در طول یک قرن گذشته همواره شیوع سوء مصرف مواد مخدر دارای نوسانات زیادی بوده است. موستو برای تبیین نوسانات سوء مصرف مواد مخدر به تبیین دیدگاهی موسوم به فراموشی نسلی روی می آورد. به اعتقاد او هنگام شیوع و وفور مواد مخدر در یک نسل و یک دوره زمانی، نسل بعدی بعلت آن که شاهد عوارض دردناک اعتیاد، صدمات و آثار مخرب آن بوده اند، نسبت بدان حساسیتی شدید پیدا می کنند. این حساسیت گاهی به حد انزجار و تنفر کور و افراطی می رسد ولی باعث مصون ماندن نسل از اعتیاد می شود و مصرف مواد مخدر کاهش می یابد. با پیدایش نسل سوم که خاطره تخیلی از اعتیاد نداشته و حتی پندارهای نسل قبلی را گزافه و اغراق می شمارند دوباره مصرف مواد مخدر اوج می گیرد(عزیزی، 1392).
طی سالهای اخیر، عده ای از پژوهشگران از زاویه ای وسیع تر به روند سوء مصرف مواد مخدر در جهان نگریسته اند. به اعتقاد این گروه سوء مصرف مواد مخدر رابطه تنگاتنگی با احساس خوشبختی و جهان بینی و نگرشهای اخلاقی مردم دارد. به اعتقاد این دسته میزان رضایت از زندگی، احساسی تساهل و تسامح به رفتارهای خارج از عرف، نگرش حسابگرانه به زندگی، اقتدار گرایی، جاه طلبی و ارزشمندی رقابت، موفقیت و تلاشی طی اعصار ثابت نبوده و در حال نوسان است. یکی از صاحب نظران این حوزه رونالد اینگل هارت است. اینگل هارت با الهام از نظرات مازلو، و تعمیم آنها به شرایط اقتصادی، اجتماعی فرضیه خود را جمع بندی می کند. به اعتقاد او مردم در طی اعصار بنا به شرایط اجتماعی و اقتصادی دوره خود به آن دسته از نیازهای هرم مازلو که کمتر دارا هستند بیشتر ارزش می نهند و اولویت می دهند. او مدعی است طی سالهای بعد از جنگ جهانی اولویتها مرتباً در حال تغییر بوده اند و این تغییرات توسط یافته های تجربی از جمله بررسی ها آماری و نظر سنجی ها قابل اثبات است. نسل بعد از جنگ جهانی در کشورهای غربی، تأکید عمده بر حفظ امنیت اجتماعی، رفاه، حفظ قیمت ها و مقابله با تورم داشته است و اقلام مادی و دنیوی مانند: پول، شغلی، مقام و تحصیلات رسمی از جمله اولویت های مردم بوده و با احساس خوشبختی همبستگی نزدیک داشته است. این گونه نگرش در یک نسل، نسل بعدی را مستعد افسردگی، خودکشی و اعتیاد نموده است. نوسانی بودن مصرف مواد مخدر نه به دلیل تغییر نوسانی نگرش به مواد مخدر، بلکه به دلیل تغییر نوسانی نگرش به کل جهان، احساس جمع گرایی و فرد گرایی و نوسانات اخلاقی اعصار است و تغییر شیوع مواد مخدر را باید از این زاویه مشاهده کرد (همان منبع).
2-2- مصاحبه انگیزشی
2-2-1- معرفی مصاحبه انگیزشی
بهترین شیوه برای مقابله با اسطوره مراجعان بیانگیزه برای تغییرات رفتاری، مشاوره انگیزشی است. روش بالینی مصاحبه انگیزشی اولین بار در سال 1983 به عنوان مداخله و نوعی درمان کوتاه مدت برای درمان معتادان به مشروبات الکلی که در آن انگیزه بیمار، مانع رایجی محسوب میگردد، طراحی شد. هدف اصلی مصاحبه انگیزشی، افزایش انگیزه درونی برای تغییر است. این انگیزه درونی به جای این که از منابع بیرونی مانند تلاش دیگران به منظور ترغیب، فریب و یا اجبار صورت گیرد، از اهداف و ارزش های شخصی سرچشمه میگیرد، چون گاهی اوقات اصرار و فشار بیرونی برای تغییر، کاهش ضد و نقیض و دور از ذهنی را در تمایل فرد برای تغییر ایجاد میکند. همان گونه که لیپر، گرین، و نسیبس[1] در سال 1973 نشان دادند، مشوق ها و انگیزش های بیرونی، حتی باعث کاهش و تحلیل انگیزه درونی میشود (آرکوویتز و همکاران، 2008).
از آنجاکه عدم وجود انگیزه،یکی از مهمترین دلایل شکست درمان، نارسایی در انجام تکالیف و دیگران نتایج منفی است (دریسچنر، لامرز و وندراستاک[2]، 2004) و ایجاد انگیزه در بیماران به منظور تغییرات رفتاری یکی ازمهم ترین وظایف پرسنل بهداشتی درمانی است (لونسکی، فورس همز، دونوهو و بیتز[3]، 2007). از این رو نظام های بهداشتی مراقبتی در فرآیندی قرارگرفته اند تا خود را برای برآوردن بهتر نیازهای افراد در معرض خطر یا مبتلا به بیماری مزمن و یا ناراحتی های طولانی مدت، تغییر دهند. یکی از اهداف این قبیل کوشش ها، پرورش انگیزه است. مصاحبه انگیزشی رویکرد عملی منتخب و اثبات شده ای است که می تواند دردستیابی به این هدف مفید باشد (آنستیس[4]، 2009).در عین حال با این مداخله که بر اساس و در راستای مداخله های معتبر پیشین بوده،و نیز به سهولت قابل ادغام در مراقبت های بالینی است ، می توان افرادآماده برای تغییر و هم افرادی که آمادگی تغییر ندارند را نیز مورد هدف مداخله قرار داد(بورلی،ریکرت،وینیستن و ریدر[5]، 2007).
مشاوره انگیزشی، روشی مراجع محور،رهنمودی به منظور تقویت و افزایش انگیزه درونی برای تغییر، از طریق کشف وحل تردیدها و دوسوگرایی است. و براساس مدل دو سوگرایی- تعارض، باورهای بهداشتی نظریه حفاظتی راجرز (1976)، موازنه تصمیم گیری جانیس و مان (1977)، نظریه متعادل سازی برم (1981)، نظریه ادراک خویشتن بم (1972)، نظریه خودسامان دهی کانفر (1986) و نظریه ارزش های راکیج (1976) شکل گرفته است (فیلدز، 2006).
مصاحبه انگیزشی مداخله ای نویدبخش برای ترغیب رفتار بهداشتی مثبت درحوزه پزشکی، بهداشت و روانپزشکی است. علاوه بر انعطاف پذیری و قابلیت کاربرد آن درحیطه های مختلف رفتاری، به صورت فردی و گروهی قابل اجراست، مراجعان سنین کودکی تا سالمندی را پوشش میدهد، به صورت درمان مستقل یا به همراه سایر درمان ها،و به اشکال مختلف حضوری،تلفنی و اینترنتی مورد استفاده قرار میگیرد (کنون،هوس،رولنیک و هود[6]، 2007، کامینگز،کوپر و کیسی[7]، 2009، وبر،تیت و کویینتیلیانی[8]، 2008؛هتما و استیل و میلر[9]، 2005)، و از نظر زمانی و اقتصادی مقرون به صرفه است و پذیرش آن در بین بیماران بالا و فرصت کار به افراد حرفه ای میدهد (مارتین و مک نیل[10]، 2009).
مصاحبه انگیزشی که نوعی رویکرد مراجع محور و مبتنی بر شواهد برای تسهیل تغییر رفتار است، بیش از دو دهه در حیطه اعتیاد مورد استفاده قرار گرفته است. اثربخشی مصاحبه انگیزشی در تغییر شیوهای که درمانگران به اختلالهای مصرف مواد و اعتیاد میپردازند، نقش قابل ملاحظه ای داشته است.
استفاده از مصاحبه انگیزشی در دنیا به سرعت پیشرفت می کند به طوری که در طی سه سال، تعداد انتشارات در این زمینه تقریباً دو برابر شده است. این رویکرد به سرعت از مسئله اعتیاد، به حوزه سیستم های سلامت، ارتقاء بهداشت، و اختلالات روان شناختی و اخیراً به حطیه های اصلاح و تربیت هم سرایت کرده است (کاکس و کلینگر[11]، 2004). در سالهای اخیرکه مصاحبه انگیزشی به محدوده بیماری های مزمن راه یافته اغلب بیماران مزمن نیازمند تغییرات رفتاری و سبک زندگی در حد بسیار وسیعی هستند تا بتوانند سلامتی خود را حفظ کنند. علیرغم آموزش به بیماران در مورد تغییر رفتارهای بالقوه خطرناک از سوی متخصصان، متاسفانه الگوهای عملی معدودی وجود دارد تا به مراجعان و افراد حرفه ای در ایجاد محیطی مناسب برای تغییر کمک نماید (عثمان[12]، 2004).
دلایل زیادی برای جذابیت مصاحبه انگیزشی و تمایل بیشترنسبت به آن در مقایسه با روشهای سنتی و معمول وجود دارد. نخست، مشکل مهم و معمول در همه درمان ها،یعنی مقاومت در برابر تغییر را به طور مستقیم مطرح و آن را برطرف می کند. دوم، روشی انعطافپذیر است و می تواند به عنوان رویکردی «مستقل»، در ترکیب و به همراه سایر درمان ها مورد استفاده قرار گیرد. سوم، حجم قابل توجهی از شواهد تحقیقی وجود دارد که از کارآمدی و تاثیر مصاحبه انگیزشی در سوء استفاده از مواد و مشکلات مربوط به بهداشت و سلامت جسمانی و روانی حمایت می کند. چهارم، تحقیق نشان داده است مصاحبه انگیزشی قابل یادگیری است و طی جلسات نسبتاً کمی به اثرات درمانی قابل توجهی می توان، دست یافت (آرکوویتز و همکاران، 2008).
از سویی اغلب مشکلات بهداشتی، درمانی و بهداشت روانی درکشور ناشی از مسائلی همچون عدم حضور و مشارکت با انگیزه در جلسات مشاوره، عدم مصرف مرتب داروها، عدم تکمیل دوره های درمانی،ترک درمان، عادات نادرست بهداشتی و تغذیهای، رفتارهای اعتیادی، بستری شدن مجدد در بیمارستان، عود بیماری، اتکاء صرف افراد حرفه ای فقط به توصیه ها و نصیحت ها می باشد که اغلب اینگونه رفتارها نیاز به تغییر رفتار و مشارکت فعال مراجعان دارد، این مهم را می توان با استفاده از مشاوره های انگیزشی مرتفع ساخت. با توجه به این که کاربرد مصاحبه انگیزشی انعطاف پذیری خوبی دارد، می توان آن را به راحتی با انواع درمان های روانشناختی، طبی و آموزشی تطابق داد. مطالعات نشان داده است که گاهی اوقات یک پیش جلسه چند دقیقه ای به شیوه مصاحبه انگیزشی نه شیوه دستورالعملی و کاملاً مقتدرانه سنتی، تاثیر مثبت قابل توجهی بر پیامدهای درمانی دارد (نویدیان و پورشریفی،1390).
این روش تاثیر بسیار زیادی بر تحقیق و کار بالینی در حیطه سوء استفاده از مواد و مشکلات مربوط به بهداشت و سلامتی در ایالالت متحده آمریکا و بسیاری از کشور های دیگر داشته است. با توجه به جذابیت ها و رشد سریع این روش نو بنیاد، از اعتیاد به مشکلات مربوط به بهداشت و سلامت، و به حوزه علوم روان شناختی، به طوری که تا سال 2008 بالغ بر 160 کارآزمایی بالینی تصادفی وجود دارد (رولنیک و همکاران، 2008 و آرکوویتز و همکاران ، 2008)، استفاده از این شیوه، نه تنها برای محققان و متخصصان بالینی در جامعه ما تعجبآور نیست، بلکه کاملاً ضروری است تا به مصاحبه انگیزشی به عنوان راهی برای افزایش آمادگی تغییر و نیز تقویت نتایج درمانی در مشکلات روان شناختی و بیماری های مزمن و تهدید کننده نسل جدید به طور جدی توجه کنند.
