وبلاگ

توضیح وبلاگ من

موضوع: "بدون موضوع"

تربیت اخلاقی در نهج البلاغه

آمده است، موضوع مسأله شناسایی تربیت اخلاقی در نهج البلاغه است که با توجه به منابع و اعتقادات موجود مورد تجزیه و تحلیل قرار می گیرد. در این رابطه تربیت و اخلاق که تربیت اخلاقی بر اساس آنها معنا می یابد توضیح داده می شود.

 

تربیت، شکوفا ساختن و به فعلیت رساندن یا پرورش استعدادها و ابعاد گوناگون شخصیت انسان است. ابعاد و جوانب (جسمانی، عقلانی، اجتماعی، عاطفی و اخلاقی- دینی)، که در پرتو تربیت به شکوفایی و فعلیت می رسند لذا در وصف عظمت تربیت می توان اظهار داشت انسانیت انسان مشروط و منوط به تربیت اوست و تربیت هرگز به معنای خلق استعدادهای جدید نمی باشد، بلکه به مفهوم پرورش استعدادهای موجود در انسان است (علوی، 1386، ص46 ).لذا تربیت هر فرد یعنی همان شکوفاسازی استعدادهای فرد است که فرد بتواند مسیر کمال را با بصیرت طی کند.

 تصویر درباره جامعه شناسی و علوم اجتماعی

اخلاق بعنوان مجموعه قواعد و دستورات حاکم بر آدمی وسیله ای برای زندگی انسانی و مسالمت آمیز است. اصولی که رعایت آن زندگی جمعی را غنا و وجدان را آرامش می بخشد. محاسن اخلاقی به نظر آنهایی که حیات انسانها را در انحصار گذشته و حال با دیده ای ژرف بین دیده و بررسی کرده اند، رمز موفقیت و کامیابی امت، رسیدن به خیر و زندگی بهتر است. ملتها و امم تا روزی که اخلاق و ضوابط اخلاقی را رعایت کنند به رشد و اقتدار خودشان ادامه می دهند و روزی که به اخلاق و اصول آن پشت کرده اند، اگرچه چند صباحی حیات یافته اند، ولی فرجام شان ننگ و ذلت ابدی بوده است. 

 

می توان گفت، اخلاق علمی است که در بهبود روابط انسان با خدا و اعضای جامعه بسیار نقش آفرین و تاثیر گذار است. ملکات نفسانی انسان و تزکیه و تهذیب نفس در پرتو اخلاق شکل می گیرد و در یک جمله سرنوشت فردی و اجتماعی انسان تحت تأثیر عمیق و گسترده اخلاق است.

 

حال می توان گفت که تربیت اخلاقی و بهینه سازی منش های انسانی، از جمله اموری است که پیشینه ای به در ازای تاریخ داشته است. لذا تربیت اخلاقی به معنای کاربست ویژه یافته های تعلیم و تربیت برای تحقق اهدافی است که از حوزه علم اخلاق دریافت و پذیرفته شده است. تربیت اخلاقی در واقع فرایند زمینه سازی و به کارگیری شیوه هایی جهت شکوفاسازی، تقویت و ایجاد صفات، رفتارها و آداب اخلاقی و از بین بردن صفات، رفتارها و آداب ضداخلاقی در خود یا دیگری است. با تأمل در این تعریف مشخص می شود که تربیت اخلاقی دو رکن دارد: یکی شناخت فضایل و رذایل و رفتارهای اخلاقی و ضداخلاقی ودیگری به کارگیری شیوه هایی جهت تقویت یا تضعیف آنها. از این رو تربیت اخلاقی حیطه ای است که وام دار دو حوزه اخلاق و تربیت است، و از آنجا که در اخلاق بیشترین تأکید برخود سازی و در تربیت بر دیگر سازی است تربیت اخلاقی نیز خودسازی و دگرسازی شامل می شود(بناری، 1379، ص541).

 

در جامعه کنونی بشر غافل شده است که چگونه رفتار و عمل کند که به اهداف متناسب با شأن خود نائل آید؟!. پس در نتیجه این چنین است که فضائل و رذایل اخلاقی از دیر زمانی ذهن اندیشه وران را به خود مشغول نموده و مکاتب اخلاقی متعددی را پدید آورده است. هر یک از این مکاتب بر اساس نوع جهان بینی خویش، به تبیین ارزش ها و ضدارزش های اخلاقی و راههای تحقق آن پرداخته اند.

 

در حال حاضر در جامعه می بینیم که والدین و مربیان همواره به فرزندان و دانش پژوهان خود توصیه می کنند که کارهای خوب انجام دهند و از کارهای بد بپرهیزند زمانی مخاطب که چیستی این توصیه های کلی پرسش می کنند در پاسخ، مصادیق کارهای خوب و بد برای وی برشمرده می شود: راستگویی، وفای به عهد و احسان و … کارهای خوب اند و دروغ گویی، عهدشکنی و ظلم به دیگران… از کارهای بداند. که این پاسخ نمی تواند آنان را قانع کند.

 

اما پاسخ این پرسش که منشاء خوبی یا بدی چنین کارها چیست. پاسخ های متعدد و متنوعی ارائه می شود پرسش از منشاء خوبی ها و بدی ها، نمونه ای از پرسش در حوزه اخلاق است که اخلاق عهده دار پاسخ گویی به این پرسش هاست. ولی اولیاء غافل مانده اند، برای توجیه کارهای خوب و بد، فرزندان را به سمت تربیت جسمانی، عقلانی، عاطفی و … پیش می برند تا فرزندان را قانع کنند ولی بیشتر فرزندان را سرگردان و حیران می کنند زیرا مشکل اساسی این است جهت تربیت از مسیر خود که همان توجه به تربیت اخلاقی منحرف شده است و تربیت اخلاقی را در نظر نمی گیرند؛ چرا که این تربیت اخلاقی است که با تعیین قواعد کلی و ارائه راه حل برای خروج از تعارض تکلیف به کمک ما می آید و معنای تکلیف، وظیفه و خاستگاه آن را روشن می سازد که می تواند نقش بسزایی در جهت مشخص شدن مسیر تربیت دارا باشد.

 

اما متأسفانه در جامعه امروز علم اخلاق همراه با علوم دیگر پیشرفت نکرده است؛ با توجه به مهم بودن تربیت اخلاقی برایم سؤال بودکه چرا هنگامی که سخن از «اخلاق» به میان می آید بسیاری از مردم، حتی عده ای از اهل فضل و دانش، آن را یک امر مستحبی، و در حاشیه زندگی، می دانند، در حالی که غالب مشکلات فردی و اجتماعی که با آن دست به گریبان هستیم، دقیقاً و مسلماً ناشی از ضعف های اخلاقی ما است؛ مشکلات و گرفتاریها و بن بستهای جهانی نیز درست از فقر اخلاقی جامعه ها سرچشمه می گیرد. در نتیجه تربیت اخلاقی با توجه به مقتضیات زمان انجام نگرفته است.

 

می توان گفت مسائل اخلاقی و تربیتی و تربیت اخلاقی افراد در عصرما اهمیت ویژه ای دارد؛ از یک سو عوامل و انگیزه های فساد و انحراف در عصر ما از هر زمانی بیشتر است اگر در گذشته سخت بود ولی در زمان ما از برکت پیشرفت صنایع بشری همه چیز در همه جا و در دسترس همه کس قرار گرفته است.

 

 از سوی دیگر، با توجه به این که عصر ما عصر بزرگ شدن مقیاسهاست و آنچه در گذشته بصورت نامحدود انجام می گرفت اما در عصر ما وجود وسائل کشتار جمعی، اینترنت،ماهواره ها که هر گونه اطلاعات مضر در اختیار تمام مردم دنیا قرار می گیرد، مفاسد اخلاقی تمام نقاط جهان را فرا گرفته است و همچنین با گسترش علوم و دانش های مفید در زمینه ی پزشکی و صنایع و شؤون دیگر حیات بشری، علوم شیطانی و راهکارهای وصول به مسائل غیرانسانی و غیراخلاقی نیز به مراتب گسترده تر از سابق شده است که افراد از طریق آنان به مقصود خود برسند. در چنین شرایطی توجه به مسائل اخلاقی و علم اخلاق و تربیت اخلاقی افراد از هر زمانی ضروری تر به نظرمی رسد.

 

می توان چنین فهمید و درک کرد اخلاق قابل تغییر است اگر اخلاق قابل تغییر نباشد دیگر علم اخلاق و برنامه های تربیتی انبیاء و کتابهای آسمانی بیهوده خواهند بود؛ ولی می بینیم با وجود آن همه برنامه های اخلاقی و تربیتی در تعالیم انبیاء و کتب آسمانی و نیز وود برنامه های تربیتی در تمام جهان بشّریت ، و همچنین مجازاتهای بازدارنده در همه مکاتب جزائی، بهترین دلیل بر این است که اخلاق و روش های اخلاقی قابل تغییراست.

 

حال برای ایجاد تغییرات مطلوب و سازنده در اخلاق نیاز به تربیت است حال برای تربیت، تعلیم ضرورت می یابد برای اینکه انسان بتواند خوبی و بدی اعمال و صفات خود آگاهی یابد،نیاز به تعلیم دارد، اگر علم و آگاهی جای جهل و نادانی را بگیرد بسیاری از رذیلت های اخلاقی جای خود را به فضیلتهای اخلاقی می دهد ولی برای این که تعلیم جهت خود را بیابد تربیت صحیح مطابق با فطرت انسان صورت بگیرد.

 

حال، به راستی به استحکام و درستی کدام تربیت می تواند مطمئن تر از تربیتی بود که خاستگاه آن وحی الهی و کلام پرورش یافتگان مکتب وحی باشد که همه ی ادیان آسمانی، همواره آکنده از رهنمودهای اخلاقی برای رساندن بشر به اوج قله کرامت انسانی بوده اند که کتب آسمانی و انبیاءالهی همواره اهتمام به مسأله اخلاق را به عنوان حقیقتی جدایی ناپذیر از دین، بخشی از رسالت خویش قرار داده و ضمن اصلاح و تربیت اخلاقی بشر، اتمام رسالت را به پیامبر خاتم و کتاب آسمانی وی سپرده اند.

 

و یکی از مأموریت های اصلی پیامبر و اهل بیت ایجاد دگرگونی و تحول عظیم در خلق و خوی بشری و ترویج و گسترش فضایل اخلاقی و مبارزه با رذایل اخلاقی است.

 

«اِنّما بُعثِت لِأتَمّمِ مَکارِمَ الأخلاقِ»(طبرسی، 1401 ق، ص8) «تنها برای تکمیل فضایل اخلاقی برانگیخته شدم».

 

بعد از پیامبر اعظم، امام علی نخستین خلیفه اول و شاگرد کامل العیار او و یکتا پیرو و دل باخته و بی قرار اوست، از دوران کودکی همیشه تحت تربیت پیامبر بود و تمام دوران کودکی تا جوانی همیشه زیر پرچم اخلاقی پیامبر تکامل و تعالی یافت پس او وارث پیامبر است.

 

خوشبختانه ما مسلمانان منابع عظیمی مثل قرآن و نهج البلاغه ونهج الفصاحه و … در دست داریم که مملو از بحث های عمیق تربیت اخلاقی که در هیچ منبع دیگری در جهان یافت نمی شود.

 

چنانکه شواهد، مبرهن می گردد که کتاب نهج البلاغه که مجموعه خطبه ها، مواعظ و حکم و کلمات قصارش را تشکیل می دهد. به گونه آئینه ای تمام نماست که بازتابی از معارف قرآنی و سنتهای سینه رسول اکرم(ص) را در سیمای درخشان آن مشاهده می توان کرد و از این روست که در بررسی و شناخت این کتاب هدایت خصوصاً مسائل تربیتی واخلاقی آن، نمی توان به طور انتزاعی و جدا از شناخت اسلام و قرآن به پژوهش آن پرداخت و به داوری و ارزش سنجی حکمت ها و دستورالعملهای زندگی سازش دست یابیم.

 

می توان گفت نهج البلاغه که امروزه به دست ما رسیده در برگیرنده جملات بی نظیر و انسان ساز می باشد که توسط بزرگترین اعجوبه که عظمت و شأنش حتی در زمان پیامبر اکرم(ص) شهره خاص و عام بود، بیان شده است. از فضایل، ادب و بزرگی علی (ع) هرچه بگوییم کم است و بزرگان دین جملگی اعتقاد دارند هیچ کتابی مانند نهج البلاغه تاکنون نتوانسته است حق کلام را ادا نماید.

