزیع یک کالای خاص و غیره.
عامل سوم در ایجاد قدرت نرم، سیاست است که تأثیر آن را می توان در عرصه داخلی و بین المللی مشاهده نمود. در عرصهی داخلی، قدرت نرمِ حاصل از سیاست را می توان در افکار عمومی(شامل نقش آن در سیاست و میزان تأثیر و همراهی آن با دولت)، رعایت حقوق بشر، کارآمدی قوه قضائیه، پاسخگویی دولت، میزان امید به رعایت عدالت در میان افراد جامعه، سیاست های مثبت مهاجرتی و جذب توریسم، جذابیت های ایدئولوژی، میزان دخالت جامعه مدنی و کمبود میزان جرم و تخلف از قانون مطمح نظر است. در عرصه ی بین المللی نیز حجم و میزان تعامل با سازمان های بین المللی، ارائه ی کمک های بشر دوستانه، مناسبات و مبادلات فرهنگی، ارتباطات دیپلماتیک مطلوب و گسترده، طراحی و اتخاذ سیاست های استراتژیک مقبول و برگزاری و مشارکت در کنفرانس ها و نمایشگاه های بین المللی و … مورد توجه قرار می گیرد. (بیگی، 1389: 60-46).
تقابل ایران و آمریکا در منطقه خاورمیانه چه از لحاظ ایدئولوژیک و چه از منظر هویتی واجد ویژگیهایی است که هر ناظری را به لحاظ کردن قدرت نرم در روابط میان این دو کشور ناگزیر میسازد. از همین رو این پژوهش تلاش دارد تا ضمن تبیین مفهوم، تاریخچه و اهمیت قدرت نرم، به مقدورات و محدودیتهای ایران و آمریکا در منطقه خاورمیانه از بعد نرم افزاری پرداخته و تاثیرات تقابل این دو کشور را در این نقطه از جهان مورد واکاوی قرار داده و نهایتاً چارچوبی مفهومی برای تحلیل روابط این دو کشور در منطقه خاورمیانه ارایه نماید. بسیاری از جدال های منطقه ای و بین المللی ایران و آمریکا را باید ناشی از واکنش جمهوری اسلامی ایران نسبت به فرایندهای سلطه جویانه،رهبری گرایانه و هژمونیک آمریکا درسیاست بین الملل دانست.براین مبنا، آنان از هر گونه ابزار اقتصادی،نظامی و سیاسی خصوصا اعمال تهدیدات نرم به صورت الگوی تقابل استراتژیک برای تحقق اهداف هژمونیک استفاده به عمل می آورند. آمریکایی ها چنین الگویی را از طریق اعمال و به کار گیری مولفه های قدرت نرم همچون، استفاده از سازمانها و نهادهای بین المللی جهت محدودیت سازی فزآینده، اعمال جنگ روانی، رسانه ای در حوزه های مختلف بهره می گیرند.
بررسی عناصر و مولفه های قدرت نرم با تکیه بر دیپلماسی عمومی، تلاش دو کشور در جهت تسلط بر منطقه استراتژیک خاورمیانه،جایگاه و موقعیت ژئوپلیتیک ایران، طرح خاورمیانه جدید، امنیت انرژی از جمله محورهای مهمی هستند که ایران و آمریکا در مورد آن اختلاف نظر دارند و دیدگاه های گوناگونی پیرامون آن مطرح می گردد. این پژوهش با تکیه بر محورهای ذکرشده دیپلماسی عمومی و قدرت نرم ایران و آمریکا در منطقه را مورد بحث و بررسی قرار می دهد.
در دنیای رقابتی امروز، تغییرات در محصولات و مکانیسمهای بازار، اغلب بدینصورت است که سازمانها دست به بهرهبرداری از فرصتهایی میزنند که دیگر سازمانها دنبال نمیکنند و گاه حتی از وجود آنها مطلع نیستند. در این زمینه، نوآوری نقش راهبری و عمده را ایفا میکند (ایمانیپور و زیودار، 1387).