بیماران مزمن به منظور حفظ سلامتی به نحو مطلوب، نیازمند تغییرات رفتاری و تغییر در سبک زندگی اند و بهتر است به آنان کمک شود تا از طریق ایجاد محیطی که بحث در مورد موضوعات مهم را تشویق می کند، موانع تغییر را شناسایی نموده، تشویق به تعیین اهدافی شوند که قابل دسترسی بوده و اعتماد و اطمینان بیمار به ایجاد تغییرات را حمایت نموده و شرایط ایجاد تغییر را فراهم کنند (عثمان، 2004). برای ورود موفقیت آمیز به مبحث و مذاکره به منظور تغییر رفتار، درمانگر باید بر مهارت های ارتباطی اصلی تکیه کند. ایجاد محیط درمانی در مراکز بالینی، اولویت او ل است (لانگ و تیگز[13]، 2005).
کاکس و کلینگر (2004)، مشاوره انگیزشی را فنی برای باز تعریف ساختار انگیزشی ناسازگارانه تعریف میکنند که افراد را در جهت بهبود عملکرد روان شناختی و دستیابی به اهداف مورد نظر کمک می کند.
مشاوره انگیزشی، روشی مراجع محور، رهنمودی به منظور تقویت و افزایش انگیزه درونی برای تغییر، ازطریق کشف و برطرف کردن دو سوگرایی است. این تعریف چند ویژگی دارد: نخست این که مصاحبه انگیزشی، روش مراجع محور یا شخص محور است و تاکیدش برعلایق و دیدگاههای فرد قرار دارد. مصاحبه انگیزشی، شکل گسترش یافته و تکامل تدریجی رویکرد مشاوره مراجع محوری است که توسط کارل راجرز مطرح شده است. مصاحبه انگیزشی بر آموزش مهارت های مقابله ای جدید، باز تعریف و ساختار دهی مجدد شناخت ها و شکافتن و بررسی گذشته متمرکز نیست، فقط بر علایق و نگرانی های فعلی شخص متمرکز است (میلر و رولنیک[14]، 2002).
دوم این که مصاحبه انگیزشی از نظر این که آگاهانه-رهنمودی است با روش راجرز تفاوت دارد. گاهی اوقات مراجع محوری با رهنمودی بودن به جای یکدیگر استفاده می شوند در حالی که این دو به جنبه های متفاوتی از سبک مشاوره اشاره دارند. مصاحبه انگیزشی به طورهدفمند، حل دو سوگرایی را در جهت خاصی از تغییر مطرح می سازد (سودرلند، نیلسون و کریستونسون[15]،2008).
نکته سوم این که مصاحبه انگیزشی، بجای این که یک مجموعه فنون باشد، بیشتر یک روش ارتباطی است. روشی برای فریب دادن مردم نیست، کاری نیست که برای افراد انجام داد بلکه شیوه ای از برخورد، زیستن و بودن با دیگران است (مصور- رحمانی[16]، 2007).
چهارم این که در مصاحبه انگیزشی تاکید بر فراخوانی انگیزه درونی برای تغییر است. این روش با راهبردهای انگیزشی که هدف آن تحمیل تغییر با توسل به ابزارهای بیرونی مانند نفع مالی، تنبیه و جریمه قانونی است، فرق دارد. البته هدف قضاوت در مورد رویکردهای و مشوق های بیرونی که می تواند در اصلاح رفتار موثر باشد، نیست (آرکوویتز و همکاران، 2008).
و بالاخره پنجم این که مصاحبه انگیزشی بر کشف و حل دو سوگرایی به عنوان عامل اصلی فراخوانی تغییر متمرکز است. هدف مصاحبه انگیزشی تحمیل تغییری که ناهماهنگ با باورها و عقاید شخص باشد، نیست (میلر و رولنیک، 2002).
مصاحبه انگیزشی به عنوان یک رویکرد انگیزشی جدید در حوزه مشاوره و روانشناسی از سه بخش مبانی، اصول و فنون تشکیل شده است.
2-2-2- مبانی مصاحبه انگیزشی
مبانی و روح مصاحبه انگیزشی تحت عنوان مشارکت، فراخوانی و احترام به خود مختاری بیمار تشریح شده است. بدون در نظر گرفتن این مبانی، گرچه فرد می تواند از روش های مصاحبه انگیزشی استفاده کند اما نمی توان آن را مصاحبه انگیزشی قلمداد کرد.
1- مشارکت: مصاحبه انگیزشی به مراجع و فرد متخصص متکی است، در مقابل رابطه نابرابر از نظر قدرت که در آن متخصص ماهر و زبده، مراجع منفعل را در جهت آنچه باید انجام دهد، هدایت می کند، در این روش، گفتگوی مشارکتی فعال و فرآیند تصمیم گیری مشترک وجود دارد. این مطلب به ویژه در تغییر رفتارهای بهداشتی بسیار اهمیت دارد ،زیرا در نهایت، این بیمار است که می تواند تغییراتی را عملاً به نمایش بگذارد.
2- فراخوانی: به نظر می رسد عمده فعالیت سیستم مراقبت های بهداشتی درمانی، ارائه چیزهایی است که افراد یا فاقد آن هستند و یا در آن ضعف و نارسایی دارند، و می تواند شامل دارو، دانش و اطلاعات، بینش و یا مهارت ها باشد. در عوض مصاحبه انگیزشی در جستجوی این است تا آنچه را افراد از قبل درخود دارند، فرا خوانده یا به عبارتی بیرون کشیده، تا انگیزه و منابع درونی آنان را برای تغییر فعال سازد.
3- احترام به خودمختاری مراجع: متخصصین رشته های مختلف ممکن است اطلاعات ارائه دهند، توصیه کنند و حتی هشدار دهند، اما در نهایت این بیمار است که تصمیم می گیرد، چه کاری انجام دهد. شناسایی و احترام گذاشتن به این حس خودمختاری و حق انتخاب نیز اصل مهمی در جهت تسهیل تغییر رفتار بهداشتی است (میلر و رولنیک، 2002؛ آرکوویتز و همکاران، 2008 و آنستیس، 2009؛ کاکس و کلینگر، 2004؛ مادسون ،لویقنون و لین[17]، 2009؛ کاکس و کلینگر، 2004).
2-2-3- اصول مصاحبه انگیزشی
علاوه بر مبانی، مصاحبه انگیزشی متشکل از اصولی است که عبارتند از:
اصل اول، ابراز همدلی: درمانگر همدلی کننده می کوشد تا دنیا را از منظر و چشم مراجع، بدون قضاوت و انتقاد ببیند و تجربه کند. با انجام این کار، افکار، احساسات و اعمال مراجع به میزان زیادی محسوس ومعنا و مفهوم دار می شوند. حتی اگر بیماری با توجه به سن بالا و عوامل خطر دیگری به سبک زندگی سالم پای بند نباشد. پذیر ش بیمار، تغییر را تسهیل می کند.
اصل دوم، افزایش تضاد: عامل تفاوت بین رفتا رهای فعلی مراجع و ارزش های وی در زندگی، انگیزه محسوب می شود.آگاهی از این شکاف و تفاوت ها میتواند انگیزه فرد را برای تغییر، افزایش دهد.درمانگر با سبک مصاحبه انگیزشی شکاف و تفاوت های بین رفتارهای فعلی فرد و ارزش های فردی را به مراجع منعکس می کند، تا مراجع آن کار را انجام دهد. مراجع بیش از مشاور باید بحث و استدلال درباره تغییر ارائه دهد.
اصل سوم، مدارا با مقاومت: در مصاحبه انگیزشی، مقاومت در برابر تغییر، بخش طبیعی و مورد انتظار در فرآیند تغییر به شمار می آید و به جای این که مانعی قلمداد شود که باید بر آن غلبه کرد، بیشتر به عنوان منبع ارزشمند اطلاعات در خصوص تجربه های مراجع است.از بحث و مجادله برای ایجاد تغییر باید اجتناب شود زیرا مقاومت به معنای مخالفت و تضاد مستقیم نیست. دیدگاههای جدید به مراجع ارائه میشود ولی به وی تحمیل نمی شود. مقاومت علامتی برای درمانگر است که نشان می دهد باید به طور متفاوتی پاسخ دهد.
اصل چهارم، حمایت از خودکارآمدی: در مصاحبه انگیزشی، درمانگر از خودکارآمدی مراجع حمایت می کند، باور بر این است مراجع می تواند اعمال لازم را انجام داده و در تغییر موفق شود. افراد اغلب علم، دانش و منابع لازم برای تغییرات مورد علاقه را در اختیار دارند، فقط کافی است یک بار تصمیم بگیرند، آن را انجام دهند. و در این صورت، درمانگر فقط به عنوان مشاور یا راهنما عمل نموده و راههای احتمالی را که می توان در پیش گرفت، به وی پیشنهاد می کند. باور شخص در مورد احتمال ایجاد تغییر یک عامل انگیزشی مهم محسوب می شود (میلر و رولنیک، 2002، آرکوویتز و همکاران، 2008 و آنستیس، 2009 و کاکس و کلینگر، 2004).
2-2-4- فنون مصاحبه انگیزشی
بسیاری از مهارت های مصاحبه انگیزشی مستقیماً از درمان محوری راجرز گرفته شده و عبارتند از:
1- پرسیدن سوالات باز پاسخ: در مصاحبه انگیزشی، باید مراجع بیشترین حجم صحبت را داشته باشد و سوالات باز پاسخ برای دستیابی به این هدف مورد استفاده قرار می گیرند.
2- گوش دادن انعکاسی (توام با تامل و تفکر): احتمالاً تنها مهارت بسیار مهم در مصاحبه انگیزشی،گوش دادن توام با تامل و دقت است. میلر و رولنیک معتقدند فلسفه و ماهیت واکنش گوش دادن تاملی این است که معنا و مفهوم صحبت طرف مقابل را حدس زده و برداشت کرد.افراد همواره منظور و مقصود خود را به طور روشن و واضح بیان نمی کنند.
3- تایید: به منظور تشویق و حمایت مراجع در خلال فرآیند تغییر، درمانگر سبک مصاحبه انگیزشی مکرراً مراجع را در قالب عبارات مبتنی بر درک و قدردانی، مورد تایید قرار می دهد. برخی نمونه های ساده تایید و تصدیق عبارتند از: «برای انجام آن کار جرات و شجاعت به خرج دادی.» یا «واقعاً ایده و نظر خوبی است.»
4- خلاصه و جمع بندی: خلاصه ها، نقش مهمی را در سرتاسر جلسات مصاحبه انگیزشی ایفا می کنند. انجام این کار نه تنها نشان دهنده این است درمانگر گوش می دهد ،بلکه می تواند مطالب و موضوعات را به هم ربط داده تا بتوان از آنها در تاکید و تمرکز بر نکات خاص و معینی کمک گرفت.
5- فراخوانی صحبت معطوف به تغییر: در پنجمین تکنیک، درمانگر بدون این که حامی و مدافعه تغییر باشد، به طور آگاهانه ای صحبت معطوف به تغییر را بیرون کشیده و استخراج می کند. صحبت معطوف به تغییر، مرکب از عبارات و صحبت هایی است که تمایل، توانایی ادراک شده، نیاز، آمادگی، دلایل و علل و یا تعهد و الزام به تغییر را منعکس می کنند. عبارات نشان دهنده الزام و تعهد به تغییر، قویترین شاخص نتایج درمانی خوب هستند (میلر و رولنیک، 2002؛ آرکوویتز و همکاران، 2008؛ میلر و رولنیک، 2002). صحبت معطوف به تغییر را در چهار طبقه تقسیم بندی می کند: 1- شناسنایی ابعاد منفی و ضررهای وضعیت بینابین فعلی. 2- شناسایی ابعاد مثبت و فواید تغییر. 3- ابراز خوش بینی در مورد تغییر و 4- بیان قصد و نیت مبنی بر تغییر.این چهار نوع عبارت در برگیرنده ابعاد شناختی، عاطفی و رفتاری متعهد شدن به تغییر است فراخوانی صحبت معطوف به تغییر یکی از مهارت های اصلی و عمده مصاحبه انگیزشی است و از طرفی یکی از مهارتهای پیچیده و دقیق است زیرا برای انجام آن راههای زیادی وجود دارد (آرکوویتز و همکاران، 2008؛ واگنر و مک ماهان[18]، 2004).