 

لذا نهج البلاغه را بعنوان منبع انتخاب کردم بهترین دلیل انتخاب آن این است که هیچ کس توانایی برابری در فصاحت و پهلو زدن در بلاغت با حضرت علی(ع)را ندارد چرا که پر واضح است که کلمات علی(ع)در چکاد سخنان فصیحان و در رأس جملات بلیغان و ادبای عرب نورافشانی می کند و دیگر اینکه مسائل تربیتی و اخلاقی در اندیشه حضرت علی از جایگاه والایی برخوردار است.

 

روش پژوهش، روش توصیفی- تحلیلی است که در ضمن توصیف اطلاعات جمع آوری شده از نهج البلاغه، قرآن و کلیه آثار مربوط به نهج البلاغه و تربیت اخلاقی این اطلاعات مورد تحلیل قرار می گیرد.

 

در ضمن پژوهش ها، مقالات و کتابهای بسیاری در زمینه تربیت، اخلاق و تربیت اخلاقی وجود داشت، اما طی بررسی های محقق در منابع کتابخانه ای و اینترنت، کتاب یا پژوهشی در زمینه تربیت اخلاقی در نهج البلاغه یافت نشد.

 

در حال حاضر ضروری است که در زمینه ی تربیت اخلاقی در نهج البلاغه تحقیقی انجام گیرد و استلزامات تربیتی آن استخراج شود و نهایتاً برنامه ی اجرایی آن طراحی گردد.

 

لذا بحث درباره مسائل تربیت اخلاقی در نهج البلاغه، کتابی که از لحاظ بلاغت یا شیوائی الفاظ و عمق معانی و از جهت ارزشهای انسانی و حکمتها و معارف به منزله دریائی ناپیدا کرانه است با گوهرها و ذخایر نفیس بی شمار، آن هم در این وقت محدود و با زبان نارسای پژوهنده ای کم مایه و با بضاعتی مزجاه چونان حقیر، طبعاً کار و تکلیفی است بس دشوار. لذا به مصداق

 

« آب دریا را اگر نتوان کشید        هم به قدر تشنگی باید چشید»

 

محقق علاقمند به انجام این پژوهش است، این علاقه بر آن دانست که منابع متعددی را مورد شناسایی قرار دهم و به کتابخانه های بزرگ کشور مراجعه کنم و جهت انجام این مهم متون متعدد را مطالعه نمایم تا به اهداف مورد نظر دست یابم.

 

که با انجام این پژوهش شاید بتوان توجه نظام تعلیم و تربیت را به تربیت اخلاقی بخصوص از دیدگاه نهج البلاغه جلب نمود و این پژوهش بتواند گام کوچکی برای راه گشایی تربیت اخلاقی باشد در این پژوهش اهداف کلی و جزیی زیر،مورد تحقیق می باشند و در ادامه اهمیت و ضرورت و پیشینه تحقیق توضیح داده می شود.

 

هدف کلی: شناسایی ویژگی های انسان و تربیت اخلاقی متناظر با آنها در نهج البلاغه

 

اهداف جزئی:

 

1.شناسایی ویژگی های انسان در ارتباط با خداوند و تربیت اخلاقی متناظر با آنها در نهج البلاغه

 

2.شناسایی ویژگی های انسان در ارتباط با خودش و تربیت اخلاقی متناظر با آنها در نهج البلاغه

 

3.شناسایی ویژگی های انسان در ارتباط با انسان­های دیگر و تربیت اخلاقی متناظر با آنها در نهج البلاغه

 

4.شناسایی استلزامات تربیتی مرتبط با آن ویژگی های در نهج البلاغه

 

اهمیت و ضرورت تحقیق:

 

جریان تربیت از واقعیت های پیچیده، گسترده و بسیار تأثیرگذاری است، که از دیرباز در جوامع بشری مطرح بوده است. تداوم و توسعه هستی، خود به شکلی متعالی و پایدار است خواست حقیقی هر انسانی است که همه آدمیان به راستی آن واقفند. به سبب همین خواست، آدمی پیوسته در تکاپوی توسعه هستی خود است و جریان تربیت، در واقع تلاشی اجتماعی برای تسهیل و جهت دهی تکاپو است و از طریق آن، حیات انسانی تداوم و تکامل پیدا می کند، لذا، توجه به چگونگی هستی انسانی، اهمیت تربیت را هرچه بیشتر آشکار می سازد (اعرافی و باقری، 1388، ص98).

 

مهمترین هدف از نزول وحی الهی (تربیت) انسان است که جز از راه تربیت فکر میسر نیست.پس دین مبین اسلام هدفی جز تکامل انسان را ندارد و رسیدن به کمال بدون برنامه ارائه برنامه صحیح و دقیق تربیتی امکان پذیر نیست.

 

امام علی (ع) در اهمیت تربیت که تربیت را وسیله ای برای سلامت خود انسان و نیز به صلاح بشر می داند: چنین فرمودند: «زنهار! زنهار، در تربیت و سازندگی خویشتن تلاش کن زیرا که خداوند راهی که را باید بروی، برای تو روشن ساخته است و آینده رفتن تو را مشخص و تبیین فرموده است» (نهج البلاغه: نامه 30). امام علی(ع) راز خودسازی انسان را به شناخت و معرفت همه جانبه و از طریق تربیت امکان پذیر می داند و در نامه تربیتی خویش به امام حسن (ع) چنین فرموده است «قلبت را به اندرز زنده دار و سرکشی آن را به پارسایی بمیران و دلت را به یقین نیروبخش و به حکمت روشن گردان» و در ادامه می فرمایند «چون به کار تو چونان پدری مهربان عنایت داشتم و بر ادب و آموختنت همت گماشتم» (نهج البلاغه: نامه 31).

 

بنابراین در بیان ضرورت تربیت می توان گفت که روی کردن به تربیت صحیح، پرداختن به ضروری ترین امور انسان و جامعه انسانی است؛ و رسالت همه پیامبران الهی تربیت انسان ها بوده است. همچنان پیامبر خاتم حضرت محمد (ص) هدف از بعثت شان را این گونه بیان فرموده اند: «انی بعثت لاتمم مکارم الاخلاق» «همانا من برای تکمیل فضیلت های اخلاقی برگزیده شده ام». و شاگرد مکتب ایشان، امام علی(ع) در نامه 45 کتاب شریف نهج البلاغه هدف تربیتی بعثت پیامبر اکرم(ص) را چنین بیان کرده اند: «پس خداوند، محمد(ص) را به راستی برانگیخت تا بندگانش را از پرستش بتان برون آردو به عبادت او وادارد، و از پیروی شیطان برهاند و به اطاعت خداوند کشاند؛ با قرآنی که معنی آن را آشکار نمود و اساسش را استوار فرمود، تا بندگان بدانند بزرگی پروردگار خود ار که دانای آن نبودند، و بدو اقرار کنند، از پس آنکه بر انکار می افزودند، و او را نیک بشناسند، از آن پس که خود را ناآشنا بدو می نمودند» (نهج البلاغه: نامه 45).

 

در نتیجه انسان با تربیت است که می تواند به کمالات انسانی دست یابد و در صورت فقدان آن، به شر و بدی مبتلا گردد. امام علی (ع)می فرماید: «عدم الادب سبب شر» «فقدان ادب سبب هر شر و بدی است».حال می توان گفت تربیت با مفاهیمی چون اخلاق، تعلیم و تزکیه رابطه تنگاتنگی دارد؛ لذا بررسی هر یک از مفاهیم، می تواند در بازنمایی زمینه های گوناگون تربیتی، نقش تأثیرگذاری داشته باشد.

 

شیخ ابوعلی مسکویه در تعریف اخلاق می گوید: اخلاق حالتی نفسانی است که بدون نیاز به تفکر و تأمل آدمی را به سمت انجام کار حرکت می دهد(ابن مسکویه، 1422ق، ص 78).

 

در بیان اهمیت اخلاق آورده اند: «آنگاه که آدمی از بایدها و نبایدهای که بیشتر به صورت روا و ناروا و یا پسندیده و ناپسند عرضه می شوند، فراتر رود و به بازشناسی نیک ازبد برسد و این شناخت ارزش نیک، او را به کردار شایسته برانگیزد، به قلمرو اخلاق رسیده و در راه انسان شدن گام نهاده است» (نقیب زاده، 1385، ص15).

 

بدین سبب دانشمندان مسلمان توصیه می کنند که قبل از فراگیری هر علمی به آموختن علم اخلاق و تزکیه نفس بپردازند. پس بنابراین در نظر دانشمندان مسلمان، علم اخلاق برترین علم است. این علم از همه علوم برتر است و به نیکو کردن رفتار انسان از آن جهت که انسان است می پردازد» ( ابن مسکویه،1422 ق، ص55).

 

با توجه به ضرورت اخلاق در زندگی فردی و اجتماعی می توان گفت: همانطور که در زندگی فردی و خصوصی بدون اخلاق، لطافت و شکوفایی و زیبایی ندارد؛ و خانواده ها بدون اخلاق سامان نمی پذیرند؛ ولی مهمتر ازآنها، زندگی اجتماعی بشر است که با حذف مسائل اخلاقی به سرنوشت دردناکی گرفتار می شود و شاید گفته شود که سعادت و خوشبختی و تکامل جوامع بشری را می توان در پرتو عمل به قوانین و احکام صحیح بدست آورد، بی آنکه مبانی اخلاقی در افراد وجود داشته باشد. ولی عمل به مقررات و قوانین نیز بدون پشتوانه اخلاق ممکن نیست؛ تا از درون انسانها انگیزه هایی برای اجرای مقررات و قوانین وجود نداشته باشد، تلاشهای بیرونی به جایی نمیرسد. زور و فشار بدترین ضمانت اجرایی قوانین و مقررات است که جز در موارد ضروری نباید از آن استفاده کرد و در مقابل آن اخلاق بهترین ضامن اجرایی قوانین و مقررات محسوب می شود در اهمیت اخلاق همین بس که انسانها با وجود اخلاق مسیر زندگی خود را جهت می دهند.

 

 مهمترین بیماری های روحی وجود صفات رذیلت اخلاقی در انسان است. وجود این بیماری آثار سوئی دارد مثل توانایی تشخیص خوب و بد، حق و باطل را در انسان تضعیف می کند این افراد که از آرامش روحی محرومند مثل حسادت، خود بزرگ بینی، کینه ورزی و … آرام و قرار روح انسان را گرفته و زندگی را بر او تلخ می کنند.

 

بیماریهای روحی، علل آنها و راه درمان آنها ضروری است علمی که عهده دار بیان صفات و رفتارهای پسندیده و ناپسند و راه های درمان صفتهای ناپسند است، علم اخلاق و تربیت اخلاقی است پس سعادت فرد در گروه پاکسازی و تهذیب نفس از آلودگی ها و آراستن به فضائل اخلاقی است.

 

پس هدف اساسی بعثت پیامبر اکرم را تزکیه نفس انسانها از آلودگی ها بیان کرده و می فرماید: « هُوَ الَّذِی بَعَثَ فِی الأمِّیِّینَ رَسُولا مِنْهُمْ یَتْلُو عَلَیْهِمْ آیَاتِهِ وَیُزَکِّیهِمْ وَیُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَهَ وَإِنْ کَانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِی ضَلالٍ مُبِینٍ» (جمعه: 2).

 

«او کسی است که در میان درس ناخواندگان پیامبری از خودشان برانگیخت تا آیات خدا را تلاوت کند و نفس آنان را از آلودگی ها پاک کند و کتاب و حکمت به آنان بیاموزد، مسلماً پیش از این دو گمراهی آشکار می بودند».

 

در عصر ما حاضر نه تنها نیازهای اساسی انسان و جامعه به عنوان یک ضرورت باید مورد ملاحظه قرار گیرد؛ بلکه چالشهای جدید که در عرصه ارتباط انسانی باوجود پیشرفت علم و تمدن که همان نبودن تربیت و اخلاقی مناسب در ارتباطات انسان با خودش، خدا، جهان و دیگران را به سوی کمال جهت دهد را نیز مورد توجه قرار داد با وجود اهمیت به تربیت عقلانی، جسمانی، عاطفی و سیاسی باید به تربیت اخلاقی که آنان را در بر می گیرد بیشتر توجه کرد.