در سالهای اخیر در جریان رقابت شدید در بازار، جهانیسازی و گسترش تکنولوژی، نوآوری و تمایز به عنوان یک ضرورت برای هر شرکتی در نظر گرفته شده است. شرکتها برای رسیدن به موفقیت بازار و حفظ مزیت رقابتی، نیاز به بهرهبرداری از فرصتهای جدید، توسعه محصولات و خدمات بازار دارند (تاجالدینی[1]، 2010).
کارآفرینی شرکتی، مجموعه فعالیتهایی است که بهره برداری از مزایای رقابتی نوآوری را در یک سازمان امکانپذیر کرده و رهیافتی در نهادینه کردن نوآوری در سازمانها است. در حقیقت، کارآفرینی شرکتی به عنوان دریچه ای به سوی بهره بردار ی از مزایای رقابتی ماندگار، نوآوری و پیشگامی بر ای سازمانها قلمداد می شود (کوراتکو و همکاران[2]، 2005).
امروزه در کشورهای مختلف توجه خاصی به کارآفرینی میشود و تقویت کارآفرینی و ایجاد بستر مناسب برای توسعه آن از ابزار پیشرفت اقتصادی کشورها به ویژه کشورهای در حال توسعه شمرده می شود. نیاز سازمانها به پدیده کارآفرینی، پیدایش قلمرو خاصی از این مفهوم به نام کارآفرینی شرکتی را منجر شده است (میرفخرالدینی و همکاران، 1391).
نیاز به کارآفرینی شرکتی پاسخ به مشکلاتی است که یک کسب و کار را تحت فشار قرارداده است. مشکلاتی که در بسیاری از موارد میتواند حیات آن کسب و کار را تحت الشعاع خود قرار دهد. نمونههایی از این مشکلات عبارتند از: رشد سریع تعداد رقبا، حس بیاعتمادی در روشهای سنتی مدیریت شرکتها، خروج دستهجمعی برخی از بهترین و درخشانترین کارکنان شرکت برای تبدیل شدن به کارآفرینان مستقل، رقابتهای بینالمللی، کوچکسازی شرکتهای بزرگ و تمایل کلی به بهبود کارایی و بهرهوری ایستایی، نقصان و ضعف عملکرد مدیریتی و خروج کارکنان نوآور که توسط سلسله مراتب اداری سازمان محدود شدهاند نیز به این مشکلات اضافه میشود. مشکلاتی که صاحبان این شرکتها را بر آن میدارد تا به دنبال کشف و یا خلق فرصتهای جدید باشند (موریس و همکاران[3]، 2008).
کارآفرینی سازمانی فرایندی است که به وسیله آن افراد و گروهها، در ارتباط با سازمان موجود، یک سازمان جدید ایجاد کرده یا نوسازی و نوآوری را درون سازمان دنبال میکنند (ابراهیمپور و همکاران، 1390).
کارآفرینی شرکتی تلاشهای سازمان در استفاده از مزیتهای رقابتی خویش، اکتشاف فرصتها و قابلیت های مورد نیاز در تعقیب و بهره برداری اثربخش ازآن فرصتها را تسهیل میکند (کوین و مایلز[4]، 1999).
از طرفی، رقابت و نیاز به نشان دادن واکنش مناسب در برابر عوامل محیطی ایجاب میکند که کارکنان تعهد بیشتری به سازمان پیدا کنند. این نیروی کار است که موجب میشود مزیت رقابتی واقعی آشکار گردد. ایجاد و افزایش تعهد کارکنان (یعنی هماهنگ شدن هدفهای کارکنان با هدفهای شرکت به گونهای که افراد بکوشند وظایف خود را به شکلی انجام دهند که گویی در شرکت شخصی و متعلق به خود کار میکنند) مستلزم فعالیتهای گوناگون است (رهنمای رودپشتی، محمود زاده، 1387، 26).
تعهد سازمانی را نوعی وابستگی عاطفی به سازمان در نظر میگیرند. بر اساس این تعریف، فردی که به شدت متعهد است، هویت خود را از سازمان میگیرد، در سازمان مشارکت دارد و با آن در میآمیزد و از عضویت در آن لذت میبرد (ساروقی، 1375).