ارائه اطلاعات در مصاحبه انگیزشی به صورت سنتی انجام نمی گیرد بلکه تبادل اطلاعات صورت می گیرد و بر اساس دستورالعملی انجام می شود،که ضرورت مشارکت بیشتر از جانب مراجع را می طلبد. بدین منظور از دو راهبرد «قطعه اطلاعات – بررسی و کنترل آن با مراجع- قطعه اطلاعات بعدی» و «فراخوانی اطلاعات از مراجع- ارائه اطلاعات جدید – فراخوانی مجدد اطلاعات» برای تبادل اطلاعات استفاده میشود. ارائه اطلاعات در این شیوه به صورت خنثی، بر اساس نیاز و با اجازه مراجع انجام می شود و به مراجع فرصتی داده می شود تا اطلاعات را ضمن پردازش، تغییر و تفسیر کنند (برودی[19]، 2005 آنستیس، 2009؛ میلر و رولنیک، 2002).
2-2-5- برخی فواید مصاحبه انگیزشی
1- آمادگی خوبی برای درمان عمل محور است.
2- به برقراری رابطه و کاهش مقاومت کمک می کند.
3- باعث افزایش ماندگاری و مشارکت در درمان می شود.
4- به حل و برطرف شدن حالت دو سوگرایی کمک می کند.
5- باعث افزایش انگیزه و صحبت معطوف به تغییر می گردد.
6- به افزایش حس اطمینان در مراجع کمک می کند.
7- از فرسودگی شغلی درمانگر یا مشاوره پیشگیری می کند (نویدیان، پورشریفی، 1390).
2-2-6- نظریه ها و مدل های مصاحبه انگیزشی
هر چند گاهی اوقات از مصاحبه انگیزشی به عنوان شکلی از درمان شناختی رفتاری صحبت می شود ولی تفاوت های بسیار مهمی بین رویکرد مصاحبه انگیزشی و درمان شناختی رفتاری و حتی روان درمانی وجود دارد. شاید یکی از مهمترین تفاوت ها،آن است که مصاحبه انگیزشی بر کمک به فرد برای حل دو سوگرایی درباره تغییر بیشتر ازکمک به کسب مهارت های شناختی، هیجانی، مقابله ای و رفتاری مورد نیاز برای یک زندگی سالم تاکید می کند (آنستیس، 2009).
مصاحبه انگیزشی به جای یک مکتب درمانی، بیشتر یک شیوه برخورد و زندگی با دیگران است. مصاحبه انگیزشی و دیگر انواع روان درمانی ها از این نظر که مقاومت و دو سوگرایی را به عنوان پدیده ای میدانند که اطلاعات مهم درمانی در اختیار قرار می دهد، با هم مشترکند ولی از نظر نوع اطلاعات مهم دانسته شده و نحوه برخورد با آن متفاوتند. برای نمونه در مکتب روان تحلیلی دو سوگرایی، تعارض ناخودآگاهی است که از گذشته منتقل شده است در صورتی که مصاحبه انگیزشی، بدون توجه به گذشته به »اینجا و اکنون» تاکید دارد. در عوض در رویکردهای شناختی درمانی، گرچه برخی رفتار درمان گران و درمانگران شناختی رفتاری، مسئله مقاومت را مطرح کرده اند، ولی برای مقاومت دو سوگرایی ارزش و جایگاهی قائل نیستند. رفتار درمانی که پیشرو و منادی درمان شناختی رفتاری بود، مقاومت را به بی کفایتی درمانگر در مفهوم سازی اوضاع و شرایطی که رفتارها را کنترل می کند، نسبت می دهد. شناخت درمانگرانی مانند بک، مقاومت را به عنوان، فراهم نمودن اطلاعاتی در خصوص تفکرات و باورهای تحریف شده مراجع مورد توجه قرار می دهند. در مقایسه با مصاحبه انگیزشی، درمان شناختی رفتاری یک رویکرد نسبتاً دیکته شده و تجویزی است که بر آموزش رفتارهای جدید و روش های اصلاح باورهای ناکارآمد مراجعان تاکید دارد.استفاده از عبارت «تکالیف خانگی»، نقش درمانگر را بیشتر به عنوان معلم، در امرخطیر تغییر، پر رنگ تر میسازد (آرکوویتز همکاران، 2008؛ میلر و رولنیک، 2002).
مصاحبه انگیزشی از دیدگاه «روان شناسی سنتی»، تلاش برای «ثبات»، «جبران» و یا «معالجه» فردی تلقی میشود که تا حدودی ناکارآمدی دارد. از نظر «روان شناسی مثبت نگر» روشی است برای کمک به فرد تا با ارزش ها و تجربه هیجانات مثبت در مسیر خود به سمت بهبود سلامت جسمانی و روان شناختی، مجدداً پیوند برقرار نماید. در واقع مصاحبه انگیزشی توانایی تجربه هیجانات مثبت، علاقمندی، امید، خرسندی و حس الهام بخش درونی را در فرد پرورش می دهد تا بیماران بتوانند آینده بهتری را برای خود تصور کنند، موفقیتهای گذشته را بخاطر آورده و اطمینان به توانایی خود برای تغییر و اصلاح را در زندگی گسترش دهند و این شاید یکی از مکانیسم های اثر بخشی این رویکرد مشاوره ای باشد (آنستیس، 2009).
مصاحبه انگیزشی نه یک الگوی مداخلهای کاملاً جدید و نه هم یک الگوی مجزا است بلکه ترکیبی از اصول و فنون برگرفته شده از مجموعهای از مدل های بسیارگسترده روان درمانی و تغییر رفتار است (کاکس و کینگر، 2004)، که مهمترین آنها عبارت است از:
1- مدل مراحل تغییر(پروچسکا و دی کلمنته، 1992): نقش مکمل را در تکامل مصاحبه انگیزشی و سایر مداخله های کوتاه مدت مبتنی بر مصاحبه انگیزشی ایفا می کند. دیدگاه فرا نظری در مورد تغییر رفتار، شامل یک سری مراحل تدریجی است که در برگیرنده وظایف متعدد و فعالیتهای مقابلهای مختلفی است. مشاوران نیاز دارند تا فرآیند تغییر را به منظور عادی ساختن روند تغییر برای مراجعان و استفاده از راهبردهای مناسب برای کمک به آنان در جریان گذر از مراحل مختلف تغییر، درک کنند (میلر و رولنیک، 2002). مدل مراحل تغییر، 93 % مراجعان را میتواند از نظر میزان آمادگی و انگیزه برای تکمیل یا پایان زودرس دوره درمان، پیش بینی کند (ووگل ،هانسن،استیل و گوتستام[20]، 2006).
مدل مراحل تغییر، تغییرات رفتاری را به مثابه فرآیندی که در آن افراد از پنج مرحله متفاوت از نظر کیفی، عبور می کنند. فرد در مرحله قبل از قصد اعتقادی ندارد رفتار فعلی او، مشکلی جدی و مهمی است و قصد ندارد در آینده نزدیک آن را تغییر دهد. آنها نه تنها در فعالیتی که بتواند نظرآنها را نسبت به رفتار مشکل آفرین تغییر دهد درگیر نمیشوند، بلکه نسبت به رفتار مورد نظر حالت دفاعی دارند. هدف در این مرحله حرکت به سوی مرحله قصد و تامل است. عدم آگاهی از خطرات و پیامدها، خودکارآمدی پایین و رضایت از وضعیت موجود از جمله موانع تغییر در این مرحله محسوب میشود. در مرحله قصد،کم کم میبیند رفتار مشکل آفرین شده و تغییر را مورد توجه قرار می دهد ولی در مورد تغییر حالت دو سوگرایی دارد زیرا هنوز دلایلی برای تداوم رفتار میبیند. افراد می پذیرند دارای مشکل هستند و تفکر جدی در مورد حل آن را آغاز می کنند. در این مرحله می کوشند تا مشکل خود را درک کنند، به علل آن پی ببرند و درباره راه حل های ممکن فکر کنند. ولی از این که خود را به عمل متعهد سازند، بسیار فاصله داشته باشند. حرکت به سمت مرحله آمادگی هدف مداخله های تغییر رفتار است. علاوه بر سایر موانع ذکر شده در مرحله قبل، تردید و دو سوگرایی از جمله موانع تغییر رفتار در این مرحله است. در مرحله آمادگی، فرد تصمیم به تغییر رفتاری گرفته و طرحی برای آن در آینده نزدیک دارد.آنها در آستانه عمل قرار دارند. برخی از افرادی که در این مرحله بسر می برند، قبلاً برای تغییر سعی کرده اند ولی موفق نشده اند. هدف مداخله در این مرحله حرکت به سمت عمل و طراحی برنامه است. عدم اگاهی از گزینه های ممکن، نبود عزم لازم برای برنامه های تغییر و فقدان تعهد از مهمترین موانع این مرحله تغییر است. در مرحله عمل، طرح تغییر رفتاری را به اجرا در می آورد و شروع به ایجاد تغییر مورد نظر میکند. در این مرحله افراد به آشکارترین وجه و به صورت عمدی و اگاهانه رفتار خود را تغییر میدهند. به عبارتی آغاز به حرکت می کنند و برنامهای را که برای آن آماده شده اند، به اجرا در می آورند. تغییرهایی که در مرحله عمل صورت میگیرد برای دیگران بیشتر از تغییراتی که در سایر مراحل به وقوع میپیوندد، قابل مشاهده است، بنابراین بیشترین تحسین و تایید را به دنبال دارد. بهینه سازی طرح ها و برنامه ها و دوام و استمرار تغییر از اهداف مداخله در این مرحله و شکست و سرخوردگی و اطمینان زیاد به خود از موانع آن به شمار می رود. در مرحله حفظ بیمار تغییرات رفتاری ایجاد نموده و برای اجتناب از بازگشت به رفتار قبلی تلاش می کند. نگهداری تغییر ایجاد شده بسیار دشوار است. شخص می کوشد تا بهبودی حاصله در مرحله عمل را تحکیم و تبیت بخشیده و از بازگشت جلوگیری کند. بر خلاف
دیدگاه سنتی،مرحله حفظ رفتار، یک مرحله ایستا نیست. بدون تعهد و پای بندی نیرومند، مطمئناً بازگشت رخ خواهد داد. سبک زندگی جدید و با ثبات و دستیابی به اهداف اصلی از جمله اهداف این مرحله و استرس ها و فقدان های عمده و شکست در دستیابی به اهداف اصلی از جمله موانع این مرحله است (ویلسون و شلم[21]، 2004). پروچسکا و دی کلمنته (1992) از مرحله ششمی تحت عنوان بازگشت یا عود به عنوان یکی از مراحل طبیعی تغییر رفتار نام می برند. افراد قبل از نیل به موفقیت در خیلی از موانع بین مراحل بالا و یا پایین میروند. از این رو یک لغزش، اشتباهی موقتی است و نباید آن را شکست تلقی کرد، بلکه باید به آن به عنوان یک قدم به عقب نگریست. شناسایی بازگشت و تشریح آن به عنوان فرصتی برای یادگیری، هدف مداخله های رفتاری در این مرحله است (نویدیان و پورشریفی، 1390).
افراد بسته به مرحله ای که در آن بسر می برند، نیاز به مداخلات خاصی دارند. افراد مراحل را به طور خطی طی نمی کنند، قبل از موفقیت در حفظ رفتار، چندین بار به مراحل قبل بر می گردند و بین دو سوگرایی، شناسایی مشکل و متقاضی عمل بودن به طور طبیعی نوسان می کنند. این مدل به تلاش برای تسهیل تغییر رفتاری مربوط است زیرا متخصص بالینی را نخست به درک سطح آمادگی مراجع برای تغییرآگاه می سازد و سپس با بیمار کار میکند تا در جهت حرکت موفقیت آمیز ادامه مسیر دهند (لانگ و تیگز ، 2005؛ لونسکی و همکاران، 2007).