 

لذا با توجه به ضرورت تربیت اخلاقی میتوان چنین گفت که مواجهه شدن دنیا معاصر با چالشهای تربیتی و اخلاقی نیاز به ارائه راهکارهای موثر و کارآمد دارد که به دغدغه وجودی آدم و نیز دردها و بحرانهای او پایان بخشید. چنین راهکارهایی ضرورتاً باید متکی به تربیت اخلاقی نیرومندی باشد که کردار و فعالیت های تربیتی انسان را هدایت نموده و جهت گیری موثری به آنها دهد. لذا هر زمان که نیاز به دلالتهای تربیتی و اخلاقی کارامد و عمیقی احساس می شود، لزوماً در پی تربیت اخلاقی پر خواهیم آمد که تکیه گاه و پشتوانه قاطعی برای رفتارها و کارکردهای تربیتی محسوب گردد.

 

بدیهی است از جمله ملزومات پویایی تربیت اخلاقی چیزی جز این نیست که همگام با تغییرات جدید در جوامع بتواند با ارائه راهکارهای تربیتی و اخلاقی افرادرا از این سرگردانی نجات دهد، و هر کس خودش را با توجه به ظرفیت وجودی خودش و استعدادها در جهت تکامل خود در این دنیا بسازد.

 

با وجود این اهمیت تربیت اخلاقی به اسلام اختصاص ندارد، تجربه نشان داده است انسان متدین یا غیرمتدین بی نیاز از اخلاق و تربیت اخلاقی نبوده و نیست و کم توجهی به اخلاق و فضائل اخلاقی سبب آسیب های جدی به جامعه و افراد می شود، بدین سبب امروزه تربیت اخلاقی در کشورهای غربی از موضوعاتی است که مورد توجه محققان و اساتید دانشگاه و نیز مربیان و مدارس قرار گرفته است.

 

بنابراین اخلاق و تربیت اخلاقی نقشی بسیار مهم در سلامت روح انسان و سعادت و خوشبختی فرد و جامعه دارد. از این جهت نیازمند توجه بیشتر است؛ به ویژه برای مسلمانان؛ زیرا به اندازه ای که در دین ما به اخلاق و تربیت اخلاقی توجه شده در ادیان و مکاتب دیگر چنان توجهی نشده است.

 

یکی از وظایف اساسی پیامبر(ص) و پس از وی اهل بیت(ع)گسترش مکارم اخلاقی در میان مردم بوده است. به همین سبب سیره پیامبر(ص) و اهل بیت منبعی سرشاری برای تربیت به ویژه تربیت اخلاقی است. با توجه به اهمیت تربیت اخلاقی انسان و رواج نظریات و مکاتب اخلاقی مختلف در جوامع بشری، بایسته است راه تربیت اخلاقی بشر را از کسی بجوئیم که هستی بخش و آشنا با همه زوایای وجودی اوست.

 

 شخصیت حضرت علی نیز یک الگوی عالی تربیت اخلاقی است. زندگی علی (ع)به منزله یک مکتب بزرگ تربیتی است؛ گفتار و کردار و اندیشه های او همه، جنبه تربیتی دارند. او نه تنها با الهام از مکتب اسلام ارزش های عالی انسانی را مطرح نمود، بلکه خود در زندگی مظهر و نمونه این ارزشها بود. او الگوی عالی تربیت اخلاقی برای انسان های خداشناس، کمال جوی، حکمت دوست، عدالت خواه و حق طلب بوده و هست که با مطالعه نهج البلاغه می توان نکات تربیتی ارزشمندی را استخراج کرد و بر این پایه کتاب نهج البلاغه محتوای ژرف و عمیق در قالب الفاظ و عبارات فصیح و بلیغ همراه با جامعیت مطالب، از این کتاب ارزشمند اثری جاودانه ساخته است و لقب «اخ القرآن» را زینبده آن است. می توان آن را «کتاب اخلاق» بنامیم مبنا و اساس کار قرار گرفته تا با مطالعه آنها نکات مربوط با تربیت اخلاقی استخراج و تدوین شود و در اختیار انسان های جویای علم اخلاق قرار گیرد.

 

یکی از علل جاذبیت مباحث تربیتی و اخلاقی در نهج البلاغه این است که به مباحث عینی که به زندگی مادی و معنوی انسان ها مربوط می شود پرداخته است. نهج البلاغه به سراغ کلی گویی، فلسفه بافی و مسایل پنداری نمی رود. علی (ع)مرد مبارزه و عمل، مرد «زندگی و حیات و مرد هدف و پیروزی بود و سخنانش همه جا همین آهنگ را دارد» (مکارم شیرازی، 1379، ص12).

 

دیگر اینکه علت جاذبه نیرومند نهج البلاغه در مباحث تربیتی و اخلاقی این است که در هر میدانی و ساحتی از تربیت که گام می نهد، چنان حق سخن را ادا می کند و دقایق را مو به مو شرح می دهد که گویی گوینده آن تمامی عمر را به بحث و بررسی روی همان موضوع مشغول

دانلود مقالات

 بوده است.

 

بر همین اساس توجه به نهج البلاغه که کتابی کامل است در تربیت اخلاقی نسل کنونی استفاده کرد لذا پایان نامه حاضر در پی آن است تا با نگاهی پژوهشی به نهج البلاغه مبنا و شاهراه اصلی تربیت اخلاقی در نهج البلاغه را موضوع سخن قرار دهدو سیر این روند را از آغاز تا پایان، به تحلیل و بررسی بنشیند هدف این پژوهش، شناسایی تربیت اخلاقی در نهج البلاغه است و تلاش در جهت فهم جایگاه ارتباط انسان با خدا و خودش و انسان دیگر، از طریق واکاوی محتوای نهج البلاغه و بهره گیری از رهنمودهای امام علی(ع) که برای نجات انسان از بحران اخلاقی موجود در جهان معاصر است، و سوال های این پژوهش هم بر اساس اهداف آن به شرح زیر می باشند.

 

سؤال های تحقیق:

 

1.ویژگی های انسان در ارتباط با خداوند و تربیت اخلاقی متناظر با آنها در نهج البلاغه چه هستند؟

 

2.ویژگی های انسان در ارتباط با خودش و تربیت اخلاقی متناظر با آنها در نهج البلاغه چه هستند؟

 

3.ویژگی های انسان در ارتباط با انسان های دیگر و تربیت اخلاقی متناظر با آنها در نهج البلاغه چه هستند؟

 

  1. استلزامات تربیتی مرتبط با آن ویژگی ها در نهج البلاغه چه هستند؟

تعریف مفاهیم و اصطلاحات پژوهش

 

الف- تعاریف مفهومی

 

تربیت: واژه تربیت از ریشه «رَبَوَ» و باب تفعیل معرفی می نماید و چنین ذکر می کند که در این ریشه معنای زیارت و فزونی اخذ گردیده است و بنا بر این واژه تربیت با توجه به ریشه آن، به معنی فراهم آوردن موجبات فزونی و پرورش است و از این رو به معنی تغذیه طفل به کار می رود. اما علاوه بر این، تربیت به معنی تهذیب نیز استعمال شده که به معنی زدودن خصوصیات ناپسند اخلاقی است باقری (1370، ص46-45).

 

اخلاق: «اخلاق، مجموعه ملکات روحی پایدار است که به صورت اختیاری و آگاهانه در گذر زمان، در ضمیر انسان شکل می گیرد و سبب می شود انسان به آسانی و بدون نیاز به اندیشه و تامل، رفتار ویژه ای را انجام دهد(ابن مسکویه، 1422 ق، ص26).

 

« اِنَّکَ لَعَلیَ خُلُقٌ عَظیم» (قلم: 48)«به راستی که تو را خویی والاست».

 

عالمان اخلاق معنای مختلفی در نظر گرفته اند که رایج ترین آنها عبارت است از صفات نفسانی پایدار در نفس انسان که رسوخ کرده است.

 

تربیت اخلاقی: دانشمندان مسلمان با توجّه به جامعیّت مکتب تربیتی اسلام و بر اساس رهنمودهای وحی، سه عنصر «بینش»، «منش» و «انگیزش» را در کنار هم مد نظر قرار داده و «تربیت اخلاقی» را این گونه تعریف نموده اند :

 

«فرآیند و بستری که در آن انسان توانایی می یابد از روی اختیار ، ملکات و صفاتی را بپذیرد و در کنار ساختار خلقی خویش ، از سرنوشت و طبعی دیگر برخوردار شود» (یالجن، 1406ق،صص 30-28).

 

نهج البلاغه: یعنی راه روشن بلاغت نهج البلاغه به عنوان گزیده ای از خطبه ها، نامه ها و کلمات قصار امیرالمؤمنین علی (ع) دائره المعانی از فرهنگ اسلامی است که توسط ادیب و دانشمند برجسته شیعه سیدرضی گردآوری گردیده است.

 

سیدرضی در مورد این کتاب چنین می گوید: « پس از تمام شدن، چنین دیدم که نامش را نهج البلاغه بگذارم؛ زیرا این کتاب درهای بلاغت و سخنوری را به روی بیننده خود می گشاید و خواسته هایش را به او نزدیک می سازد. هم دانشمند و دانشجو را بدان نیاز است، و هم مطلوب سخنور و پارسا در آن وجود دارد».

 

استاد مطهری در این باره می نویسد: « سیدرضی شیفته سخنان علی(ع) بوده است. او مردی ادیب و شاعر و سخن شناسی بود، بیشتر از زاویه فصاحت و بلاغت و ادب به سخنان مولی می نگریسته است. به همین جهت در انتخاب آنها این خصوصیت را در نظر گرفته است از این رو نام مجموعه منتخب خویش را نهج البلاغه نهاده است» (مطهری،بی تا، ص5).

 

ب- تعاریف عملیاتی

 

تربیت اخلاقی: مجموعه ای از فعالیت های تربیتی به منظور را از میان بردن صفت های رذیلت و ایجاد صفتهای فضیلت است. لذا تربیت اخلاقی همان صفات نفسانی خوب و بد (فضایل و رذایل) و اعمال و رفتار اختیاری خوب و بد و نیز شیوه تحصیل صفت های نفسانی خوب (فضایل) و انجام اعمال پسندیده و دوری از صفت های نفسانی بد (رذایل) و اعمال ناپسند است.

 

چرا که تربیت اخلاقی آموزش اصول و ارزش های اخلاقی و پرورش گرایش ها و فضیلتهای اخلاقی است که به بعد شناختی، عاطفی و رفتاری اخلاق مورد توجه قرار گرفته است.

 

حال باید با توجه به نهج البلاغه ویژگی های انسان در ارتباط با خدا و جهان، خودش و انسان دیگر را شناخت و تربیت اخلاقی را سمت و سو داد به سوی کمال انسان که همان عبودیت خداوند است.

 

مبانی تربیت اخلاقی: مبانی تربیت اخلاقی به معنای ویژگی­های انسان در ارتباط با خدا، خودش و دیگران بکار رفته است که براساس آن مبانی می توان استلزامات تربیتی را از آنها الهام گرفت.

 

     استلزامات تربیتی: مجموعه نتایجی است که از مبانی تربیت اخلاقی حاصل می شود که مربیان بصورت روش ها، راهکارها و نکات تربیتی که در جهت شکوفایی استعدادهای متربیان بکار می برند.

 

روش اجرای تحقیق

 

الف- نوع تحقیق و شیوع جمع آوری داده ها

 

این تحقیق از نوع کتابخانه یا نظری بوده که در این روش اطلاعاتی گردآوری می شود که به لحاظ ماهیت کیفی اند و در کتابخانه نگهداری می گردند. منابع کتابخانه ای مورد استفاده عبارتند از: قرآن، بخصوص نهج البلاغه و کلیه آثار مربوط به نهج البلاغه و تربیت اخلاقی اعم از کتاب ها و مقاله ها و دیگر آثار مکتوب اعم از کاغذی و الکترونیکی و بخشی از گرداوری اطلاعات از طریق فیش نویسی صورت خواهد گرفت.

تعیین نقش واسطه گری حافظه کاری وکارکردهای اجرایی در رابطه بین اضطراب ریاضی وعملکرد ریاضی

با آن که  توجه به تعلیم و تربیت  در تاریخ بشر  قدمت طولانی دارد،  اهمیت آن در قرون اخیر به طور فزاینده ای بیشتر شده است .به طوری که در عصر حاضر هریک ازافراد یک ملت بخش عمده ای از زندگی خود را به عنوان متعلم ودانش آموز به تعلیم و تربیت  اختصاص می دهد . در بسیاری از جوامع کودکان ونوجوانان  از سن 6 تا 18 سالگی را  در مدرسه می گذرانند  دولت ها مبالغ هنگفتی  از  درآمد ملی را به آموزش وپرورش اختصاص می دهند  وعلاوه بر آن خانواده ها برای اشتغال به تحصیل فرزندان خود هزینه های بسیاری را  متحمل می شوند (نویدی 1383).