تعهد سازمانی فراگردی است مستمر که با مشارکت افراد در تصمیمات سازمانی، توجه به افراد سازمان و موفقیت و رفاه آنان، در سازمان متجلی می شود. بنابراین، از آنجایی که کارآفرینی به دست نیروی انسانی سازمان صورت میگیرد، تعهد سازمانی اهمیت مییابد (بهاروندی و رزوبهانی، 1392).
از طرفی، سازمانها بدون تمایل داوطلبانه افراد به همکاری، قادر به توسعه اثربخشی خرد جمعی خود و کسب مزایای رقابتی نیستند. رفتارهای شهروند سازمانی کارکنان که مجموعه ای از رفتارهای داوطلبانه و اختیاری که بخشی از وظایف رسمی فرد نیستند، اما با وجود این توسط وی انجام و باعث بهبود موثر وظایف و نقش های سازمان می شوند، مسیر نیل به هدفهای سازمان را تسهیل میکنند و یک عامل کلیدی در اجرای مؤثر تصمیمهای راهبردی است. اجرای هدفهای تصمیم راهبردی، مستلزم خلاقیت و اقدام همزمان افراد است و این هر دو مستلزم روحیه همکاری داوطلبانه است، لذا یکی از چالشهای اساسی مدیریت راهبردی نجوه جلب این همکاری است (زارعیمتین و همکاران، 1385).
رفتار شهروندی باعث داشتن یک گروه از کارکنان میشود که به شرکت متعهد هستند. رفتار شهروندی سازمانی باعث کاهش و نزول ترک خدمت و غیبت کارکنان میگردد و کارکنانی که به شرکت متعهدند با شرکت به مدت طولانی باقی میمانند و محصولاتی با کیفیت بالا تولید میکنند و به موقعیت شرکت بر اساس رویکردهای متنوع و مختلف کمک میکنند. (دیمهور و منظریتوکلی، 1391).
بنابراین به نظر میرسد گرایش به کارآفرینی شرکتی و فراهم کردن تمهیدات لازم برای
بکارگیری آن میتواند در تعهد سازمانی و رفتار شهروندی سازمانی کارکنان تأثیر گذار باشد، و سازمانی که نسبت به کارآفرینی شرکتی بیاعتنا باشد، در آینده نمی بایست انتظاری به کسب مزیتهای رقابتی از طریق مهمترین سرمایه خود یعنی سرمایه انسانی داشته باشد.
این تحقیق به دنبال بررسی تأثیر کارآفرینی شرکتی بر رفتار شهروندی سازمانی و تعهد سازمانی کارکنان است. در پژوهش حاضر، مؤلفههای در نظر گرفته شده برای اندازهگیری میزان تأثیرگذاری کارآفرینی شرکتی که عبارتند از ساختار منعطف، جو سازمانی اثربخش، فرهنگ پشتیبان و محرک خلاقیت و نوآوری و قابلیتها و انگیزش فردی کارکنان که با استناد به پژوهش هاینونن و کورولا[5] انتخاب شدهاند بر رفتار شهروندی سازمانی و تعهد سازمانی کارکنان در شرکت داروسازی اسوه تهران میباشد.
عدم اطمینان، ناهماهنگی و تلاطم محیطی موجب چالشهای عملیاتی و استراتژیک برای سازمانهای امروزی میشود. شرکتها برای مقابله با این چالشها به طور فزایندهای بر کارآفرینی سازمانی تکیه میکنند. این امر مستلزم این است که مدیران در همه سطوح به طور فعال در طراحی و اجرای یک استراتژی برای اقدامات کارآفرینی سازمانی مشارکت داشته باشند و ملزومات لازم را در سازمان فراهم کنند (ایزت[6]، 2010).
کارآفرینی مقولهی بسیار مهمی است که بسیاری از کشورهای توسعه یافته و در حال توسعه توجه جدی به آن مبذول داشته و میدارند. در این میان، یکی از شاخههای اصلی کارآفرینی، کارآفرینی در سازمان است که بدون شک سهم چشمگیری در توفیق و تعالی سازمانها دارد (احمدپور، 1383).
کارآفرینی سازمانی فرایندی است که به وسیله آن افراد و گروهها، در ارتباط با سازمان موجود، یک سازمان جدید ایجاد کرده یا نوسازی و نوآوری را درون سازمان دنبال میکنند (ابراهیمپور و همکاران، 1390).