2- تعارض – دو سوگرایی: در موقعیت تعارض، دو سوگرایی امری طبیعی و مشخص کننده مرحله اول و قصد و مانع اصلی و عمده تغییر است (فیلدز، 2006). میلر و ر ولنیک (2002) درباره دو سوگرایی معتقدند، تعارض ها بر سه دسته اند: 1- رسیدن – رسیدن (دو انتخاب، هر دو مثبت و جذاب)، 2- اجتناب – اجتناب (دو انتخاب منفی و هر دو رنج آور) و 3- رسیدن – اجتناب (دو انتخاب که هر دو ابعاد مثبت و منفی قوی دارند). آنان حالت سوم را دو سوگرایی تعریف میکنند. که در آن فرد وقتی به سمت انتخاب «الف» می رود، جنبه های منفی آن پر رنگ و ابعاد مثبت انتخاب «ب» جذابتر می شود و هنگامی که می خواهد به سمت انتخاب «ب» بروند، ابعاد منفی انتخاب «ب» برجسته و انتخاب «الف» جذابیت بیشتری پیدا می کند. همین وضعیت در کار بالینی در هنگام تغییر رفتار بهداشتی و اعتیادی هم رخ میدهد که از آن به عنوان «می خواهم ………….. ولی …………» یاد می کنند (اسلاگل و گرای[22]، 2007).
3- الگو و مدل باورهای بهداشتی (نظریه حفاظتی رونالد راجرز، 1976) بیان میدارد که انگیزه برای تغییر، به وجود خطرات ادراک شده به مقدار کافی و میزان مناسبی از خودکارآمدی بستگی دارد (میلر و رولنیک، 2002؛ فیلدز، 2006؛ پری،روزنفلد،بننت و پوتنپا[23]، 2007).
4- موازنه تصمیم گیری (جانیس و مان، 1977): تصمیم گیری فرآیند سبک و سنگین کردن وسنجیدن سود و زیان تغییر به شیوه ای شناختی است. باید مراجعان را در سنجیدن فواید و مضرات کوتاه و بلند مدت ناشی از تداوم رفتار کمک کرد. این کار به مراجعان در جهت شفاف سازی و ارزیابی نیاز به تغییر کمک خواهد کرد. آنها از این طریق عوامل مختلف حمایت کننده و غیرحمایت کننده رفتار را میسنجند. با استفاده از راهبردهای مناسب مصاحبه انگیزشی، مهارت حل مسئله میتواند تصمیم گیری را ممکن سازد و بر اساس صحبت های مراجع در خصوص تغییر، وی را در جهت تغییر قرار داده و متمایل به تغییر می سازد ( فیلدز، 2006).
5- واکنشی عمل کردن (نظریه برم، 1981): وقتی که حس آزادی، اقتدار و خودمختاری رفتاری مورد تهدید قرار گیرد، احتمال و تمایل ادراکی مبنی بر اجبار برای تداوم آن رفتار افزایش خواهد یافت. مراجع و درمانگر باید بدانند پاسخ واکنشی کاملاً طبیعی است. درمانگران به ویژه وقتی مراجع تحت فشار برای تغییر است، احساسات واکنشی را انتظار داشته وآن را طبیعی قلمداد میکنند.درمانگران فرآیند بیان و شفاف سازی احساسات واکنشی را تسهیل میکنند.این فرآیند فرصتی را برای مراجعان فراهم می کند تا به مسئولیت و حس مالکیت خود در خصوص تصمیمات و انتخاب های مربوط به تغییر، توجه کنند (فیلدز، 2006؛ رولنیک،میلرو بوچلر[24]، 2008؛ و آرکوویتز و همکاران، 2008).
6- نظریه خودادراکی (بم، 1972): وقتی افراد به طور گروهی و عام موضعی را گرفتند، تعهدشان نسبت به آن موضع افزایش مییابد. «این بیمار یا مراجع است که باید استدلال برای تغییر را ارائه نماید». درمانگران به صحبت های معطوف به تغییر گوش فرا داده، آن را انعکاس میدهند و تایید میکنند.در مصاحبه انگیزشی تمرین هایی به منظور فراخوانی واستخراج صحبت های معطوف به تغییر طراحی شده است. وقتی مراجعان آن چه را درمورد تغییر نوشته اند، بلند میخوانند، استدلالهای خود را برای تغییر استحکام می بخشند (میلر و رولنیک، 2002 و فیلدز، 2006).
7- نظریه خود سامان دهی (کانفر، 1986): برای شروع و آغاز تغییر، فرد باید که در جستجوی افزایش شکاف و تمایز بین وضعیت موجود (فعلی) و اهداف شخصی باشد. «کجا دارم می روم و کجا می خواهم باشم» (میلر و رولنیک، 2002؛ فیلدز، 2006).
8- نظریه ارزش ها (راکیج، 1979): طبیعت و ذات ارزش های انسان، راکیج شخصیت را به عنوان سلسله مراتبی سازمان یافته از ارزش ها توصیف و مفهوم سازی نمود. درمانگران از تمرینات مصاحبه انگیزشی به منظور افزایش اگاهی مراجع از تضاد و تفاوت بین وضعیت فعلی و اهداف آینده استفاده میکنند. تمرین احساسات، شفاف سازی ارزش ها و دیدگاه،آگاهی مراجع از تضاد بین وضعیت فعلی و اهداف آینده را افزایش داده و جرقه تمایل درونی برای تغییر را می زند (میلر و رولنیک ، 2002).
[1] . Lepper ,Greene & Nisbeet
[2] . Drieschner , Lammers & Vanderstaak
[3] . Levensky , Forcehimes , Donohue & Beitz
[4] . Anstiss
[5] . Borrelli , Riekert , Weinstein & Rathier
[6] . Chanon , Huws , Rollnick & Hood
[7] . Cummings, Cooper & Cassie
[8] . Webber, Tate & Quintiliani
[9] . Hettema , Steelr & Miller
[10] . Martins & Mc Neil
[11] . Cox & Klinger
[12] . Ossman
[13] . Lange & Tigges
[14] . Miller & Rollnick
[15] . Soderlund , Nilson & Kristensson
[16] . Mossavar- Rahmani
[17]. Madson , Loignon & Lane
[18] . Wagner & Mc Mahan
[19] . Brodie
[20] . Vogel , Hansen , Stiles & Gotestam
[21] Wilson & Schlam
[22] . Slagle & Gray
[23] . Preey , Rosenfeld , Bennett & Potempa
[24] . Rollnick , Miller & Butler
متاسفانه این فایل فصل اول و فهرست ندارد.
به عنوان یک اصل عملکرد هر واحد سازمانی و یا یک سازمان تا آنجا که میسر است باید اندازه گیری شود ، وجود یا عدم وجود نظام ارزیابی عملکرد موثر وکارآمد با حیات ومرگ سازمان رابطه مستقیم داردوفقدان آن رابه عنوان بیماری سازمان قلمداد نموده اند. وآنچه را نتوان ارزیابی نمود نمی توان خوب اداره کرد. هر سازمانی برای اعمال مدیریت صحیح باید از الگوی علمی ارزیابی عملکرد بهره گیرد تا بتواند میزان تلاش ونتایج حاصل از کارکرد خودرا مورد سنجش قراردهد یکی از ابزارهای کارآمد که این مهم رامحقق ساخته است تحلیل پوششی داده ها است . سازمان ها و موسسات در هر محیطی که فعالیت می کنند بطور مستمر نیازمند بهبود عملکرد خود می باشند تا بتوانند ضمن تضمین بقای خود پاسخگوی ذینفعان هم باشند. (فقهی فرهمند،1382)
از اینرو موضوع ارزیابی کارایی و بازنگری اهداف و برنامه ها و تعیین و تبیین شاخص های مناسب برای ارزیابی، همواره از موضوعات مهم،مورد بحث و چالش برانگیز در اداره سازمان ها و مدیریت نوین منابع انسانی می باشد. (نبی زاده،1391)
با توجه به ماموریت شرکت های آب و فاضلاب شهری در تامین و توزیع آب آشامیدنی سالم و با کیفیت و جمع آوری و دفع فاضلاب شهری و اهمیت و نقش این شرکت ها در کمک به بهبود سطح بهداشت عمومی جامعه، ارائه خدمات مناسب و با کیفیت، کسب رضایت شهروندان، بهبود سطح بهره وری شرکت ها و کاهش اتکا به کمک های مالی دولتی از مهمترین اهداف شرکت آب و فاضلاب استان آذربایجانشرقی میباشند(بیانیه ماموریت شرکت آب و فاضلاب استان آذربایجان شرقی).
با عنایت به اینکه سیستم های ارزیابی کارایی ابزاری جهت سنجش میزان دستیابی سازمان ها به اهداف و تعیین نقاط ضعف و قوت برای انجام اقدامات اصلاحی بمنظور بهبود فرآیندهاست(عزتی،1391) و از طرفی ارزیابی کارایی بسیاری از سازمان ها از جمله شرکت های آب و فاضلاب هم همچنان بر شاخص های عملکرد سنتی و مالی متکی بوده واین سازمانها بامشکل تعدد متغیرها وعدم وجود مقیاسی مشخص برای معیارها نیز مواجه اند(کاپلان , 2007)، لذا شرکت آب و فاضلاب شهری استان آذربایجان شرقی در اولویت های پژوهشی خود در سال 1394 در پی استفاده از مدلی با مبنای علمی قوی برای ارزیابی کارایی واحدهای تحت پوشش خود می باشد. چرا که ارزیابی کارایی به روش
علمی، راهنمای موثری برای مدیران در تصمیم گیری هاست. (میرغفوری وشفیعی،1386)
در این راستا با توجه به اینکه تحلیل پوشش داده ها(DEA) روشی مناسب برای ارزیابی کارایی نسبی مجموعه ای از واحدهای تصمیم گیری(DMUs) مشابه و مستقل که دارای نهاده ها و ستاده های چندگانه هست(مومنی،1392)، میباشد برای ارزیابی کارایی واحدهای تحت پوشش شرکت در استان مورد استفاده قرار می گیرد تا راه حل هایی جهت رفع نقاط ضعف واحدهای ناکارا و استفاده بهینه از منابع به مدیران ارائه شود. (نجفی،1390)
در یک جمله این تحقیق به دنبال پاسخ به این سئوال میباشد که کدام یک از واحدهای تحت پوشش شرکت آب و فاضلاب استان آذربایجانشرقی کارا و کدام یک ناکارا می باشد؟
1-3- اهمیت و ضرورت تحقیق
در سالهای اخیر فرایند ارزیابی عملکرد نسبت به گذشته آن به مراتب راه تکامل و پیشرفت را پیموده است ، در واقع همگام و همسو با توسعه و تکامل اندیشه های مدیریت در قالب مکاتب مدیریت ، فرایند، ماهیت و کارآمدی آن نیز توسعه پیدا کرده است به عنوان مثال می توان به ارزیابی کارکنان ، ارزیابی مدیریت و تغییر و توسعه شاخص های ارزیابی در قالب ارائه اصول عام و مبانی مستدل برای ارزیابی سازمان ها تا مدیریت کیفیت فراگیر نیز اشاره نمود از این رو دامنه قلمرو استفاده از ارزیابی عملکرد به تمام ابعاد و جهات فعالیت های انسانی و سازمانی کشیده شده است و در حقیقت امروزه مباحث و موضوعاتی که در جدیدترین عرصه های علمی مطرح می شوند به گونه مستقیم و یا غیر مستقیم به ارزیابی عملکرد مرتبط می شود چرا که هر یک از مفاهیم، فنون و شیوه های نوین علمی در راستای کارکرد هر چه بهتر سازمان ها جهت تحقق فلسفه وجودی و دستیابی به اهداف تدوین شده صورت می گیرد و از آنجا که محور اصلی ارزیابی عملکرد بررسی میزان مطلوبیت این کارکردها می باشد، لذا تمام موضوعات و عناوین مدیریتی به طور مستقیم و یا غیر مستقیم به ارزیابی عملکرد مربوط می شود . (محمودی1388)
بنا به رویکرد مطرح شده پیرامون ارزیابی عملکرد؛ ارزیابی دولت و دستگاه های دولتی نیز دارای درجه اهمیت بسیار بوده اند، شکل رسمی و مبتنی به دست آوردهای علمی این نوع نگرش با نظام بازرسی آغاز می شود، سوئد اولین کشوری است که نظام بازرسی در آن تکوین و تحقق یافت . بازرس کل در زبان سوئدی آمبودرن خوانده می شود. وی از مقامات عالی رتبه و طراز اول این کشور بوده است. ظاهرا در حدود سالهای 180 میلادی در سوئد مقررات بازرسی شکل گرفته است . به همین جهت مقررات مربوط به بازرسی در این کشور از دیگر کشورهای اسکاندیناوی و کشورهای اروپایی ، کامل تر و جا افتاده تر است (صمدی ، 1381 )
بهبود مستمر عملکرد سازمانها، نیروی عظیم همافزایی ایجاد میکند که این نیروها میتواند پشتیبان برنامه رشد و توسعه و ایجاد فرصتهای تعالی سازمانی شود. دولتها و سازمانها و مؤسسات تلاش جلو برندهای را در این مورد اعمال میکنند. بدون بررسی و کسب آگاهی از میزان پیشرفت و دستیابی به اهداف و بدون شناسایی چالشهای پیش روی سازمان و کسب بازخور و اطلاع از میزان اجرا سیاستهای تدوین شده و شناسایی مواردی که به بهبود جدی نیاز دارند، بهبود مستمر عملکرد میسر نخواهد شد. تمامی موارد مذکور بدون اندازهگیری و ارزیابی امکانپذیر نیست.