 

 اما با وجود چنین  سرمایه گذاری های مادی و معنوی  فراوانی که بدان اشاره شد گاهی کارایی دستگاه آموزش وپرورش در حدمطلوب نمی باشد، بدین معنی که دانش آموزان بسیاری در امر یادگیری آموزشگاهی شکست می خورند.

 

یکی از جنبه های پر اهمیت عملکرد تحصیلی ،عملکرد و پیشرفت ریاضی می باشد (ودکوک و جانسون، 1990) در بسیاری از آزمون های تحصیلی ریاضی یکی از مولفه های اساسی است به عنوان مثال، آزمون پیشرفت تحصیلی فردی وکسلر، آزمون مهارت های پایه آیووا همچنین آزمونهای هوش مانند مقیاس هوش وکسلر (1981) مقیاس سنجش هوش استنفورد بینه  توانایی ریاضی اندازه گیری می شود ( هور، دانبر،فریزبی ،2001) اما سطح عملکرد ریاضی در ایران در سومین مطالعه بین المللی  ریاضیات وعلوم (1374-1373) و تکرار آن در سال تحصیلی 77-78  در پایه دوم وسوم ضعیف گزارش شده است (کیامنش ،نوری1377،کیا منش ،خیریه ،2001) بنابراین بررسی عوامل مربوط به پیشرفت وعملکرد ریاضی حائز اهمیت است.

نتیجه تصویری برای موضوع هوش

از عواملی که در این رابطه بررسی شده است  می توان به تحقیقاتی که  الگوهای علـّی از پیشرفت ریاضی (پاجارس ومیلر 1994، استیو ، آرتور ، تلنت-رانلز،2004) ارائه داده اند  اشاره کرد  که نشان دادند تجارب قبلی ریاضی به واسطه خودکارآمدی بر عملکرد ریاضی تاثیر می گذارد  شانک و هانسون (1989)، از اثرات معنادار الگوهای مسلط یا مقابله ای یا مقابله –هیجانی  بر عملکرد ریاضی حمایت کرده اند. مطالعات  اندرسون (1975)، انینگتون وولف (1981)  وبیمر ولانددبرگ (1992) حاکی ازتاثیر معنادار نگرش بر عملکرد ریاضی  است. پاپاناستازیو، 2000 نیز در ارائه الگویی به بررسی عوامل محیطی و فردی مانند محیط خانواده ومدرسه و ویژگی های شخصیتی در پیشرفت ریاضی پرداخته است .پاجارس و کرنزالر( 1995) در الگوی مشابهی تاثیر مستقیم توانایی کلی شناختی بر خود کار آمدی وعملکرد ریاضی را تائید کرده است. کالینز، (1982) ضمن تائید رابطه توانایی ریاضی با عملکرد ریاضی وپس ازکنترل عامل توانایی دریافت دانش آموزان که در سطح بالاتری از خودکارآمدی قراردارند مسائل بیشتری  را حل می کنند (پروین  و جان ،2001).

 

 با وجود واضح بودن اثر قوای شناختی بر یادگیری ریاضی ،امروزه محققان  به این واقعیت پی برده اند که عوامل عاطفی نقش محوری در آموزش  و یادگیری ریاضیات  دارد و یکی از این  متغیرهای عاطفی که احتمالا بیش از متغیرهای دیگر موردتوجه قرارگرفته، اضطراب ریاضی است ( مک لود 1994؛ به نقل از ما،1999؛ راندرز وهندن، 1980؛ وِود، 1988) معتقدند که درباره ماهیت اضطراب ریاضی  توافق همگانی وجود ندارد. تعدادی از تعاریف بر واکنش فیزیکی مرتبط با انجام دادن ریاضی تاکید دارند . دیگر تعاریف بر احساس دلهره وناراحتی و ترس که در موقعیت های مرتبط با ریاضیات  مشاهده می شود تاکید می کنند ( دی آیلی وگرنیک، 1992؛ سندمن، 1980؛ سووچیک، مکانی واشتاینر، 1981) واکنون بر واکنش های عاطفی منفی ونگرانی درباره ریاضی (ویگفیلد ومیک 1988) تاکید می شود ( نقل از کازلسکیس وهمکاران 2000).

 

 تحقیقات بسیاری به طور کلی  اثر اضطراب را بر عملکرد تحصیلی بررسی کردند (همبری، 1988؛ آی لونگ،ایدلسون، ورتامر–لارسون، کروکت و کلام 1994؛ نورمن ، دوو گای 1998)  و اضطراب ریاضی سازه ای است که تاثیر نامطلوب آن بر عملکرد ریاضی وپیشرفت ریاضی  مورد توافق همگان است ( همبری، 1990؛ ما، 1999)و  حجم زیادی از تحقیقات رابطه منفی قوی بین اضطراب وعملکرد ریاضی  را نشان داده اند (لیون و رولی 1985، مک لود و دنلان  1993، سرج وویتنی 1992). در یک فرا تحلیل (ما ،1999) حجم رابطه عملکرد ریاضی واضطراب را  0.27-  بدست آورد .  در ایران نیز یافته های پژوهشی موید این رابطه  منفی بین اضطراب و عملکرد بوده است ( برای مثال : البرزی وسیف 1382، رضویه ،سیف وطاهری  1382 وسیف 1384).

 

با وجود ارتباط قوی بین اضطراب وعملکرد ریاضی  عوامل و متغیرهای دیگری در این میان وجود دارند که می توانند  بر این رابطه اثر بگذارند و در این رابطه  نقش واسطه   یا تعدیل کننده را داشته یاشند ( گالا و وود ،2011) . از جمله عناصر مختلف کارکردهای اجرایی و حافظه کاری  که می تواند در این رابطه اثر بگذارد .

 

تحقیقات بسیاری رابطه بین قوای شناختی و عملکرد ریاضی را نشان داده اند  به عنوان نمونه  از تحقیقات پیشگام وکلاسیک  گرون و پارکمن (1972)که تاثیر مولفه های مختلف و متفاوت مسئله  در مدت زمان واکنش به آن مسئله  را بررسی کردند تا تحقیقات اخیر اشکرفت و همکاران(1995) که فرآیندهای ذهنی  و سازه های لازم برای حل مسئله را مشخص کرده اند ، همچنین تحقیقات  بسیاری در زمینه دیگر قوای شناختی ،میزان فراخنای حافظه ،فرآیند بازیافت و ذخیره  و بیش از همه  حافظه کاری را دررابطه با عملکرد ریاضی مورد بررسی قرار داده اند(آدامز و هیچ 1998، شکرفت 1995، بریتر 1983، گری و ویدامن 1987، و هیچ 1987) مطابق با نظریه بدلی و هیچ (1974) سه مولفه ابتدائی حافظه کاری عبارت است از1- سیستم اجرایی مرکزی  2- حلقه واجی و 3- حافظه کاری دیداری –شکلی که آنها  در تحقیقات گسترده بعدی خود نشان دادند که دو جز آخر خود، زیرجز اولی هستند  و هر کدام ظرفیت محدودی دارند (میلر و بیچسل2004).

 

در تحقیقاتی رابطه  تکالیف مختلف ریاضی با عناصر مختلف حافظه کاری مشخص شده است  به طوری که سیستم واجی به وسیله حلقه واجی (ذخیره واجی ،نمایش زیر واجی ) بر حافظه تکرار واژه ها تاثیر می گذارد و این سیستم بر قدرت استدلال ریاضی تاثیر می گذارد  (فاست و هیچ 2000) و پژوهش های دیگر  تفاوت افراد در حلقه  واجی را موجب تفاوت افراد  در قدرت حل مسئله ریاضی  آنها نشان داده اند (سوانسون و سچس-لی 2001)و گدر و بدلی (1993) تفاوت در سیستم اجرائی مرکزی را موجب تفاوت در عملکرد ریاضی دانش آموزان دانسته اند همچنین تحقیقات جدیدتر نشان داده اند که تفاوتهای فردی درانجام تکالیف شناختی ناشی از تفاوت در کارآمدی پردازش است (اسلیمونسکی ، اسمیت ، هافر2006 ).

 

 همچنین تحقیقات بسیاری در مورد رابطه حافظه کاری و اضطراب انجام شده است  طبق نظریه آیزنک و کالو (1992) از جمله عوامل موثر بر پردازش اطلاعات عوامل هیجانی می باشد . آن دو مدلی ارائه دادند به نام کارآمدی پردازش که براساس سیستم حافظه کاری پایه ریزی شده است و در آن اثرات اضطراب بر حافظه کاری را نشان  داده اند  آنها نشان دادند  اضطراب موقعیت موجب می شود میزان کمتری از منابع شناخت در انجام تکالیف درگیر شوند (آیزنک ، پاینی و درخشان 2005). با توجه به مدل کارآمدی پردازش  اشکرفت (1995)نشان داد عملکرد ریاضی در دانش آموزان با اضطراب بالا هنگامی بیشتر مختل می شود که تکلیف ریاضی درگیری بیشتری با حافظه فعال داشته باشد   در همین رابطه ریچاردزوهمکاران (2000) به این نتیجه رسیدند که مدت زمان پاسخ دهی برای افراد با اضطراب بالا بیشتر است  و در تکالیف زمان نامحدود عملکرد دوگروه  با هم تفاوت معناداری ندارند .  هادوین وهمکاران (2005) ولسیر ،رینولد وگاتز (2002) نشان

پروژه دانشگاهی

 دادند اضطراب سبب تخریب عملکرد عنصر  اجرایی مرکزی در حافظه فعال میشود  همچنین ویلیامز (1996) نشان داد که ابعاد حافظه با افسردگی واضطراب در ارتباطاست. در ایرا ن مرادی وهمکاران (1387) اثر اضطراب را بر عملکرد عناصر حافظه فعال بررسی کرده است وبه این نتیجه رسیدند که میزان تلاش ذهنی وزمان صرف شده در تکالیف کلامی با اضطراب رابطه دارد .طولابی وهمکاران (1389) به بررسی اثر خستگی شناختی بر  توانایی حل مسئله دانشجویان پرداخته اند مشغولیت  طولانی مدت ذهن  توانایی حل مسئله را در دانشجویان کاهش می دهد  .

نتیجه تصویری برای موضوع افسردگی

در رابطه بین اضطراب ریاضی و عملکرد ریاضی نقش تعدیل کنندگی  و واسطه گری  متغیرهایی مانند جنسیت(میلر و بیچسل،2003)،قوای شناختی(آدامز وهیچ1998)،نگرش(انتینگتون وولف 1991،لاندبرگ1992) ، سبکهای یادگیری(احمدی و خضری 1385) و باورهای خودکارآمدی (بیسر و لاندبرگ1993) بررسی شده است وهمچنین  در تحقیقات بیشتر نشانداده شد که رابطه بین اضطراب و عملکرد تحصیلی در مدرسه توسط مولفه های حافظه کاری واسطه گری می شود (اون و همکاران 2008) اما اشکرفت و کراس(2007) تعدیل کنندگی این متغیر را نشان دادند  و به طور وسیعتری نشان داده شد که  این رابطه توسط پردازشگرهای توجهی تعدیل می شود ( ولینت و همکاران 2010).