امروزه بیش از هر چیز صاحبان کسب و کارها باید بیاموزند که تلاطم در محیط بیرونی موجب تحولات شگرف در محیط داخلی میشود؛ که برای موفقیت در این محیط رقابتی معمولا راه حلها ساده نبوده و مواردی همچون اصلاح ساختار، رویکرد کنترل مستمر، تغییر سبک رهبری، و تصمیمگیری در خصوص روشهای پاداش بایستی مورد بازبینی و دقتنظر قرار گیرند زیرا محیط بیرونی پویا و در بسیاری از موارد پیچیده است و بنابراین از جمله ضرورتهای پرداختن به کارآفرینی شرکتی می توان به موارد ذیل اشاره کرد: نیاز به رشد و ایجاد روحیهی کارآفرینانه، ایجاد و و حفظ مزیت رقابتی، حفظ برتری رقابتی در تمامی سطوح کاری یک شرکت، احیا و جوانسازی کسب وکار موجود، توسعه محصولات، خدمات و فرآیندهای جدید، پیگیری فرصتهایکارآفرینانه، ایجاد کسبوکارجدید، ارائهی راهبردهای جدید، بهبود رشد و سود دهی، تداوم برتری رقابتی، افزایش کارایی مالی، خلق ثروت (هیسریچ و همکاران[7]، 2005).
در دهه گذشته مطالعات انجام شده در مورد کارآفرینی سازمانی به سرعت افزایش یافته است. کارآفرینی سازمانی شامل چهار بعد نوآوری، ریسکپذیری، پیشگامی و رقابت تهاجمی است. در سازمانها، کارآفرینی سازمانی با هدف توسعه عملکرد دنبال میشود که در سودآوری و افزایش تولید و ارتقاء عملکرد اقتصادی شرکت نقش اساسی دارد. شرکتها برای حفظ مزیت رقابتی خود در درازمدت مجبور به توسعه تعهد خود به کارآفرینی سازمانی هستند (ابراهیمپور و همکاران، 1390).
از آنجایی که کارآفرینی به دست نیروی انسانی سازمان صورت میگیرد، موضوع تعهد سازمانی اهمیت مییابد. تعهد سازمانی فراگردی است مستمر که با مشارکت افراد در تصمیمات سازمانی، توجه به افراد سازمان و موفقیت و رفاه آنان، در سازمان متجلی میشود. (بهاروندی و رزوبهانی، 1392).
از طرف دیگر، رفتار شهروندی باعث داشتن یک گروه از کارکنان میشود که به شرکت متعهد هستند. رفتار شهروندی سازمانی باعث کاهش و نزول ترک خدمت و غیبت کارکنان میگردد و کارکنانی که به شرکت متعهدند با شرکت به مدت طولانی باقی میمانند و محصولاتی با کیفیت بالا تولید میکنند و به موقعیت شرکت و کسب مزیتهای رقابتی بر اساس رویکردهای متنوع و مختلف کمک میکنند. (دیمهور و منظریتوکلی، 1391).
با انجام این تحقیق میتوان به اهمیت کارآفرینی شرکتی پی برده و فرصتهای کارآفرینی را از طریق فراهم کردن شرایط لازم در سازمان مورد بازنگری قرار داده و با توجه به تاثیر کارآفرینی شرکتی بر تعهد سازمانی و رفتار شهروندی سازمانی، کارآفرینی شرکتی را گسترش داده و موجبات تحقق اهداف سازمان را فراهم سازند.
هدف کلی: بررسی تاثیر کارآفرینی شرکتی بر رفتار شهروندی سازمانی و تعهد سازمانی کارکنان شرکت داروسازی اسوه استان تهران.
اهداف جزئی:
فرضیه اصلی: کارآفرینی شرکتی بر رفتار شهروندی سازمانی و تعهد سازمانی در شرکت داروسازی اسوه استان تهران تأثیر دارد.
فرضیات فرعی:
متغیر مستقل: کارآفرینی شرکتی
متغیرهای وابسته: رفتار شهروندی سازمانی – تعهد سازمانی