لرد کلوین فیزیکدان انگلیسی در مورد ضرورت اندازهگیری میگوید: هرگاه توانستیم آنچه درباره آن صحبت میکنیم اندازه گرفته و در قالب اعداد و ارقام بیان نماییم میتوانیم ادعا کنیم درباره موضوع مورد بحث چیزهایی میدانیم. در غیر این صورت آگاهی و دانش ما ناقص بوده و هرگز به مرحله بلوغ نخواهد رسید. (سید جعفر رنگرز ، 1388 )
1-4- اهداف تحقیق
با توجه به گستره واهمیت کمی و کیفی خدمات مطلوب واحدهای تحت پوشش شرکت و نقش آنها در بهبود سطح بهداشت عمومی جامعه و نیز توجه به محدودیت های منابع آبی، استفاده بهینه از منابع بطور جدی مورد توجه بوده و ضروری است ضمن اندازه گیری کارایی واحدها و تفکیک واحدهای کارا از ناکارا، اقدامات اصلاحی لازم برای بهبود واحدهای ناکارا انجام پذیرد.
1-1-4- هدف اصلی
ارزیابی کارایی واحدهای تحت پوشش شرکت آب و فاضلاب شهری استان آذربایجانشرقی
2-1-4- اهداف فرعی
1-5- فرضیه های تحقیق
بادرنظر گرفتن اهداف تحقیق وقابلیتها تکنیک مورد استفاده می توان فرضیه ها و سئوالات را به شکل زیر معین کرد:
الف) سئوال ها
سئوال اصلی
کارایی واحدهای تحت پوشش شرکت آب و فاضلاب شهری استان آذربایجان شرقی چگونه است؟
سئوال فرعی
کارایی نسبی واحدهای شرکت آب و فاضلاب چیست؟
رتبه هر کدام از واحدهای دارای کارایی نسبی چیست؟
واحدهای الگو برای هر کدام از واحدهای فاقد کارایی کدامند؟
تصمیمات مربوط به تامین مالی و تعیین ترکیب بهینه ساختار سرمایه از یک طرف و توجه به ریسک شرکت، بویژه ریسک مرتبط با توان بازپرداخت بدهیها، از طرف دیگر از جمله مسائلی است که در تصمیمگیری مدیریت حائز اهمیت است (جولا, 1389). یکی از مهمترین اجزای هر فعالیت اقتصادی فراهم کردن منابع مالی مورد نیاز است؛ که این منابع را میتوان از محل حقوق صاحبان سهام یا بدهی تامین کرد. در همین راستا مدیران مالی در شرکتها تضمین بهترین ترکیب منابع تامین مالی یا به عبارت دیگر ساختار سرمایه میباشد و تصمیمات اتخاذ شده در این زمینه در راستای افزایش ارزش شرکت است. موضوع ساختار سرمایه از جمله مسائلی است که تاکنون تحقیقات و آزمونهای زیادی بر روی آن انجام شده است و در حال حاضر نیز تحقیقات نظری و بررسیهای تجربی در مورد آن ادامه دارد (کشاورز, 1391).
سرمایهگذاری یک امر ضروری و حیاتی در رشد و توسعه اقتصادی هر کشوری است. برای اینکه وجوه لازم جهت سرمایهگذاری فراهم آید، باید یک سری منابع برای تامین مالی وجود داشته باشد. بنابراین مدیران مالی میبایست در تامین مالی ضمن در نظر داشتن منابع مختلف، به ریسک و بازده شرکت و تاثیر آن بر روی ریسک و بازده سهام عادی شرکت در بازار بورس نیز توجه داشته باشند. عواملی که ریسک یک شرکت را تعیین میکنند متعددند. یکی از این عوامل ساختار سرمایه شرکت میباشند. از جمله اینکه شرکت در ساختار سرمایه خود چقدر آورده سهامداران و چقدر بدهی دارد. به این علت که استفاده از بدهی موجب ایجاد یک سری تعهدات ثابت( هزینههای مالی) برای شرکت میشود؛ لذا این تعهدات ثابت، ریسک شرکت را بالا میبرد چرا که اگر شرکت نتواند اصل و فرع وام را بازپرداخت کند به درماندگی مالی گرفتار میگردد (جولا, 1389). ارزیابی مطلوبیت یک بستر سرمایهگذاری در وضعیت نامطمئن بر اساس مقادیر ریسک و بازده آن است. یکی از مسائل مهم اثرگذار بر ریسک و بازده سهام عادی نیز، تصمیمات مربوط به ساختار سرمایه است. استفاده از بدهی ارزان قیمت ممکن است باعث کاهش هزینه سرمایه شرکت شود، ولی از طرفی ممکن است موجب افزایش ریسک مالی و هزینه ورشکستگی نیز شود (خرم, 1383).
در تحقیق حاضر در جستجوی پاسخگویی به این سوال هستیم که در تعیین ساختار سرمایه چه مقدار از تئوری سلسله مراتبی پیروی میکنیم. به عبارتی میخواهیم بدانیم با توجه به چرخهی حیاتی که سازمان در آن قرار دارد، چگونه ساختاری برای تامین مالی انتخاب میشود؛ شرکت در این دوره از حیاتش چه مقدار ریسکپذیر و یا ریسکگریز میباشد و اینکه در انتخاب ساختار سرمایهاش، میزان بازده و سودآوری را مدنظر قرار میدهد؟
پاسخگویی به این سوالات در قالب چرخهی حیات سازمانی پیگیری میشوند و سعی میکنیم تا شرکتهای تولیدی را در سه دسته شرکتهای در حال رشد، شرکتهای بلوغ یافته و پیر و شرکتهای در حال افول دستهبندی کرده و فرضیه تحقیق را مورد بررسی قرار دهیم.
تصمیمگیری در مورد ساختار سرمایه، یکی از چالشبرانگیزترین و مشکلترین مسایل پیشروی شرکتها، اما در عین حال حیاتیترین تصمیم در مورد ادامهی بقای آنها است. با مراجعه به تحقیقات و متون دانشگاهی مشاهده میشود که عمدهترین دلایل ناکامی شرکتها فقدان یا عدم کفایت سرمایهگذاری و تامین مالی نامناسب و ناکافی آنان است. اغلب مالکان شرکتهای کوچک ازمهارتهای تجاری قوی برخوردار نبوده
و به این ترتیب فهم واستنباط درستی از شرایط و نحوهی فعالیت بازارهای مالی و عرضهکنندگان منابع تامین مالی ندارند. به عنوان مثال، مالکان اینگونه شرکتها ممکن است ترکیب نامناسبی از منابع (بدهی در مقابل سرمایه) را انتخاب کنند، یا اینکه منابعی را تحصیل کنند که تعهدات و محدودیتهای نقدینگی بالایی را برای آنان به دنبال داشته باشد و یا قراردادهایی منعقد کنند که تعهدات هزینهای بالایی را برای آنان به دنبال داشته باشد. حتی ممکن است برای تامین مالی به عرضهکنندگان منابعی مراجعه کنند که کار کردن با آنها مشکلساز باشد. بنابراین، ممکن است ضعفهای موجود منجر به سرمایهگذاری نامناسبی شود که ادامهی بقا و حیات شرکت را تهدید کند. ساختار سرمایهی نامناسب برای هر شرکتی و یا به طور خاص در مورد شرکتهای کوچک همهی زمینههای فعالیت یک شرکت را تحت تاثیر قرار میدهد و میتواند منجر به بروز مسایلی نظیر عدم کارایی در بازاریابی محصولات، عدم کارآمدی و ناتوانی در بکارگیری مناسب نیروی انسانی و موارد مشابه شود (اوتامی، 2012).
با این وجود تا کنون تحقیق جامعی در این زمینه در ایران صورت نگرفته است. این در حالیست که با بررسی رابطه بین ساختار سرمایه و چرخه عمر شرکتهای پذیرفته شده در بورس اوراق بهادار تهران میتوان بسیاری از تعهدات و زیانهای ناشی از ساختار سرمایه را با توجه به چرخه عمر سازمانی که شرکتها در آن قرار گرفتهاند را شناسایی و کنترل نموده و با ارائه راهکارهای مناسب ترکیب بهینه ساختار سرمایه را برای شرکتها (در مرحله رشد ، بلوغ و افول) تعیین نمود. در این تحقیق با توجه به اهمیت بررسی هر یک از متغیرها و تاثیرگذاری آنها بر هم به بررسی رابطه بین این متغیرها میپردازیم .
هدفهای اصلی و فرعی پژوهش به شرح زیر بیان میشوند:
تعیین نقش نظریه سلسله مراتبی در تبیین ساختار سرمایه شرکتها در دوره رشد.
تعیین تاثیر کسری وجوه بر خالص بدهیها در دوره رشد.
تعیین تاثیر کسری وجوه بر ارزش ویژه خالص در دوره رشد.
تعیین تاثیر کسری وجوه بر سود انباشته جدید در دوره رشد.
تعیین نقش نظریه سلسله مراتبی در تبیین ساختار سرمایه شرکتها در دوره بلوغ.
تعیین تاثیر کسری وجوه بر خالص بدهیها در دوره بلوغ.
تعیین تاثیر کسری وجوه بر ارزش ویژه خالص در دوره بلوغ.
تعیین تاثیر کسری وجوه بر سود انباشته جدید در دوره بلوغ.
تعیین نقش نظریه سلسله مراتبی در تبیین ساختار سرمایه شرکتها در دوره افول.
تعیین تاثیر کسری وجوه بر خالص بدهیها در دوره افول.
تعیین تاثیر کسری وجوه بر ارزش ویژه خالص در دوره افول.
تعیین تاثیر کسری وجوه بر سود انباشته جدید در دوره افول.