 

میلر و بیچسل) 2004 ( مهمترین اثر اضطراب را بالا بردن بارگذاری حافظه کاری دانسته است این پژوهش از نظریه سه مولفه ای حافظه کاری بدلی) 1978(استفاده کرده است و نشان داد اضطراب بیشتر بر حافظه دیداری تاثیر می گذارد و عملکرد در تکالیف دیداری را مختل می کند .در حالیکه فاست و همکاران) 1996( بیشترین تاثیر اضطراب را بر حافظه عددی – کلامی گزارش کردند وبه همین ترتیب ترویج وولفرد) 2003( نشان دادند افراد  با اضطراب ریاضی حافظه کلامی ضعیفی نیز دارند. بیلوک ) 2008 (نیز نشان داد تکالیف ریاضی نیاز بیشتری به حافظه  کلامی و مرور کلامی دارندو با کنترل سه مولفه حافظه کاری بدلی) 1978(نشان داد کنترل حافظه کلامی رابطه اضطراب ریاضی و عملکرد ریاضی را تضعیف می کند ،در حالیکه  بیلوک وکر )2005 (نشان دادند تقویت  حافظه تصویری –شکلی از اثر اضطراب بر عملکرد در کودکان با اضطراب ریاضی بالا می کاهد . اشکرفت و کیرک ( 2001 (نشان دادند افراد با اضطراب بالا ریاضی در انجام تکالیف همزمان غیر ریاضی هم دچار مشکل می شوند  ونشان داد دلیل آن ضعف در کارکرد اجرایی بازداری است نه در فروپاشی حافظه کاری یعنی واسطه اصلی را بازداری می داند همچنین ویت )2010( نیز که به بررسی متغیرهای واسطه در رابطه بین اضطراب ریاضی و عملکرد ریاضی پرداخته است کارکرد اجرایی توجه و تمرکز را متغیر واسطه نشان داد با توجه به تناقضات  نقش واسطه گری  متغیر حافظه کاری و کارکردهای اجرایی در رابطه بین اضطراب ریاضی و عملکرد وبا توجه به رابطه ای که کارکردهای اجرایی و حافظه کاری با هریک از دومتغیر اضطراب وعملکرد ریاضی دارند در این پژوهش قصد داریم با کنترل دو کارکرد اجرایی بازداری و جابه جایی   و حافظه کاری دیداری و کلامی   در نمونه دختران  چهارم و پنجم دبستان نقش واسطه گری و تعدیل کنندگی این متغیرها را در رابطه اضطراب ریاضی وعملکرد ریاضی  مشخص کنیم .

 

 

 

1-2 اهمیت وضرورت: 

 

 اگرچه اضطراب ریاضی در فهرست DSM وجود ندارد تحقیقات نشانداده شده است که اضطراب ریاضی یک فوبیا حقیقی  است( فاست 1992، هوپکو ،مک نوئل 1998، ایفرت 1998)و بر اساس برآورد پژوهشگران سالانه حدود ده میلیون دانش آموز اضطراب امتحان را تجربه می کنند که برای 25% از آنها این اضطراب فلج کننده است (میکائیلی ،1379). و طبق تحقیقات اشکرفت و رزیدلی( 2005) ،20% از دانش آموزان از اضطراب بالای ریاضی رنج می برند . و بررسی اضطراب ریاضی در گروه دانش آموزان دبستانی از این جهت اهمیت دارد که آنها به احتمال قوی دچار ضعف شدید ریاضی در دوره های بعدی تحصیلی خود می شوند  و در زودترین زمان ممکن  ریاضی را از تحصیلات خود حذف کرد (برن و برن و بیبی 2008) و ممکن است تا بزرگسالی به همراه آنها باشد که باعث محدود شدن موقعیت های شغلی شان می شود (کورکررفت 1982 و اسمیت 2004)  و اضطراب خود را به کودکان خود منتقل کنند ( لازاروس 1974 و بیلوک وهمکاران ,2010). یافتن عوامل موثر در ارتباط با اضطراب  و عملکرد ریاضی  خواهد بود در جهت یافتن راه حل هایی که از این مشکل بکاهد چراکه اضطراب ریاضی در کودکی باعث دائمی شدن عملکرد ضعیف ریاضی می شود (اشکرفت و مور 2009)و اسکراپلو (2009) در پژوهشی نشان داد بین اضطراب ریاضی و کارآمدی شغلی دانش آموزان رابطه منفی وجود دارد  واشکرفت (2002) نشان داد همبستگی بین اضطراب ریاضی با متغیرهای چون انگیزش و اعتماد به نفس قویا منفی و بین 47/0- تا 82/0- بوده است.واین  اثرات منفی اضطراب ریاضی اهمیت پرداختن به این متغیر و شناختن عوامل دخیل و اشراف به ابعاد مختلف این پدیده  را آشکار می کند . از انجایی که ده ها عامل در ایجاد و تقویت اضطراب ریاضی دخیل اند مانندعوامل محیطی ، تجربه های شکست درگذشته ، تفاوت های فردی (یزدانی ورزنه 1390) پرداختن به آن دسته از متغیرها که قابل کنترل و تقویت هستند مانند قوای شناختی و ذهنی دانش آموزان (بیلوک و کر 2005) اهمیت بیشتری می یابد. بخصوص نقص کنش های اجرایی (گری 1999) در بروز ناتوانی یادگیری ریاضی و تقویت توانایی سازماندهی دیداری- فضایی و حافظه کاری دیداری و کلامی  درایجاد توانایی حل مسائل ریاضی  تایید شده است.

 

محققانی چون بیلوک (2008)  نشان دادند زنان و دختران در برابر اضطراب ریاضی آسیب پذیرتر هستند . همچنین پژوهش دیگری (مک لئود 1993) سنین10 تا 11 سالگی را سنین حساس برای تشکیل اضطراب ریاضی نشان داده اند . نیواستید (1998) نشان داد نگرشهای ی که در این سنین تشکیل می شوند به سختی قابل تغییر بطوریکه در آینده افراد پایدار باقی می مانند .  که این واقعیتها اهمیت و ضرورت بررسی اضطراب ریاضی در این سنین برا ی گروه دانش آموزان دختر را روشن می سازد.

رابطه طرحواره های ناسازگار اولیه و سبک های نگرش به عشق با تعارضات زناشویی

مشکلات ارتباطی از رایجترین مشکلاتی است که زوجین بیان می کنند. بیش از 90% زوجهای آشفته این مشکلات را به عنوان مساله اصلی در روابط خود بیان می کنند. مشکلات ارتباطی مساله کلیدی در رویکردهای ارتباطی به خانواده است. این رویکردها تعارض زناشویی را به عنوان رابطه ای ناکارساز تحلیل می کنند. این منازعات اغلب دور باطلی را ایجاد می کنند که یافتن نقطه آغاز در آن بی معناست (رضا زاده،1387: 44).

 

 به نظر کاهن (1992، به نقل از مارکمن، 1993) هرجا عدم توافق، تفاوت یا ناسازگاری بین همسران وجود داشته باشد تعارض به وجود می‌آید. فاورز و السون (1992) نیز زوجین متعارض را ناراضی از عادات و شخصیت همسر و دارای مشکل ارتباطی در حوزه‌های گوناگون می‌دانند.

 

در زمینه تأثیرات مخرب تعارض می‌توان به پیامدهای جسمی، روانی و رابطه‌ای آن اشاره نمود: از لحاظ روانی، اکثر افراد ؛ تعارض در روابط را بی‌نهایت تنش‌زا تجربه می‌کنند (هالفورد، 2001). تعارض با خطر فزاینده انواع اختلالات روانی از جمله افسردگی خصوصاً در زنان، سوء مصرف مواد خصوصاً در مردان، ناکارآمدی جنسی در هر دو جنس و مشکلات رفتاری رو به افزایش در فرزندان خصوصاً اختلالات رفتاری پسران ارتباط دارد (افارل، 1989).

نتیجه تصویری برای موضوع افسردگی

علاوه بر اختلالات روان، تعارض بر سلامتی جسمی نیز تأثیر دارد. رابطه مستندی بین درد و رفتارهای سازگارانه با بیماری‌های مزمن و تقویت غیرعمدی رفتار بیماری در روابط دارای مشکل وجود دارد. به همین ترتیب مشکلات زناشویی تأثیرات مستقیمی بر فرآیندهای فیزیولوژیک بر جای می‌گذارد؛‌ از جمله تعارض در رابطه با کاهش ایمنی بدن، افزایش فشارخون، احتمال تصلب شرائین رابطه دارد (شمالینگ و شر، 1977). تعارض زناشویی با پدیده خشونت نیز مرتبط است. خشونت تقریباً همیشه با آشفتگی رابطه ارتباط دارد. تعارض در روابط زناشویی بر کل رابطه نیز تأثیر دارد. پژوهش نشان می‌دهد زوجین متعارض کمترین میزان رضایت ‌مندی از ازدواج و بیشترین احتمال طلاق را نشان می‌دهند (فاورز و السون، 1992). تعارضات زناشویی یکی از متغییر هایی است که در این پژوهش مورد بررسی قرار می گیرد.

 

در آسیب‌شناسی روانی پژوهش‌های زیادی نقش عوامل مربوط به خانواده را به‌عنوان عامل زمینه‌ساز در آسیب‌پذیری فرد مورد بررسی قرار داده‌اند (هریس و کرتن، 2002). در این میان پیاژه (1954). و بالبی (1969) (به نقل از گانتی، امی ال و بوری، جان ار، 2007). معتقدند که عملکرد والدین سبب ایجاد و گسترش مدل‌هایی در درون سازمان‌شناختی فرد به نام طرحواره می‌شود. این طرحواره‌ها در زندگی فرد به‌عنوان عدسی‌هایی عمل می‌کنند که تفسیر، انتخاب و ارزیابی فرد از تجارب وی را شکل می‌دهند. اعتقاد بر این است که این تأثیرات سودمند یا مضر، سبب وسعت بخشیدن یا محدود ساختن رشد توانمندی‌های بالقوه در کودکان می‌گردد. گرچه تحقیقات معتدد در هر زمان در چارچوب نظریه‌ای خود به بررسی این اثرها پرداخته‌اند. اما نتایج همواره از صحت این ادعا خبر می‌دهد (هریس و کرتن، 2002).

 

زمانی که نیاز خاصی ارضا نشود، طرحوارۀ ناسازگاری درآن حیطه ایجاد میشود. با ارضا نشدن نیازهای صمیمیت و سرخوردگی از روابط عاطفی اولیه، طرحوارههای ناسازگار مربوط به روابط صمیمانه و دلبستگی ایجاد میشود. این باورها و طرحوارههای مربوط به روابط بین فردی در بزرگسالی در همسرگزینی و در دوران تاهل در روابط زناشویی نمود می یابد و بر آن تاثیر مخرب می گذارد. همچنین طرحوارهها به واسطه ی ارتباط و تاثیری که بر سبگ دلبستگی، اختلالات شخصیت و اختلالات خلق میگذارندمیتوانند تاثیر غیر مستقیم نیز بر روابط زناشویی داشته باشند.

 

زیربنای نظری در پژوهش حاضر جهت بررسی محتوای‌شناختی افراد در شکل گیری تعارضات زناشویی نظریه‌ی طرحواره‌های ناسازگار اولیه جفری یانگ است (یانگ، 1994).

 

به باور یانگ (1990). طرحواره های ناسازگار اولیه ساختارهای شناختی عمیق شامل باورهایی درباره خود هستند طرح واره ها سازمانهایی از واقعیت هستند که به صورت نتیجه تجربیات عینی از محیط رشد می یابند. بویژه آنهایی که از اوایل زندگی به وجود آمده اند تاثیر معنادارتری دارند رشد طرحواره ها اغلب به دوران کودکی باز می گردد مطابق نظر یانگ (1999). بعضی از افراد به خاطر تجارب کودکی منفی طرحواره های ناسازگار اولیه را ایجاد می کنند که بر شیوه تفکر احساس و رفتار آنها در روابط صمیمانه بعدی و سایر جنبه های زندگیشان تاثیر می گذارند طرحواره هایی که در سنین اولیه رشد یافته اند اغلب خارج از حوزه آگاهی قرار دارند و زمانی که محرکهای زندگی یک یا چند طرحواره را تحریک می کنند آن وقت فعال می شوند. و اطلاعات شخصی را مطابق با این طرحواره ها به صورت اتوماتیک پردازش می کنند.

