ازآنجاکه نظارت نقش عمدهای در تغییر ساختار و اصلاح حکومت بازی میکند، وجود یک سیستم کنترل مالی و حسابرسی داخلی قوی و کارا، نشان از ساختاری منظم دارد؛ بنابراین حکومتها به شیوههای مختلفی به کنترل و نظارت میپردازند.
ذیحسابان که بر اساس ماده 31 قانون محاسبات عمومی کشور مصوب 1366، طی حکم وزارت امور اقتصادی و دارایی و بهمنظور اعمال نظارت قبل از خرج به امر تطبیق اسناد مالی با قوانین و مقررات مالی و محاسباتی و تأمین هماهنگی لازم در وزارتخانهها و دستگاههای اجرایی به این سمت منصوب میشوند، وظایف نظارتی بسیار مهمی دارند که در قانون محاسبات عمومی و سایر قوانین مالی و محاسباتی، مشخص شده است.
توجه به نظارت و کنترل در اجرای بودجه، امری اجتنابناپذیر در مدیریت کشوراست. وجود یک نظام نظارتی اثربخش و بخصوص نظامی درونسازمانی، کمک شایانی به اجرای عدالت اجتماعی و توسعه اقتصادی کشور میکند و از سوی دیگر اکنون در سازمانهای موفق، بهرهگیری مناسب از منابع انسانی جزء مهمترین برنامههای مدیران است. مدیران با بهرهمندی از متخصصان امور، در اداره سازمان موفقیت بیشتری به دست خواهند آورد. بهعلاوه، با توجه به اینکه بودجه شاهرگ حیاتی و قلب تپنده برنامهریزی هر کشوری است و کلیه فعالیتها بدون وجود منابع مالی اجرا نخواهد شد، نظارت بر مصرف منابع و تطبیق هزینهها با قوانین و مقررات از مهمات نظارت و کنترل است (امیدینیا،1382). موضوع نظارت همواره در مدیریت از اهمیت ویژهای برخوردار بوده است و استقرار نظامهای کارآمد نظارتی از اهداف اولیه و عمده مدیران در هر بخش به شمار میآمده است با تحولاتی که امروزه در شرایط درونی و بیرونی سازمانها ایجادشده مسئله نظارت نیز دستخوش تغییر گردیده است و اگر بخواهیم نظام نظارتی اثربخشی را سازماندهی کنیم باید ملاحظه خاصی را در نظر داشته باشیم. در این مقاله تلاش شده است تا ویژگیهای نظام کارآمد نظارتی با توجه به تحولات دانش مدیریت مطرح گردیده و چارچوبی برای الگوی نظارتی جامع ارائه شود. نظارت به مفهوم فراهمسازی اطلاعاتی برای اثربخشی مدیریت بهعنوان یکی از وظایف مهم مدیریت تلقی میگردد.از دههی 1980 بسیاری از پژوهشگران محدودیتهای مقیاسهای مالی و مقیاسهای مبتنی بر عملکرد را مورد تأکید قراردادهاند ) دیکسون و همکاران،1990 ).
بنابراین، تلاش برای طراحی چارچوبها و مدلهای مناسب سنجش عملکرد و مدیریت عملکرد آغاز شد که از آن جمله میتوان به فن گزارش دهی و سنجش استراتژیک (کراس و لینچ، 1989 )، ماتریس سنجش عملکرد ) کیگان وهمکاران، 1989)، چارچوب سازهها و نتایج (فیتزجرالد و همکاران،1991 (، کارت امتیاز متوازن (کاپلان و نورتون، 2001) فرایند طراحی سیستمهای سنجش عملکرد کمبریج ) نیلی و همکاران، 1996 ) مدل یکپارچهی سیستم سنجش عملکرد ) بی تیتسی وهمکاران،1997 (منشور عملکرد ) نیلی و آدامز،2001 ( و همچنین مدلهای تعالی کسبوکار نظیر EFQMاشاره کرد (رهنورد،1387).
بنابراین پرسش اصلی این پژوهش این است که:
آیا نظارت مالی دولت در بهبود عملکرد مدیریت سازمانهای دولتی تأثیرگذار است؟
1-3 چارچوب نظری تحقیق
سنجش عملکرد عنوانی است که بیشتر موردبحث قرار میگیرد، اما کمتر تعریف میشود. سیستمهای سنجش عملکرد بهعنوان ابزاری برای پایش و اعمال نظارت طراحیشدهاند. بهزعم نانی و همکاران (1990) سنجش عملکرد عبارت است از فرایند حصول اطمینان از اینکه یک سازمان راهبردهایی را دنبال کند که به تحقق اهداف منجر میشود. اگرچه اندازهگیری عملکرد در بخش دولتی نسبتاً جدید است، اما تحقیقات قابلتوجهی در خصوص عملکرد از اواخر دههی 1970 در قالب واژگانی چون اندازهگیری عملکرد، شاخصهای عملکرد، ارزیابی عملکرد و تأمین سازمانهای بخش دولتی در مقایسه باکیفیت تولیدشده، است. (هالووی، 1999 ). اماهمردیفانشان در بخش خصوصی متفاوت هستند؛ یعنی، بیشینهسازی سود موردنظر نیست و قابلیت چنین سازمانهایی برای درآمدزایی پایین و در کل، شاخص غایی موردتوافقی برای سنجش عملکرد وجود ندارد. به همین دلیل، برخی از اندیشمندان، اندازهگیری عملکرد در بخش دولتی را غیرممکن میدانند ) بلند و فاولر،2000).
سینک (1991 ) سنجش عملکرد را یک وظیفهی پیچیده، مشکل، چالشبرانگیز و مهم میداند. سطح عملکرد یک سازمان تابعی است از کارایی و اثربخشی عملیات سازمانی، بنابراین، سنجش عملکرد عبارت است از فرایند تعیین کمیت کارایی و اثربخشی یک سازمان.بیشک، سنجش عملکرد یک هدف نیست، اما ابزاری است برای مدیریت اثربخش.بههرحال، باید در نظر داشت که سنجش عملکرد عبارت است از عمل اندازهگیری عملکرد درصورتیکه مدیریت عملکرد با استفاده از برونداد سنجش عملکرد در پی مدیریت کردن آن است (رادنور و مک گوئر، 2004).
رویکردهای سنجش عملکرد
در سنجش عملکرد دو رویکرد عمده وجود دارد: عینی و ذهنی و هر دو رویکرد دارای محاسن و معایب خاص خود هستند (آلن و همکاران،2008 ) مقیاسهای عینی بیشتر واقعی هستند، اما ا ز نظر قلمرو پوششی محدود به دادههای مالی هستند و دیگر ابعاد سازمانی را تبیین نمیکنند. از طرف دیگر، مقیاسهای ذهنی کمتر واقعگرا هستند، اما توصیفی غنی از اثربخشی سازمان ارائه میکنند. این مقیاسها اجازه میدهند دامنهی وسیعی از سازمانها در صنایع مختلف مورد مقایسه قرار گیرند؛ بنابراین، قابلیت تعمیمیافتهها بر مبنای مقیاسهای ذهنی بیشتر است. همچنین مقیاسهای ذهنی عناصر تحلیل مبتنی بر ادراک را نیز پوشش میدهند که در پژوهشهای علوم اجتماعی جایگاه ویژهای پیداکرده است. این پرسش که کدامیک از این رویکردها باید در سنجش عملکرد مدنظر قرار گیرد به جهتگیری سازمانی و نوع نگرش مدیران بستگی دارد.
فرم در حال بارگذاری ...