سوالات اصلی و فرعی تحقیق به شرح زیر میباشند:
نقش نظریه سلسله مراتبی در تبیین ساختار سرمایه شرکتها در دوره رشد چگونه است؟
تاثیر کسری وجوه بر خالص بدهیها در دوره رشد چگونه است؟
تاثیر کسری وجوه بر ارزش ویژه خالص در دوره رشد چگونه است؟
تاثیر کسری وجوه بر سود انباشته جدید در دوره رشد چگونه است؟
نقش نظریه سلسله مراتبی در تبیین ساختار سرمایه شرکتها در دوره بلوغ چگونه است؟
تاثیر کسری وجوه بر خالص بدهیها در دوره بلوغ چگونه است؟
تاثیر کسری وجوه بر ارزش ویژه خالص در دوره بلوغ چگونه است؟
تاثیر کسری وجوه بر سود انباشته جدید در دوره بلوغ چگونه است؟
نقش نظریه سلسله مراتبی در تبیین ساختار سرمایه شرکتها در دوره افول چگونه است؟
تاثیر کسری وجوه بر خالص بدهیها در دوره افول چگونه است؟
تاثیر کسری وجوه بر ارزش ویژه خالص در دوره افول چگونه است؟
تاثیر کسری وجوه بر سود انباشته جدید در دوره افول چگونه است؟
فرضیه های اصلی و فرعی تحقیق به شرح زیر بیان میشود:
نظریه سلسله مراتبی در تبیین ساختار سرمایه شرکتها در دوره رشد نقش دارد.
در دوره رشد، کسری وجوه بر خالص بدهیها تاثیر دارد.
در دوره رشد، کسری وجوه بر ارزش ویژه خالص تاثیر دارد.
در دوره رشد، کسری وجوه بر سود انباشته جدید تاثیر دارد.
نظریه سلسله مراتبی در تبیین ساختار سرمایه شرکتها در دوره بلوغ نقش دارد.
در دوره بلوغ، کسری وجوه بر خالص بدهیها تاثیر دارد.
در دوره بلوغ، کسری وجوه بر ارزش ویژه خالص تاثیر دارد.
در دوره بلوغ، کسری وجوه بر سود انباشته جدید تاثیر دارد.
نظریه سلسله مراتبی در تبیین ساختار سرمایه شرکتها در دوره افول نقش دارد.
در دوره افول، کسری وجوه بر خالص بدهیها تاثیر دارد.
در دوره افول، کسری وجوه بر ارزش ویژه خالص تاثیر دارد.
در دوره افول، کسری وجوه بر سود انباشته جدید تاثیر دارد.
محدودهی زمانی تحقیق، اطلاعات مالی مربوط به عملکرد سالهای مالی 1386 الی 1391 شرکتهای پذیرفته شده در بورس اوراق بهادار تهران میباشد.
محدودهی موضوعی تحقیق، بررسی نقش نظریه سلسله مراتبی در تبیین ساختار سرمایه شرکتها در چارچوب مدل چرخه عمر شرکت در شرکتهای پذیرفته شده بورس اوراق بهادر تهران میباشد.
قلمرو مکانی تحقیق شامل شرکتهای پذیرفته شده در بورس اوراق بهادار تهران میباشد
در طول قرن بیستم وضعیت انسان از نظر شیوه های زندگی، روابط اجتماعی و مسائل بهداشتی و پزشکی بیش از تمام تاریخ دستخوش دگرگونی شده است. تلاش شتابزده برای صنعتی شدن و گسترش سریع شهر نشینی و زندگی ماشینی که لازمۀ آن قبول شیوه های نوین برای زندگی است، اثر معکوس بر سلامت انسان گذاشته و مسائل بهداشتی تازهای را به بار آورده است. اوضاع اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی نابسامان جهان و بار مشکلات اجتماعی و محیطی و روانی، واکنشهای بیمارگونۀ بسیاری در افراد و جوامع به وجود آورده که خود سبب وخیم شدن اوضاع و نامساعد شدن شرایط محیط زیست شده است. گذشته نشان داده است که بسیاری از بیماریهای شایع غیر واگیر و بیماری های روانی در کشورهای پیشرفته ودر حال توسعه زاییدۀ عواملی هستند که خود انسان آنها را به وجود آورده و گرفتار آن شده است. بنا براین قابل پیشگیری است (نریمانی، زاهد و گل پور، 1391).
سلامت روان یکی از موضوعات و مباحث بسیار مهمی است که توجه به آن الزامی است. امروزه در مورد عوامل موثر بر سلامت روان، شامل عوامل جمعیت شناختی مانند سن، جنسیت، قومیت، عوامل روانی اجتماعی و محیطی مانند شرایط زندگی، تحصیلات، درآمد، کار، دستیابی به منابع اجتماعی، حمایت اجتماعی و شایستگی های فردی، عوامل زیستی و نیز اثر بخشی انواع مداخلات بر سلامت روان در نظر گرفته میشود (شیرازی و غلامرضایی، 1395).
یکی از مسائل مهمی که تاثیری مستقیم بر سلامت روان افراد بخصوص کودکان دارد، امر طلاق می باشد. خانواده به عنوان کوچکترین واحد اجتماعی که ثبات یا ناپایداری اش بر اعضای خانواده و جامعه اثر می گذارد و فروپاشی این واحد کوچک گاه چنان اثر عمیقی بر فرزندان دارد که باور کردنی نیست. گذشته از اثراتی که طلاق بر زوجین می گذارد، در مواردی که زوجین دارای فرزندانی هستند، اثرات آن گریبان آن ها را نیز می گیرد، حتی می توان گفت فرزندان از این پدیده بیشترین ضربه را متحمل می شوند (یحیی زاده و حامد، 1394).
علائم زیادی هستند که سلامت روان فرزندان طلاق را با مشکل مواجه می کنند و از میان آن ها افسردگی، اضطراب و پرخاشگری به عنوان مهمترین عامل بشمار می آیند. یکی از شایع ترین مشکلات این کودکان افسردگی است که شیوع آن در کودکان و نوجوانان خانواده های متقاضی طلاق، بیش از سه برابر این جمعیت در خانواده های غیر متقاضی است. افسردگی در واقع یک تاثیر ثانوی است که به دنبال اندوه، احساس تنهایی، و طرد شدگی به وجود می آید. حالت غمگینی که از عوارض اولیه جدایی است معمولا تا شش ماه پس از جدایی ادامه دارد و باعث می شود کودکان علاوه بر از دست دادن اشتیاق به امور روزمره و تکالیف مدرسه، نسبت به بازی و سایر فعالیت ها هم بی علاقه شوند. آن ها اغلب اشتهای خود را از دست می دهند و از معده درد، سردرد، احساس کسالت رنج می برند. کودکان افسرده نظرات منفی تری نسبت به خود، دنیا و آینده دارند ( کامیاب نژاد و همکاران، 1390).
بدون تردیـد یکی از زمینه هایـی که اخیراً در آسیب شناسی روانی مورد توجه محققان قرار گرفته و تحقیقات مبسوطی را به خود جذب نموده، پرخاشـگری است. پرخاشگری عبارت است از حالت منفی ذهنـی همراه با نقص ها و انحرافات شناختی و رفتارهای ناسازگارانه و همچنین به رفتار آشـکارا اعم از فیزیـکی و کلامی اطلاق می شود که منجر بـه آسیب به شخص، شـیء و یـا سیستم دیـگری می شود و از سه مؤلفه تشکیل شده است: احساس پرخاشگرانه؛ حالت هیجانی که زیربنای پرخاشگری و خصومت است و «خشم» نامیده می شود. افـکار پرخاشگرانه؛ نـگرش پرخاشگرانه فراگیری است که فـرد را بـه سوی رفتارهای پرخاشـگرانه سوق می دهد و «خصومت» نامیده می شود. رفتار پرخاشگرانه؛ عبارت است از رفتار قابل مشاهده که با قصد آسیب رساندن انجام می شود (سینگ، لانسیونی، سینگ جوی، وینتون، ساباوی و واهلر[3]،2007). اضطراب عبارت است از یک احساس منتشر، ناخوشایند و مبهم هراس و دلواپسی با منشاء ناشناخته، که به فرد دست میدهد و شامل عدم اطمینان، درماندگی و برانگیختگی فیزیولوژی است (سوویسلو و اورت[4]، 2013). وقوع مجدد موقعیتهایی که قبلاً استرس زا بودهاند یا طی آنها به فرد آسیب رسیده است باعث اضطراب در افراد میشود (زادباقر، بیرشک و زاده محمدی، 1394). همه انسانها در زندگی خود دچار اضطراب میشوند، ولی اضطراب مزمن و شدید غیرعادی و مشکلساز است. اضطراب به معنای واکنش فرد در مقابل یک موقعیت تهدیدآمیز، یعنی موقعیتی که در آن فرد توانایی مهار محرکات بیرونی یا درونی را ندارد، است. اضطراب یک حالت احساسی- هیجانی است که از خصوصیات برجسته آن، ایجاد حالت بی قراری و دلواپسی است که با اتفاقات زمان و شرایط مکان تناسب ندارد (غیور، سپهری، مشهدی و غفایی، 1394). اگر اضطراب عکس العمل نسبت به شرایط زمان و مکان باشد نه تنها بیماری نبوده، بلکه ممکن است سازنده باشد؛ مانند دلهره امتحان و یا اضطراب در رسیدن به فرودگاه و … .تحقیقات و بررسیها نشان میدهند که اضطراب در خانمها، طبقات کم درآمد و افراد میانسال و سالخورده بیشتر دیده میشود (محسنی و آهویی، 1395). اضطراب هنگامی در فرد بروز میکند که شرایط استرسزا در زندگی او بیش از حد طولانی شود یا بهطور مکرر رخ دهد، و یا اینکه دستگاه عصبی بدن نتواند به مرحله مقاومت تنیدگی پایان دهد و بدن برای مدتی طولانی همچنان بسیج باقی بماند. در این صورت بدن فرسوده و در برابر بیماریهای جسمی و روانی (مانند اضطراب) آسیبپذیر میشود (نیدام، مزوک، باریس، لین، بلکبرن و اپل[5]، 2015).
یکی از مهمترین مسائل بشری، که از دیرباز مورد توجه ادیان، مکاتب و اخیراً اندیشمندان روانشناسی بوده، شناخت «خود»، و آگاهی از مفهوم و ساختار آن است. این موضوع، به دلیل اهمیت آن در جنبههای مختلف روانشناسی، بهویژه در حوزه آسیبشناسی که مشکلات رفتاری و اختلالات روانشناختی را به «خود» به منزله هسته مرکزی شخصیت نسبت میدهد، مورد توجه پژوهشگران قرار گرفته است. در سال های اخیر درمانگران به استفاده از رویکردهای نوین روانشناختی برای افزایش سازگاری و سلامتی روان در افراد تمایل زیادی نشان داده اند. یکی از رویکردهای موثر در زمینه کاهش سلامت روان، برنامه شناخت درمانی مبتنی بر ذهن آگاهی است (شریفی درآمدی، 1393).
ذهن آگاهی[6] به معنی توجه کردن به زمان حال به شیوه خاص، هدفمند و خالی از قضاوت است (کابات[7]، 1990). ذهن آگاهـی یعنی بودن در لحظه با هر آنچـه که اکنون است، بدون قضاوت و بدون اظهار نظر درباره آنچه اتفاق می افتد، یعنی تجربه واقعیت محض بدون هیچ گونه توضیح است. ذهن آگاهی یـک روش یا فـن نیست، اگر چه در انجـام آن روش ها و فنون مختلف زیادی به کار رفته است. ذهن آگاهـی را می توان به عنوان یـک شیوه «بودن» یا یـک شیوه «فهمیدن» توصیف کـرد که مستلزم درک کـردن احساسات شخصی است.(بایر[8]، 2003) حوزه تجربه ذهن آگاهی بسیار وسیع است و شامل احساس ها، ادراک ها، تکانه ها، هیجان ها، افکار، گفتار، عملکرد و ارتباط است و بنابراین می تواند به کسی که مبتلا به مشکلات هیجانی است کمـک کند. بـه نظر تیزدل، ویلیامز، سـگال و سلسبی مهارت های آموختـه شـده کنترل توجـه در مراقبه ذهن آگاهـی می توانند در پیشگیری از عود دوره های افسردگـی، اضطراب و ناسازگاری سودمند باشند (ویلیام[9]، 2002).