 

وی معتقد است این طرحواره‌ها که وی از آنها به‌عنوان «یک چارچوب مرجع» (یانگ، 1994: 6). یاد می‌کند؛ ساختارهای پایدار و بادوامی هستند که به مثابه‌ی عدسی‌هایی بر ادراک فرد از جهان، خود و دیگران اثر می‌گذارد. این طرحواره‌ها در طی تجارب اوان کودکی شکل گرفته (که اکثراً  در زندگی کودک نقش یک تروما را داشته‌اند) و پاسخ فرد به رخدادهای محیطی را کنترل می‌کند (یانگ، 1998) منشأ این طرحواره‌ها نیازهای هیجانی اصلی است و شامل پنج حیطه:

 

 1) دلبستگی ایمن به دیگران

 

 2) خودمختاری، رقابت و احساس هویت

 

 3) آزادی بیان نیازها و هیجانات

 

 4) بازی و خودانگیخته بودن

 

 5) محدودیت‌های معقول و خودکنترلی

 

می باشد. تجارب اولیه‌ی زندگی (ناکامی در ارضای نیازهای اولیه، ارضای بیش از حد و همانندسازی با رفتار نادرست والدین) و مزاج هیجانی کودک (مجموعه ویژگی‌های خلقی کودک که ذاتی هستند و متمایزکننده‌ی شخصیت اولیه کودک) است (یانگ، 1994). این طرحواره‌ها در رابطه با پنج تکلیف تحولی اساسی به وجود می‌آیند که اعتقاد بر این است کودک باید در طی تحول خود این تکالیف را در رابطه با والدین و محیط با موفقیت پشت سر گذارد. این پنج گروه عبارتند از:

 

گروه اول: قطع ارتباط و طرد (عدم ارضای نیازهایی مانند امنیت و همدلی به شیوه‌ای قابل پیش‌بینی)؛ که طرحواره‌های مبتنی بر آن عبارتند از: رهاشدگی / بی‌ثباتی، بی‌اعتمادی / بدرفتاری، محرومیت هیجانی، نقص / شرم، انزوای اجتماعی / بیگانگی.

 تصویر درباره جامعه شناسی و علوم اجتماعی

گروه دوم: عملکرد و خودگردانی مختل (در خانواده‌هایی که اعتماد کودک را کاهش داده و  عملکرد مستقل کودک را با شکست مواجه می‌سازند)؛ و طرحواره‌های مرتبط با آن: وابستگی / بی‌کفایتی، آسیب‌پذیری نسبت به بیماری، خود تحول نایافته / گرفتار و شکست است.

 

گروه سوم: محدودیت‌های مختل (عدم وجود مسئولیت‌پذیری و لذا مشکلاتی در ارتباط با رعایت حقوق دیگران، تعهد و هدف‌گزینی) و طرحواره‌هایی که از آن سرچشمه می‌گیرد استحقاق / بزرگ‌منشی، خودکنترلی ناکافی.

 

گروه چهارم: دیگر جهت‌مندی (که توجه بیش از حد به دیگران و نادیده گرفتن نیازهای خود است) و طرحواره‌های این حیطه اطاعت، فداکاری و تأییدجویی / توجه‌طلبی.

 

گروه آخر و پنجم: گوش‌بزنگی بیش از حد و بازداری (که درنتیجه تأکید بیش از حد بر واپس‌زنی احساسات به وجود می‌آید) است و طرحواره‌های آن عبارتند از منفی‌گرایی / بدبینی، بازداری هیجانی، معیارهای سرسختانه / بیش‌انتقادی و درنهایت تنبیه‌گرایی (یانگ، 1994؛ هریس و کرتن، 2002)

 

یانگ معتقد است هرکدام از علائم آسیب‌شناسی روانی با یک یا تعداد بیشتری از طرحواره‌های اولیه مرتبط است (دیلات و همکاران، 2004) در پژوهش‌هایی عنوان شده است، طرحواره‌های ناسازگار اولیه مکانیسم‌های ناکارآمدی هستند که به صورت مستقیم یا غیرمستقیم به پریشانی روان‌شناختی می‌انجامد (مارمون و همکاران، 2004 و تیلور، 2005) .

 

یکی از اهداف پژوهش حاضر رابطه طرحواره ناسازگار اولیه با تعارضات زناشویی است. 

 

همچنین یکی از مهمترین عوامل تعیین کنندۀ پویایی های روابط زناشویی وجود عـشق و کیفیـت آن است (حفاظی طرقبه، فیروزآبادی و حق شناس، 1385؛ گنزاگـه، کنتـالر، لونـدهال، اسـمه وهمکاران،2006).

 

عشق و سبکهای عشق ورزی عامل مؤثری بر کیفیت روابط زناشویی است(هایتور و روبرت1996 ، ؛ لوین، کریستینا و هـی 2006).

عکس در مورد عشق ورزی

از مهمتـرین و مـورد توجـهتـرین نظریه هایی که به تبیین انواع عشق میپردازد نظریه شش بعدی «لـی» می باشد.« لی » بر اساس برآوردهای بدست آمده از کشورهای ایالات متحده، کانادا و بریتانیا شش روش عـشق ورزی را بیان می کند (نتو،2001). که عبارتند از:

 

  • عشق رومانتیک (اروس) :

این نوع عشق تـوأم بـا میل فیزیکی شدید به معشوق است و بر اسـاس زیبـایی، جـذابیت و تناسـب فیزیکـی شـکل می گیرد.

 

 2ـ عشق دوستانه (استورگ):

 

نوعی از عشق که طـی آن صـمیمیتی لـذتبخـش بـه آهستگی رشد می یابد. در ایـن فرآینـد بـه تـدریج طـرفین زوایـای وجودی خود را بیشتر برای یکدیگر فاش میکننـد. در این شیوه، عشق به عنوان یک تفریح تلقی شده و هیچ تعهـدی در آن نیـست.

 

3- عـشق بازیگرانـه (لـودوس):

 

وضـعیتی کـه ماننـد شرکت در یک بازی تلقی می شود و معمولا کوتاه مدت است و به زودی تمام میشود.

 

4 – عشق شهوانی (مانیا) :

دانلود مقالات

 

 

 حالـت شـدید هیجـانی همـراه بـا حـسادت و عـشق همـراه مشغولیت ذهنی که باعث میشـود شـخص عـصبی شـده و از طـرد شـدن بترسـد.

 

5 – عشق واقعگرایانه (پراگما):

 

 عشق منطقی کـه در آن شـریک رابطـه، بـر اسـاس نیازهـای شـخص و  همخوانی با سن،مذهب، سوابق و شخصیت انتخاب میشود. در اینجا رضایت خاطر بیـشتر ازهیجان و هیجان و تحریک وجود دارد.

 

6- عشق فداکارانه (آگاپه):

 

عشق به خودی خود مشکلات را حل نمی کند . اما  انگیزه ی قدرتمندی برای غلبه بر آنها فراهم می سازد . ( کوآن و کیندر1992 ، اجمالی1381 ). آمار سرسام آور طلاق نشان دهنده ی این نیست که مردم امروزی هیچ علاقه ای به ازدواج ندارند ، بلکه این آمار نشان می دهد که توقع بیشتری نسبت به گذشته از زندگی مشترک دارند . زنها و مردها به یک اندازه از زندگی ناراضی هستند زیرا توقعات آنها از ازدواج نسبت به قبل افزایش یافته است ، ما به زندگی سرشار از عشق و علاقه نیاز داریم ما به محبتی دائمی از یک فرد کاملاً استثنایی و منحصر به فرد نیاز داریم . ( کوآن و کیندر1992 ، اجمالی1381 ).

 

بنابراین ، نیاز به مطالعات علمی در باب عشق و تعارضات زناشویی بسیار مهم می باشد . لذا محقق تصمیم بر آن گرفته تا با توجه به نظریه ( لی ) در مورد اجزای عشق به بررسی رابطه سبکهای عشق ورزی با تعارضات زناشویی نیز بپردازد. 

 

اهداف پژوهش

 

    • تعیین رابطه طرحواره ناسازگار اولیه با تعارضات زناشویی

 

  • تعیین رابطه سبک های نگرش به عشق با میزان تعارضات زناشویی

 

 

فرضیه‌های پژوهش

 

    • طرحواره ناسازگار اولیه (با مولفه های : طرد و بریدگی، خودگردانی و عملکرد مختل، محدودیت‌های مختل، دیگر جهت‌مندی و گوش به زنگی بیش از حد و بازداری) پیش‌بینی‌کننده تعارضات زناشویی است.

 

  • سبک نگرش به عشق پیش‌بینی‌کننده تعارضات زناشویی است.

 

 

اهمیت و ضرورت پژوهش

 

خانواده با پیمان ازدواج و پیوند همسری بین زن و مردی هوشمند و آگاه و برخوردار از بلوغ فکری و قابلیتهای اجتماعی پایه گذاری می شود و این زوج ستون اصل حیاتی ترین نهاد اجتماعی ، یعنی خانواده را تشکیل می دهند . بنابراین سلامت و سعادت جامعه به سلامت و پوپایی نظام خانواده وابسته است و تعادل نظام خانواده نیز به کیفیت روابط بین زن و شوهر و والدین و فرزند بستگی دارد . ( افروز ، 1378 ).

 

هر قدر روابط بین همسران بهتر، سالمتر و پر جاذبه تر باشد ، زندگی شیرین تر و باصفاتر می گردد و فرزندان با نشاط و موفقی تربیت می شوند . بدین ترتیب خانواده های لجام گسیخته و متزلزل جامعه متزلزل را پدید می آورند که در آن نشانی از خانواده های سالم یافت نشود ، میزان طلاق روز به روز بالا برود و ازدواجهای مطلوب و برنامه ریزی شد کمتر صورت می گیرد ، به زودی متلاشی خواهد شد و به طور کلی اساس کجرویهای اجتماعی را باید در آن جست و جو کرد . ( افروز 1378 ).

 

بنابراین اینگونه می نماید که هر چه زن و شوهر دارای روابط صمیمانه باشند ، سه عنصر عشق یعنی تعهد ، صمیمت و شهوت در آنها فعالتر خواهد بود . عشق کامل ، عشقی است که رابطه ای ایده آل شامل شهوت ، تعهد و صمیمت باشد . نهایتاً این عشق کامل باعث بالا رفتن میزان رضایتمندی زناشویی می شود در واقع با توجه، به مسائل مطروح ، اهمیت و ضرورت این پژوهش به این برمی گردد که اگر جزء کوچک جامعه و یکی از مهمترین ارکان جامعه سعادت و آرامش حاکم باشد ، جامعه بزرگ نیز سعادتمند خواهد گشت . خانواده ایی که در آن احساس رضایت از زندگی حاکم است در فرآیند فرزند پروری موفق تر و نهایتاً افرادی تحویل جامعه خواهند داد که به سود خود و جامعه گام بردارند. این احساس رضایت نیز برای خود زن و شوهر آرامش عاطفی و روانی را به همراه خواهد داشت که سلامت تک تک افراد بسیار مهم تلقی می شود .(مقدم ،1370).

 

پژوهش حاضر شناخت سازمانی ، بنیادی و زیربنایی رفتار را ممکن می سازد و با این کار در جهت هدف نهایی روان‌شناسی یعنی تغییر  در رفتار به انسان‌ها کمک می‌کنند. یکی از این سازه‌های زیربنایی طرحواره‌ها هستند. این سازه ها همانند چهارچوبی برای پردازش اطلاعات به کار می‌روند و تعیین‌کننده واکنش‌های عاطفی افراد نسبت به موقعیت‌های زندگی و روابط بین فردی می‌باشند. بنابراین می‌توان بیان کرد طرحواره‌ها با کیفیت روابط ، تفاهمات و یا تعارضات بین فردی رابطه دارند. پژوهشگران بر این عقیده‌اند که طرحواره‌های ناسازگار اولیه همانند صافی برای اثبات یا تأیید تجارب  کودکی  عمل می‌کنند و به نشانه‌های بالینی مثل اضطراب، افسردگی و اختلالات شخصیت، تنهایی به دلیل روابط بین‌فردی مخرب و سوءمصرف الکل و مواد مخدر، پراشتهایی یا زخم‌معده منجر می‌شوند. بنابراین شناخت طرحواره‌های ناسازگار اولیه به روان‌شناس کمک می‌کند درجهت دو هدف عمده روان‌شناسی یعنی  تبیین و تغییر گام‌های مؤثری بردارد.

 

لذا ضرورت انجام چنین پژوهش‌هایی باعث روشن شدن علل بروز تعارضات خانوادگی و بهبود تعاملات سالم بین فردی  خواهد شد . همچنین  قدرت تبیین متخصصان در وارسی برخی رفتارها را افزایش می دهد.

 

. Watzlawick, P., Beaven, J., and Jackson, P.

 

. Lim Hong

 

  Early maladaptive schema

 

young

رابطه نگرش به مرگ و باورهای شناختی با سبک زندگی در میانسالان

:

 

مرگ نیروی فوق العاده خلاقی است که عمیق ترین راز زندگی در مفهوم آن نهفته است و بالاترین ارزش های اخلاقی زندگی، از اندیشیدن درباره مرگ و بررسی در مورد آن، سرچشمه می گیرد (نادری و اسماعیلی، 1387).