کاویانی، جواهری و بحیرایی ( 1384) برای اولین بار پژوهشی تحت عنوان بررسی اثر بخشی شناخت درمانی مبتنی بر ذهن آگاهی بر کاهش
افکار خودآیند منفی، نگرش ناکارآمد، افسردگی و اضطراب را در ایران انجام دادند. و به این نتیجه رسیدند که ذهن آگاهی بر کاهش نگرش ناکارآمد و خودآیند منفی و کاهش اضطراب و افسردگی اثر داشته است.
مسئلهای که این پژوهش به دنبال آن است این است که: آیا شناخت درمانی مبتنی بر ذهن آگاهی بر میزان افسردگی و پرخاشگری و اضطراب کودکان خانواده های مطلقه تاثیر دارد؟
می توان اذعان داشت که خانواده های مطلقه به دلیل موقعیت اجتماعی و روانی که دارند عموماً در حال تنیدگی قرار دارند و به موازات آن، زندگی فرزندان این نوع خانوده ها به دلایل مختلف چالش برانگیز است.. شناسایی و آسیب شناسی عوامل زیر بنایی و بنیادی مشکلات روانشناختی فرزندان والدین مطلقه موجب می گردد که در حل و درمان این مشکلات راهکارهای مناسبی با توجه به عوامل بیان شود که در نهایت منجر به سلامت روان این افراد میشود.
نسبت بزه کاری در خانواده های متلاشی شده خیلی بیشتر از خانواده های بادوام است و بی سرپرستی در فرزندان، عقده های روانی ایجاد می کند و جنبه منفی طلاق خیلی گسترده است. امروزه شاخص آمار طلاق بسیار قابل توجه است به طوری که براساس آمار سازمان ثبت احوال از هر ۵٫۵ ازدواج، یک ازدواج به طلاق می انجامد و این رقم در تهران وضعیت بدتری را نشان می دهد، به طوری که در تهران از هر 9/2 ازدواج، یک مورد به طلاق می انجامد. بر اساس آمار منتشره از سازمان ثبت احوال کشور تعداد طلاق در سال 1394 163 هزارو 765 مورد می باشد و متاسفانه آمار دقیقی از کودکان طلاق در دسترس قرار ندارد اما با توجه به نرخ سالیانه طلاق تعداد آنها کم نخواهند بود. بر این اساس، آمارها نشان دهنده نرخ بالای طلاق و به دنبال آن ازدیاد فرزندان طلاق است (یحیی زاده و حامد، 1394).
طلاق به هر دلیلی، درست یا نادرست، پیامدهایی دارد، هم برای افراد خانواده و هم برای جامعه. برای زن و مرد مشکلات اقتصادی، روانی، عاطفی و اجتماعی ایجاد می کند و زوج های متارکه کرده را به انزوا می کشاند. تاثیر طلاق برفرزندان بسیار پیجیده است، فرزند تک والد، ناخواسته درگیر تضادهایی می گردد که نه توان درک آن را دارد و نه تاب کنار امدن با آن ها را. فرزندان حاصل از چنین ازدواج هایی علاوه بر اینکه نیازهایی ویژه دارند در معرض آسیبهای روانی و اجتماعی فراوانی قرار می گیرند. به طوری که یکی از پیامدهای طلاق در جوامع امروز، افزایش میزان و نوع رفتارهای انحرافی است. طلاق از مهمترین و بدخیم ترین آسیب ها و معضلات خانواده های جوامع صنعتی و یا در حال گذار، مانند ایران است. باید توجه داشت که یکی از عوامل مؤثر در بزهکاری نوجوانان نابسامانی خانواده است (شکر بیگی، ۱۳۸۵: ۷۵). دنیای تنهایی این کودکان بس غم انگیز و عذاب آور است و روابط اجتماعی آنها دچار اختلال می شود و همین امر، بیشتر آنها را به سوی افسردگی، پرخاشگری و کج روی های اجتماعی سوق می دهد. نمی توان روابط بین طلاق و آسیبهای روانی کودکان و نوجوانان را نادیده گرفت؛ بایست قبول کرد که طلاق و جدایی اثرات نامطلوبی بر کودکان بر جای می گذارد. بررسی کودکانی که والدین آنها از هم جدا شده اند نشان می دهد که آسیب های روحی وارد شده به این کودکان و نوجوانان بسیار شدید است.
پژوهشهای مختلف نشان می دهد در بیشتر آسیب های اجتماعی رد پایی از فرزندان طلاق به چشم می خورد، همچنین مطالعات روان شناختی بر تاثیرات مختلف طلاق بر سلامت روان این افراد، مهر تایید می زند. آبراهامسون در پژوهش های خود دریافت خانواده های افراد بزه کار نسبت به خانواده های افراد غیر بزه کار در شرایط عاطفی نا مطلوبی به سر می برند که ” فشار خانواده” نامیده می شود. این فشار با خصومت، تنفر، پرخاشگری، عصبانیت، افسردگی، اضطراب و آشفتگی های عاطفی به وجود آمده و حفظ شده است، که هم در والدین و هم در فرزندان آشکار می شود. “شاو و مک کی” نیز اثر فزاینده فشار درونی و اختلاف را عامل تبیین کننده بزه کاری می دانند. لذا استدلال می شود عدم روابط گرم و عاطفی در خانواده با افزایش احتمالی گرایش فرد به بزه کاری رابطه مستقیم دارد (چلبی، ۱۳۸۶: ۹۶).
بنابراین با توجه به مطالب ارائه شده اهمیت و ضرورت انجام این پژوهش معلوم می شود. همچنین؛ اگر ذهن آگاهی در سلامت روانی افراد تأثیرگذار است یا دست کم رابطه معناداری میان این دو متغیر مزبور برقرار است، بر سیاست گذاران فرهنگی، نهادهای پرورشی و پزشکی و …است که شهروندان و افراد انسانی را به طور کلی ترغیب و تشویق نمایند تا از قابلیتهای ذهن آگاهی به نحو شایسته استفاده کنند و از این طریق هم ساحت فردی و روانی خویش را آبادان و هم حیات اجتماعی را قابل تحمل و پرنشاط گردانند و به عبارت دیگر پژوهش های صورت گرفته در زمینه آموزش ذهن آگاهی می تواند بر مشکلات اثرگذار باشد، لذا پژوهش در این زمینه ضروری و مهم تلقی می شود.
هدف کلی این تحقیق تعیین میزان اثربخشی آموزش شناخت درمانی مبتنی بر ذهن آگاهی بر افسردگی، پرخاشگری و اضطراب کودکان (11 – 6) سال خانواده های طلاق می باشد.
۱- تعیین میزان اثر بخشی آموزش شناخت درمانی مبتنی بر ذهن آگاهی بر افسردگی
۲- تعیین میزان اثر بخشی آموزش شناخت درمانی مبتنی بر ذهن آگاهی بر پرخاشگری
3- تعیین میزان اثر بخشی آموزش شناخت درمانی مبتنی بر ذهن آگاهی بر اضطراب
1- شناخت درمانی مبتنی بر ذهن آگاهی بر میزان افسردگی کودکان خانواده های مطلقه تاثیر دارد.
2- شناخت درمانی مبتنی بر ذهن آگاهی بر پرخاشگری کودکان خانواده های مطلقه تاثیر دارد.
3- شناخت درمانی مبتنی بر ذهن آگاهی بر اضطراب کودکان خانواده های مطلقه تاثیر دارد.
[1] Brewer
[2] kelly
[3] Singh, Lancioni, Singh Joy, Winton, Sabaawi & Wahler
[4] Sowislo & Orth
[5] Needham, Mezuk, Bareis, Lin, Blackburn, & Epel
[6] Mindfullness
[7].kbat
[8].bayer
[9]William
در طول قرن بیستم وضعیت انسان از نظر شیوه های زندگی، روابط اجتماعی و مسائل بهداشتی و پزشکی بیش از تمام تاریخ دستخوش دگرگونی شده است. تلاش شتابزده برای صنعتی شدن و گسترش سریع شهر نشینی و زندگی ماشینی که لازمۀ آن قبول شیوه های نوین برای زندگی است، اثر معکوس بر سلامت انسان گذاشته و مسائل بهداشتی تازهای را به بار آورده است. اوضاع اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی نابسامان جهان و بار مشکلات اجتماعی و محیطی و روانی، واکنشهای بیمارگونۀ بسیاری در افراد و جوامع به وجود آورده که خود سبب وخیم شدن اوضاع و نامساعد شدن شرایط محیط زیست شده است. گذشته نشان داده است که بسیاری از بیماریهای شایع غیر واگیر و بیماری های روانی در کشورهای پیشرفته ودر حال توسعه زاییدۀ عواملی هستند که خود انسان آنها را به وجود آورده و گرفتار آن شده است. بنا براین قابل پیشگیری است (نریمانی، زاهد و گل پور، 1391).
سلامت روان یکی از موضوعات و مباحث بسیار مهمی است که توجه به آن الزامی است. امروزه در مورد عوامل موثر بر سلامت روان، شامل عوامل جمعیت شناختی مانند سن، جنسیت، قومیت، عوامل روانی اجتماعی و محیطی مانند شرایط زندگی، تحصیلات، درآمد، کار، دستیابی به منابع اجتماعی، حمایت اجتماعی و شایستگی های فردی، عوامل زیستی و نیز اثر بخشی انواع مداخلات بر سلامت روان در نظر گرفته میشود (شیرازی و غلامرضایی، 1395).
یکی از مسائل مهمی که تاثیری مستقیم بر سلامت روان افراد بخصوص کودکان دارد، امر طلاق می باشد. خانواده به عنوان کوچکترین واحد اجتماعی که ثبات یا ناپایداری اش بر اعضای خانواده و جامعه اثر می گذارد و فروپاشی این واحد کوچک گاه چنان اثر عمیقی بر فرزندان دارد که باور کردنی نیست. گذشته از اثراتی که طلاق بر زوجین می گذارد، در مواردی که زوجین دارای فرزندانی هستند، اثرات آن گریبان آن ها را نیز می گیرد، حتی می توان گفت فرزندان از این پدیده بیشترین ضربه را متحمل می شوند (یحیی زاده و حامد، 1394).
علائم زیادی هستند که سلامت روان فرزندان طلاق را با مشکل مواجه می کنند و از میان آن ها افسردگی، اضطراب و پرخاشگری به عنوان مهمترین عامل بشمار می آیند. یکی از شایع ترین مشکلات این کودکان افسردگی است که شیوع آن در کودکان و نوجوانان خانواده های متقاضی طلاق، بیش از سه برابر این جمعیت در خانواده های غیر متقاضی است. افسردگی در واقع یک تاثیر ثانوی است که به دنبال اندوه، احساس تنهایی، و طرد شدگی به وجود می آید. حالت غمگینی که از عوارض اولیه جدایی است معمولا تا شش ماه پس از جدایی ادامه دارد و باعث می شود کودکان علاوه بر از دست دادن اشتیاق به امور روزمره و تکالیف مدرسه، نسبت به بازی و سایر فعالیت ها هم بی علاقه شوند. آن ها اغلب اشتهای خود را از دست می دهند و از معده درد، سردرد، احساس کسالت رنج می برند. کودکان افسرده نظرات منفی تری نسبت به خود، دنیا و آینده دارند ( کامیاب نژاد و همکاران، 1390).