 

مرگ به عنوان یکی از پدیده های قطعی و تخلف ناپذیر زندگی، ذهن آدمی را همواره به خود مشغول می نماید، این اشتغال ذهنی در برخی ادوار رشدی انسان و برخی رویدادهای زندگی به درجاتی خودآگاه و عموماً  ناخودآگاه می باشد (کاپلان،1382).

 

توانائی های عقلانی انسان این قدرت را به او بخشیده که بتواند تشخیص دهد که مرگ غیر قابل گریز است (پزینسکی،گرینبرگ، و سولومون، 1997). آگاهی از مرگ غیر قابل گریز و اضطراب همراه آن به رفتارهای‌گوناگونی منجر می‌شود. مطابق الگوی فرایند دوگانه(پزینسکی و دیگران،1999)، مردم در برابر افکار هشیار و ناهشیار مرتبط با مرگ از مکانیسم های دفاعی متفاوتی استفاده می کنند. زمانی که افکار مرتبط با مرگ، هشیار باشد، مردم یا از دفاع های ساده ای که مشتمل بر سرکوبی فعال چنین افکاری است، استفاده می کنند، یا به گونه ای افکار مرتبط با مرگ را تحریف می کنند که گوئی این حادثه در سال های بسیار دور برای آنها اتفاق خواهد افتاد. اما وقتی افکار مرتبط با مرگ ناهشیار هستند مردم معمولا از دفاع‌های پیچیده‌ای استفاده می کنند که آنها را قادر می سازد تا مشارکت ارزشمندی در جهان معنی دار داشته باشند.

 

رشد و خود فرهیختاری هر فرد بدون آگاهی او از واقعیت مرگ، تحقق نخواهد یافت. آگاهی تعالی بخش از مرگ، آن قدر مهم است که می توان آن را معیاری جهت تمیزشخصیت بهنجار از ناهنجار دانست و از شیوه های نابهنجار مقابله با مرگ سخن راند (نادری و اسماعیلی، 1387). کسانی که به زندگی عشق  می ورزند و از سبک زندگی سالمی برخوردارند در مقایسه با آنان که بطور سطحی زندگی می کنند، از مرگ کمتر می ترسند. کسانی که زندگی عاری از معنا دارند، نمی توانند مفهوم و ارزشی به مرگ بدهند (کاظمی،1381).

 

مرگ برای بقای گونه انسان ضروری است. ما می‌میریم تا فرزندان، خودمان و دیگران بتوانند زندگی کنند. وقتی که این سرنوشت فرا می رسد، طبیعت با انسان، با تمام توانائی های منحصر به فردش، درست مثل سایر مخلوقات عالم برخورد می کند. پذیرفتن این واقعیت که ما نیز خواهیم مرد، دشوار است، ولی وقتی بدانیم که مرگ بخشی از زندگی جاری است، آرامش می یابیم (برک،1384).

 

در سیر شناخت مراحل رشد انسان، مرگ به عنوان بخش و یا واقعیتی از زندگی می‌بایست‌ مورد‌ شناخت‌ و‌ بازشناخت‌ قرارگیرد (رایس،1390). شناخت این پدیده بزرگ به پرداختنی جامع به گستره تاثیر گذاری این پدیده در حوزه های مختلف زیستی، روانی و اجتماعی نیازمند است و فقدان این جامعیت در مطالعات و پژوهش های انجام شده در باب این موضوع به روشنی محسوس است.

 تصویر درباره جامعه شناسی و علوم اجتماعی

 آرنت، راتلج، کوکس و گولدنبرگ (2005) می‌نویسند: کشمکش انسان با آگاهی از مرگ غیر قابل اجتناب می تواند بطور زیادی بر بهزیستی جسمی و روان شناختی وی تاثیر بگذارد. رفتارهای با اهمیت به وسیله یاد مرگ تحت تاثیر قرار می‌گیرند، حتی وقتی آشکارا با مرگ مرتبط نیستند. فرایند های شناختی به وسیله یاد مرگ فعال می شوند و دفاع های جهان بینی فرهنگی را توسعه می دهند (آرنت،گرینبرگ، شمایل، پیسزونسکی و سولومون، 2002‌). باورهای بنیادین به طور موفقیت آمیزی در نتیجه افزایش مرگ آگاهی به چالش در می‌آیند (فریدمن و رولس، 2007‌).

 

 یکی از حوزه های متعامل و مرتبط با پدیده مرگ، باورهای شناختی انسان است و به اعتقاد بسیاری از نظریه پردازان (الیس، 1999، 2000، 2001؛ درابیز و بک، 1998؛ داتیلیو،2000) شمار زیادی از واکنش های نامطلوب و اختلال ها، ناشی از باورها و تفکرات غیرمنطقی و غیرعقلانی است و تا زمانی که اینگونه افکار تداوم یابند، مشکلات مربوط به ارتباط، پذیرش و همراهی با دیگران نیز ادامه خواهند یافت. طبق الگوی باورهای شناختی، تفکر تحریف شده یا ناکارآمد، زمینه ساز تمام اختلالات روان شناختی است. به علاوه تفکر ناکارآمد، تاثیر مهمی بر روی خلق و رفتار ما دارد. مفهوم کلیدی الگوی شناختی این است که خود وقایع بر روی رفتار ما تاثیر نمی گذارند، بلکه نحوه درک و برداشت ما از وقایع است که بر رفتار ما اثر می گذارد (لدلی، مارکس، و هیمبرگ، 1390).

 

از دیگر سو می‌توان تجلی باورهای شناختی افراد را در سبک زندگی آنها جستجو نمود و با ارزیابی سبک زندگی ایشان، می توان به میزان موفقیت های فردی و اجتماعی آنان در زندگی دست یافت (کوکرهام، 2005). آنچه زمینه‌ی بروز انحرافات و اختلالات روانی را فراهم می کند، سبک زندگی فرد و ناتوانی وی در مواجهه با مشکلات زندگی است (دادستان، 1379). سبک زندگی مهمترین عاملی است که هر کس زندگی خود را بر اساس آن تنظیم می کند. بر این اساس، سبک زندگی مجموعه عقاید، طرح ها و نمونه های عادتی رفتار، هوی و هوس ها، و شیوه های تبیین شرایط اجتماعی یا شخصی است که نوع خاص واکنش فرد را تعیین می کند (فاچینو، میزو، توکیو، فوجینو، و یوشیمورو، 2003). سازمان جهانی بهداشت (1998) سبک زندگی سالم را تلاش برای دستیابی به حالت رفاه کامل جسمی، روانی، و اجتماعی توصیف کرده است. سبک زندگی سالم شامل رفتارهایی است که سلامت جسمی و روانی انسان را تضمین می کنند. به عبارت دیگر، سبک زندگی سالم دربردارنده ابعاد جسمانی و روانی است. بعد جسمانی شامل تغذیه، ورزش، و خواب است، و بعد روانی شامل ارتباطات اجتماعی، مقابله با استرس، روش های یادگیری و مطالعه، و معنویت است (لعلی، عابدی، و کجباف، 1391).

 

با توجه به مطالب مطروحه، پژوهش حاضر برآن است که رابطه نگرش به مرگ و باورهای شناختی را با سبک زندگی در بین میانسالان، مورد بررسی قرار دهد.

 

 

 

ضرورت و اهمیت پژوهش:

 

 

طی قرن بیستم علل مرگ و میر از بیماری های عفونی مثل ذات الریه و سل به سمت بیماری های قلبی و سرطان که با سبک زندگی و رفتارهای ناسالم ارتباط نزدیکی دارند، تغییر کرده است (برانون و فیست، 2007 ) . از همین رو طی دهه گذشته ارتقاء سلامتی و پیشگیری از بیماری ها در کانون توجه قرار گرفته است تا حدی که سازمان بهداشت جهانی بهبود و تداوم سبک زندگی سالم را بخشی از شعار خود در سال 2000 قرار داد (مارتیننز و مک نیل، 2009 )‌.

 

پیشگیری از بیماری های متأثر از سبک زندگی، و ارتقاء سطح سلامت روانی فردی و جمعی مستلزم آگاهی از این موضوع است که موقعیت های زندگی سلامت افراد را چگونه به خطر می اندازند. امروزه اعتقاد بر این است که بیش از 70 درصد بیماری ها به گونه ای با سبک زندگی فرد ارتباط دارند. به طوری که بسیاری از ناخوشی های آدمی از جمله بیماری های قلبی – عروقی، تنفسی، سیستم حرکتی، عضلانی و غیره به طور مستقیم یا غیرمستقیم از شیوه زندگی فرد ناشی می شوند، یا حداقل آنکه شیوه زندگی در تشدید یا دوام آن ها نقش دارد (بهدانی، سرگلزایی، و قربانی، 1379).

نتیجه تصویری درباره سلامت روانی

زندگی نیازمند یک معماری روحی متجانس است، اگر خواستار وحدت این معماری باشیم به دنبال تجمل نرفته ایم. در برابر حفره های عظیمی که در دید انسان از جهانی که منحصراً از طریق عقل          می شناسد وجود دارند، مرگ دهان گشاده ترین آنها است. فکر انسان یعنی زندگی وی که به فکر نیاز دارد، نمی تواند همواره در انتظار و به امید آینده باقی بماند. پس همواره پیش می رود، سبقت می جوید، به هر قیمت با هر وسیله‌ای اطمینان ایجاد می کند، ترکها و حفره‌ها را پر می کند، خود را قانع می سازد، خود را ترغیب می‌کند، امید و خواسته ها را به کمک هوشی واپس رونده می طلبد، به شهامت و جهش های عاطفی یعنی آنجائی که منطق درجا می زند، اعتماد می کند. این روش کاملاً به جاست، چه باید زندگی کرد و وقتی انسان مصالحه ای با مرگ ایجاد نکند، بد زندگی می کند. نظام فلسفی شک، یا نظام امتناع و تردید، هرگز توشه راه را تا پایان زندگی، تا پایان مرگ تامین نخواهد کرد (منصور، 1390).

 

توانایی های شناختی پیچیده و پیشرفته انسان برای تفکر انتزاعی و نمادین به آگاهی منحصر به فرد بشر از اجتناب ناپذیری مرگ و شکنندگی وجودیش منجر شده است. هنگامی که این آگاهی در کنار میل ذاتی بشر به حفظ و صیانت خود قرار می گیرد به یک وحشت وجودی می انجامد که اگر نگوئیم همه فعالیت های انسان، حداقل بخشی از فعالیت های او را برای دفاع در برابر این وحشت، تجهیز کرده و بر‌می‌انگیزاند (گرینبرگ، پیزینسکی و سولومون، 1999؛ بست، 2007). انسان ها بدون دل مشغولی بیمارگون به تهدید همیشگی نیستی، می توانند آگاهی سالمی را از مرگ پرورش دهند و این به آنها کمک می کند روشی را برای ارزیابی کردن نحوه ای که زندگی می کنند و اینکه چه تغییراتی را دوست دارند در زندگی خود ایجاد کنند، ابداع نمایند. آنهایی که از مرگ می ترسند از زندگی هم هراس دارند. اگر ما زندگی را تایید کنیم و تا حد امکان به طور کامل در زمان حال زندگی کنیم در این صورت دل مشغول پایان زندگی نخواهیم بود (کوری، 1390).

 

بر خلاف اغلب رویکردهای روان شناختی، در روان شناسی هستی نگر توجه به مرگ به عنوان بارزترین و مسلم ترین حقیقت زندگی بشر، یکی از مفروضه های اصلی به شمارمی رود (یالوم، 1989) و همواره به نقش محوری اجتناب ناپذیر بودن مرگ و راههای کنار آمدن با این واقعیت در تبیین های نظری روان شناختی تاکید شده است. اما از منظر روان شناسی علمی، همواره بزرگترین خلاء در تبیین های روی آورد هستی نگر و دیگر نظریه ها راجع به نقش مرگ در زندگی بشر (مانند فروید، 1938؛ لانگز، 2004)، ارائه یافته های تجربی حمایت کننده این تبیین های نظری بوده است ( محمدی، قربانی، و عبدالهی، 1389).

 

با وجود تاثیر عظیم درک پدیده مرگ بر رشد روانی انسان، در پژوهش های انجام شده در ایران، در این زمینه تحقیقات اندکی صورت گرفته و بیشتر بطور جنبی با این مساله برخورد شده است. بنابراین به دلیل خلاء موجود در ادبیات پژوهش در زمینه نگرش به مرگ و ارتباط سنجی آن با مولفه های باورهای شناختی و سبک زندگی، هدف از انجام این پژوهش این است که پدیده مرگ و زندگی را که در دو سوی یک پیوستار قرار دارند، بصورت توأم و در کنار هم مورد بررسی قرار دهد. این پژوهش به این سوال پاسخ خواهد داد که آیا نگرش به مرگ و باورهای شناختی با سبک زندگی ارتباط دارند ؟

 

 تعیین رابطه نگرش به مرگ و باورهای شناختی با سبک زندگی می تواند منجر به توسعه دانش در این زمینه شود که مرگ آگاهی را در استخدام بازسازی شناختی افراد، به منظور ایجاد سبک زندگی سالم، قرار دهد.