بدون تردیـد یکی از زمینه هایـی که اخیراً در آسیب شناسی روانی مورد توجه محققان قرار گرفته و تحقیقات مبسوطی را به خود جذب نموده، پرخاشـگری است. پرخاشگری عبارت است از حالت منفی ذهنـی همراه با نقص ها و انحرافات شناختی و رفتارهای ناسازگارانه و همچنین به رفتار آشـکارا اعم از فیزیـکی و کلامی اطلاق می شود که منجر بـه آسیب به شخص، شـیء و یـا سیستم دیـگری می شود و از سه مؤلفه تشکیل شده است: احساس پرخاشگرانه؛ حالت هیجانی که زیربنای پرخاشگری و خصومت است و «خشم» نامیده می شود. افـکار پرخاشگرانه؛ نـگرش پرخاشگرانه فراگیری است که فـرد را بـه سوی رفتارهای پرخاشـگرانه سوق می دهد و «خصومت» نامیده می شود. رفتار پرخاشگرانه؛ عبارت است از رفتار قابل مشاهده که با قصد آسیب رساندن انجام می شود (سینگ، لانسیونی، سینگ جوی، وینتون، ساباوی و واهلر[3]،2007). اضطراب عبارت است از یک احساس منتشر، ناخوشایند و مبهم هراس و دلواپسی با منشاء ناشناخته، که به فرد دست میدهد و شامل عدم اطمینان، درماندگی و برانگیختگی فیزیولوژی است (سوویسلو و اورت[4]، 2013). وقوع مجدد موقعیتهایی که قبلاً استرس زا بودهاند یا طی آنها به فرد آسیب رسیده است باعث اضطراب در افراد میشود (زادباقر، بیرشک و زاده محمدی، 1394). همه انسانها در زندگی خود دچار اضطراب میشوند، ولی اضطراب مزمن و شدید غیرعادی و مشکلساز است. اضطراب به معنای واکنش فرد در مقابل یک موقعیت تهدیدآمیز، یعنی موقعیتی که در آن فرد توانایی مهار محرکات بیرونی یا درونی را ندارد، است. اضطراب یک حالت احساسی- هیجانی است که از خصوصیات برجسته آن، ایجاد حالت بی قراری و دلواپسی است که با اتفاقات زمان و شرایط مکان تناسب ندارد (غیور، سپهری، مشهدی و غفایی، 1394). اگر اضطراب عکس العمل نسبت به شرایط زمان و مکان باشد نه تنها بیماری نبوده، بلکه ممکن است سازنده باشد؛ مانند دلهره امتحان و یا اضطراب در رسیدن به فرودگاه و … .تحقیقات و بررسیها نشان میدهند که اضطراب در خانمها، طبقات کم درآمد و افراد میانسال و سالخورده بیشتر دیده میشود (محسنی و آهویی، 1395). اضطراب هنگامی در فرد بروز میکند که شرایط استرسزا در زندگی او بیش از حد طولانی شود یا بهطور مکرر رخ دهد، و یا اینکه دستگاه عصبی بدن نتواند به مرحله مقاومت تنیدگی پایان دهد و بدن برای مدتی طولانی همچنان بسیج باقی بماند. در این صورت بدن فرسوده و در برابر بیماریهای جسمی و روانی (مانند اضطراب) آسیبپذیر میشود (نیدام، مزوک، باریس، لین، بلکبرن و اپل[5]، 2015).
یکی از مهمترین مسائل بشری، که از دیرباز مورد توجه ادیان، مکاتب و اخیراً اندیشمندان روانشناسی بوده، شناخت «خود»، و آگاهی از مفهوم و ساختار آن است. این موضوع، به دلیل اهمیت آن در جنبههای مختلف روانشناسی، بهویژه در حوزه آسیبشناسی که مشکلات رفتاری و اختلالات روانشناختی را به «خود» به منزله هسته مرکزی شخصیت نسبت میدهد، مورد توجه پژوهشگران قرار گرفته است. در سال های اخیر درمانگران به استفاده از رویکردهای نوین روانشناختی برای افزایش سازگاری و سلامتی روان در افراد تمایل زیادی نشان داده اند. یکی از رویکردهای موثر در زمینه کاهش سلامت روان، برنامه شناخت درمانی مبتنی بر ذهن آگاهی است (شریفی
درآمدی، 1393).
ذهن آگاهی[6] به معنی توجه کردن به زمان حال به شیوه خاص، هدفمند و خالی از قضاوت است (کابات[7]، 1990). ذهن آگاهـی یعنی بودن در لحظه با هر آنچـه که اکنون است، بدون قضاوت و بدون اظهار نظر درباره آنچه اتفاق می افتد، یعنی تجربه واقعیت محض بدون هیچ گونه توضیح است. ذهن آگاهی یـک روش یا فـن نیست، اگر چه در انجـام آن روش ها و فنون مختلف زیادی به کار رفته است. ذهن آگاهـی را می توان به عنوان یـک شیوه «بودن» یا یـک شیوه «فهمیدن» توصیف کـرد که مستلزم درک کـردن احساسات شخصی است.(بایر[8]، 2003) حوزه تجربه ذهن آگاهی بسیار وسیع است و شامل احساس ها، ادراک ها، تکانه ها، هیجان ها، افکار، گفتار، عملکرد و ارتباط است و بنابراین می تواند به کسی که مبتلا به مشکلات هیجانی است کمـک کند. بـه نظر تیزدل، ویلیامز، سـگال و سلسبی مهارت های آموختـه شـده کنترل توجـه در مراقبه ذهن آگاهـی می توانند در پیشگیری از عود دوره های افسردگـی، اضطراب و ناسازگاری سودمند باشند (ویلیام[9]، 2002).
کاویانی، جواهری و بحیرایی ( 1384) برای اولین بار پژوهشی تحت عنوان بررسی اثر بخشی شناخت درمانی مبتنی بر ذهن آگاهی بر کاهش افکار خودآیند منفی، نگرش ناکارآمد، افسردگی و اضطراب را در ایران انجام دادند. و به این نتیجه رسیدند که ذهن آگاهی بر کاهش نگرش ناکارآمد و خودآیند منفی و کاهش اضطراب و افسردگی اثر داشته است.
مسئلهای که این پژوهش به دنبال آن است این است که: آیا شناخت درمانی مبتنی بر ذهن آگاهی (MBCT) بر افزایش سلامت روان فرزندان خانواده های مطلقه اثربخش است؟ آیا شناخت درمانی مبتنی بر ذهن آگاهی بر میزان افسردگی و پرخاشگری و اضطراب کودکان خانواده های مطلقه تاثیر دارد؟
می توان اذعان داشت که خانواده های مطلقه به دلیل موقعیت اجتماعی و روانی که دارند عموماً در حال تنیدگی قرار دارند و به موازات آن، زندگی فرزندان این نوع خانوده ها به دلایل مختلف چالش برانگیز است.. شناسایی و آسیب شناسی عوامل زیر بنایی و بنیادی مشکلات روانشناختی فرزندان والدین مطلقه موجب می گردد که در حل و درمان این مشکلات راهکارهای مناسبی با توجه به عوامل بیان شود که در نهایت منجر به سلامت روان این افراد میشود.
نسبت بزه کاری در خانواده های متلاشی شده خیلی بیشتر از خانواده های بادوام است و بی سرپرستی در فرزندان، عقده های روانی ایجاد می کند و جنبه منفی طلاق خیلی گسترده است. امروزه شاخص آمار طلاق بسیار قابل توجه است به طوری که براساس آمار سازمان ثبت احوال از هر ۵٫۵ ازدواج، یک ازدواج به طلاق می انجامد و این رقم در تهران وضعیت بدتری را نشان می دهد، به طوری که در تهران از هر 9/2 ازدواج، یک مورد به طلاق می انجامد. بر اساس آمار منتشره از سازمان ثبت احوال کشور تعداد طلاق در سال 1394 163 هزارو 765 مورد می باشد و متاسفانه آمار دقیقی از کودکان طلاق در دسترس قرار ندارد اما با توجه به نرخ سالیانه طلاق تعداد آنها کم نخواهند بود. بر این اساس، آمارها نشان دهنده نرخ بالای طلاق و به دنبال آن ازدیاد فرزندان طلاق است (یحیی زاده و حامد، 1394).
طلاق به هر دلیلی، درست یا نادرست، پیامدهایی دارد، هم برای افراد خانواده و هم برای جامعه. برای زن و مرد مشکلات اقتصادی، روانی، عاطفی و اجتماعی ایجاد می کند و زوج های متارکه کرده را به انزوا می کشاند. تاثیر طلاق برفرزندان بسیار پیجیده است، فرزند تک والد، ناخواسته درگیر تضادهایی می گردد که نه توان درک آن را دارد و نه تاب کنار امدن با آن ها را. فرزندان حاصل از چنین ازدواج هایی علاوه بر اینکه نیازهایی ویژه دارند در معرض آسیبهای روانی و اجتماعی فراوانی قرار می گیرند. به طوری که یکی از پیامدهای طلاق در جوامع امروز، افزایش میزان و نوع رفتارهای انحرافی است. طلاق از مهمترین و بدخیم ترین آسیب ها و معضلات خانواده های جوامع صنعتی و یا در حال گذار، مانند ایران است. باید توجه داشت که یکی از عوامل مؤثر در بزهکاری نوجوانان نابسامانی خانواده است (شکر بیگی، ۱۳۸۵: ۷۵). دنیای تنهایی این کودکان بس غم انگیز و عذاب آور است و روابط اجتماعی آنها دچار اختلال می شود و همین امر، بیشتر آنها را به سوی افسردگی، پرخاشگری و کج روی های اجتماعی سوق می دهد. نمی توان روابط بین طلاق و آسیبهای روانی کودکان و نوجوانان را نادیده گرفت؛ بایست قبول کرد که طلاق و جدایی اثرات نامطلوبی بر کودکان بر جای می گذارد. بررسی کودکانی که والدین آنها از هم جدا شده اند نشان می دهد که آسیب های روحی وارد شده به این کودکان و نوجوانان بسیار شدید است.
پژوهشهای مختلف نشان می دهد در بیشتر آسیب های اجتماعی رد پایی از فرزندان طلاق به چشم می خورد، همچنین مطالعات روان شناختی بر تاثیرات مختلف طلاق بر سلامت روان این افراد، مهر تایید می زند. آبراهامسون در پژوهش های خود دریافت خانواده های افراد بزه کار نسبت به خانواده های افراد غیر بزه کار در شرایط عاطفی نا مطلوبی به سر می برند که ” فشار خانواده” نامیده می شود. این فشار با خصومت، تنفر، پرخاشگری، عصبانیت، افسردگی، اضطراب و آشفتگی های عاطفی به وجود آمده و حفظ شده است، که هم در والدین و هم در فرزندان آشکار می شود. “شاو و مک کی” نیز اثر فزاینده فشار درونی و اختلاف را عامل تبیین کننده بزه کاری می دانند. لذا استدلال می شود عدم روابط گرم و عاطفی در خانواده با افزایش احتمالی گرایش فرد به بزه کاری رابطه مستقیم دارد (چلبی، ۱۳۸۶: ۹۶).
بنابراین با توجه به مطالب ارائه شده اهمیت و ضرورت انجام این پژوهش معلوم می شود. همچنین؛ اگر ذهن آگاهی در سلامت روانی افراد تأثیرگذار است یا دست کم رابطه معناداری میان این دو متغیر مزبور برقرار است، بر سیاست گذاران فرهنگی، نهادهای پرورشی و پزشکی و …است که شهروندان و افراد انسانی را به طور کلی ترغیب و تشویق نمایند تا از قابلیتهای ذهن آگاهی به نحو شایسته استفاده کنند و از این طریق هم ساحت فردی و روانی خویش را آبادان و هم حیات اجتماعی را قابل تحمل و پرنشاط گردانند و به عبارت دیگر پژوهش های صورت گرفته در زمینه آموزش ذهن آگاهی می تواند بر مشکلات اثرگذار باشد ،لذا پژوهش در این زمینه ضروری و مهم تلقی می شود.
هدف کلی این تحقیق تعیین میزان اثربخشی آموزش مبتنی بر ذهن آگاهی بر سلامت روان می باشد.
۱- تعیین میزان اثر بخشی آموزش مبتنی بر ذهن آگاهی بر افسردگی
۲- تعیین میزان اثر بخشی آموزش مبتنی بر ذهن آگاهی بر پرخاشگری
3- تعیین میزان اثر بخشی آموزش مبتنی بر ذهن آگاهی بر اضطراب
1- شناخت درمانی مبتنی بر ذهن آگاهی بر میزان افسردگی کودکان خانواده های مطلقه تاثیر دارد.
2- شناخت درمانی مبتنی بر ذهن آگاهی بر پرخاشگری کودکان خانواده های مطلقه تاثیر دارد.
3- شناخت درمانی مبتنی بر ذهن آگاهی بر اضطراب کودکان خانواده های مطلقه تاثیر دارد.