 

 

 

 

 

 

 

 

هدف های پژوهش (هدف کلی و هدف های ویژه):

 

 

هدف کلی:

 

تعیین رابطه نگرش به مرگ و باورهای شناختی با سبک زندگی در افراد میانسال.

 

اهداف ویژه:

 

تعیین رابطه‌ی نگرش منفی به مرگ و باورهای شناختی در افراد میانسال.

 

تعیین رابطه‌ی نگرش منفی به مرگ و سبک زندگی در افراد میانسال.

 

تعیین رابطه‌ی نگرش مثبت به مرگ و باورهای شناختی در افراد میانسال.

 

تعیین رابطه‌ی نگرش مثبت به مرگ و سبک زندگی در افراد میانسال.

 

تعیین رابطه‌ی باورهای شناختی و سبک زندگی در افراد میانسال.

 

پیش بینی سبک زندگی افراد میانسال بر اساس نگرش به مرگ و باورهای شناختی.

دانلود مقالات

 

 

 

 

 

 

سوال‌های پژوهش:

 

 

1.   آیا بین نگرش منفی به مرگ و باورهای شناختی در افراد میانسال رابطه وجود دارد؟

 

2.   آیا بین نگرش منفی به مرگ و سبک زندگی در افراد میانسال رابطه وجود دارد؟

 

3.   آیا بین نگرش مثبت به مرگ و باورهای شناختی در افراد میانسال رابطه وجود دارد؟

 

4.   آیا بین نگرش مثبت به مرگ و سبک زندگی در افراد میانسال رابطه وجود دارد؟

 

5.   آیا بین باورهای شناختی و سبک زندگی در افراد میانسال رابطه وجود دارد؟

 

6.   آیا نگرش به مرگ و باورهای شناختی می تواند سبک زندگی افراد میانسال را پیش بینی نماید؟

 

تعریف متغیرها:

 

 

 

در این تحقیق متغیرهای پژوهشی عبارتند از سبک زندگی (متغیر ملاک)، نگرش به مرگ (متغیر پیش بین) و باورهای شناختی (متغیر پیش بین) که به تعاریف مفهومی و عملیاتی هر یک اشاره خواهد شد.

 

 

 

 

تعریف مفهومی سبک زندگی:

 

سبک زندگی الگوی مشخص و قابل تعریف رفتار است که از تعامل بین ویژگی های شخص، بر همکنش روابط اجتماعی و موقعیت های محیطی و اجتماعی – اقتصادی، حاصل می شود(سازمان بهداشت جهانی، 2000).

عکس مرتبط با اقتصاد

تعریف عملیاتی سبک زندگی:

 

تغذیه (داشتن الگوی غذایی و انتخاب غذا)، فعالیت بدنی (تعقیب الگوی ورزشی منظم)، مسئولیت پذیری در مورد سلامت، مدیریت استرس (شناسایی منابع استرس و اقدامات مدیریت استرس)، رشد معنوی یا خودشکوفایی (داشتن حس هدف مندی، به دنبال پیشرفت فردی بودن و تجربه خودآگاهی و رضایتمندی) و حمایت بین فردی (حفظ روابط همراه با احساس نزدیکی) از مؤلفه های قابل اندازه گیری سبک زندگی است و پرسشنامه سبک زندگی ارتقاء دهنده سلامت (والکر، سچریت و پندر، 1987)، ابزار استاندارد سنجش کمیت های مفهوم سبک زندگی می باشد و نمره ای که آزمودنی ها در این پرسشنامه کسب  می‌نمایند، معیار ارزیابی سبک زندگی آنها می باشد.

 

تعریف مفهومی باورهای شناختی:

 

باورهای شناختی یکی از مفاهیم پایه ای رویکرد شناختی – رفتاری در روان شناسی است. باورهای شناختی عوامل تعیین کننده رفتار می باشند (بک و ویشار، 2000؛ به نقل از کوری، 1390). بک (1369) در تعریف کلمه شناختی به طرز قضاوت، تصمیم گیری و تعبیر و تفسیر درست یا اشتباه اشاره دارد.

 

تعریف عملیاتی باورهای شناختی:

 

ضرورت تائید و حمایت دیگران، انتظار بالا از خود، تمایل به سرزنش خود، واکنش به ناکامی،            بی مسئولیتی عاطفی، دل مشغولی زیاد همراه با اضطراب، اجتناب از مسائل، وابستگی، ناامیدی نسبت به تغییر و ‌کمال‌گرائی از مولفه های باورهای غیر منطقی است و نمره ای که آزمودنی ها در پرسشنامه آزمون باورهای غیر منطقی (جونز، 1968) کسب ‌می نمایند، معیار ارزیابی باورهای شناختی آنها می باشد.

 

تعریف مفهومی نگرش به مرگ:

 

بر طبق نظریه وجود گرایی (فرانکل، 1963) که بیان می کند افراد برای جستجو و یافتن یک معنای شخصی برانگیخته می شوند، افرادی که به درکی از زندگی خود به عنوان یک انسان رسیده اند، تا حدی مرگ را نیز پذیرفته اند. البته ممکن است اضطراب مرگ و پذیرش مرگ به طور همزمان وجود داشته باشند (ونگ، رکر و گسر، 1994). می‌توان فرایند درک وابستگی دوسویه زندگی و مرگ (یالوم، 1390) را نگرش به مرگ نامید، که در پنج حیطه ترس از مرگ، اجتناب از مرگ، پذیرش خنثی، پذیرش گرایشی و پذیرش اجتنابی، مورد بررسی قرار می گیرد.

 

تعریف عملیاتی نگرش به مرگ:

 

به منظور سنجش مولفه‌های نگرش به مرگ، نمره ای که آزمودنی ها در ابزار نیم رخ تجدید نظر شده نگرش نسبت به مرگ (ونگ، رکر و گسر، 1994) به دست می آورند، ملاک اندازه گیری این متغیر        می باشد.

سلامت خانواده اصلی، حمایت اجتماعی، توانایی حل مشکل خانواده و عملکرد ازدواج

زوج­ها با آرمان زندگی مشترک و برخورداری از حمایت و آرامش به سوی تشکیل خانواده گام برمی­دارند خانواده با هویتی به مثابه یک موجود زنده تحول می­یابد. نولر و فینی (2002) اعتقاد دارند زوج­ها بعنوان واحدی نگریسته می­شوند که هریک از طرفین با الگوهای رفتاری از پیش تعیین­شده، زمینه را برای واکنش فرد مقابل فراهم می­سازد که وی نیز فضای روانی و نوع رفتار آماده خود را دارد. در این فضا که شناخت و عواطف و رفتار هریک از زوج­ها در آن نقش بسزایی ایفا می­کنند، اگر یکی از زوج­ها با تعاملات مثبت یا منفی، فضا را آماده یا آلوده سازد، زوج دیگر نیز در این فضا درگیر می­شود و گویا دریچه­ای با عواطف مشترک به دوسو گشوده می­شود. لارسون و هولمن (1994) سه دسته عوامل خاص را در رضایت زناشویی موثر می­دانند. نخست عوامل بافتی مانند بافت کنونی و عوامل فرهنگی و اجتماعی، دوم خصایص و رفتارهای فردی زوجین و سوم فرایند تعاملی زوجین. آنان نتیجه می­گیرند که موارد مرتبط با این عوامل، پیش­بینی­کننده مناسبی از رضایت زناشویی هستند. همچنین نظریات متعددی هستند که تاثیر والدین و خانواده اصلی بر شکل­گیری شخصیت و نوع برخورد فرد با مسائل در آینده بخصوص زندگی مشترک را بیان می­کنند. از جمله این نظریات می­توان به نظریه روان­کاوی فروید اشاره کرد که بیان می­دارد رفتار والدین تا حد زیادی شکل­دهنده شخصیت کودک است (بارکر، 1981). نظریه بعدی که می­توان به آن اشاره کرد نظریه یادگیری اجتماعی بندورا است؛ که طبق آن کودک چگونه رفتارکردن را از والدین یاد می­گیرد و چنانچه والدین با یکدیگر تعارض داشته باشند کودک فرصت یادگیری درست­ رفتار­کردن را از دست می­دهد (حسینیان، یزدی و جاسبی، 1386). همچنین کسب حمایت اجتماعی از دوستان و خانواده نیز از جمله عواملی هستند که در میزان رضایت زوجین نقش دارند. افراد وقتی که می­دانند از طرف خانواده، دوستان و نزدیکان حمایت می­شوند، احساس خشنودی بیشتری دارند و در مقابله با مشکلات با منطق و عملکرد بهتری عمل می­کنند. بدیهی است که همه انسان­ها در هنگام گرفتاری­ها به حمایت اطرافیان و دوستان خود نیاز دارند تا احساس امنیت کنند. در واقع هرچه حمایت اجتماعی دیگران بیشتر باشد، امیدواری­شان نیز بیشتر می­شود. پژوهش­ها نیز نشان داده­اند افرادی که از منابع حمایت اجتماعی بیشتری برخوردارند، سلامت روانی بهتری داشته و بهتر با تغییرات سازگار می­شوند (کوهن و ویلز، 1985). پژوهش نبوی و شهریاری (1391) نشان داد که حمایت اجتماعی با تحت تاثیر قراردادن ابهام نقش خانوادگی، تعارض در خانواده را کاهش می­دهد؛ بنابراین حمایت دوستان و خانواده می­تواند به زوجین کمک ­کند تا بتوانند مشکلاتشان را با فشار روانی کمتری حل نمایند.

نتیجه تصویری درباره سلامت روانی

حل مشکل بطور کارآمد متغیر دیگری است که می­تواند به عملکرد سالم زندگی زناشویی منجر شود. احمدی (1386) نشان داد که حل مشکل خانواده با رضایت زناشویی همبستگی دارد. چمپیون و پاور (2000)، نیز به این نتیجه رسیدند که حل مشکل خانواده تعامل بین زوجین را تسهیل می­کند. از طرفی کراپلی (2005) بیان می­دارد زوجینی که تعاملات منفی بیشتری بین آن­ها رد و بدل می­شود، فرصتی برای استفاده از این مهارت­ها نمی­یابند به نظر می­رسد ارتباط بین استفاده از مهارت­ها و تعامل مثبت زناشویی یک ارتباط دوسویه است یعنی مهارت­ها می­توانند تعامل مثبت را ایجاد کنند و هم تعامل منفی موجب ناتوانی زوجین در استفاده از مهارت­ها می­شود؛ بنابراین لازم است تا مشخص شود حل مشکل خانواده بعنوان یک مهارت تا چه حد می­تواند عملکرد سالم ازدواج را پیش­بینی کند. باتوجه به ارتباطی که متغیرهای ذکر شده می­توانند با عملکرد ازدواج داشته باشند و پژوهش­های محدود در این زمنیه این پژوهش در صدد است تا به پیش­بینی عملکرد ازدواج بر اساس سلامت خانواده اصلی، حمایت اجتماعی و حل مشکل خانواده بپردازد.

 تصویر درباره جامعه شناسی و علوم اجتماعی

 

 

1-3- ضرورت انجام پژوهش

 

درمورد اهمیت خانواده همین بس که اولین تاثیرات محیطی که فرد دریافت می­کند از محیط خانواده است و حتی تاثیرپذیری فرد از سایر محیط­ها می­تواند توسط خانواده تعدیل شود. از این رو خانواده پایه­گذار بخش مهمی از سرنوشت انسان است و در تعیین سبک و خط مشی زندگی، اخلاق، سلامت و عملکرد فرد در آینده نقش بزرگی بر عهده دارد. سلامت خانواده، تعادل شخصیتی والدین و آشنایی آن­ها با اصولی که می­تواند محیط خانواده را سالم­تر سازد، برای کودکان بسیار حائز اهمیت است. خانواده در عین حال که کوچک­ترین واحد اجتماعی است. مبنا و پایه هر اجتماع بزرگ است. افراد سالم، موفق و فعال جامعه از داخل خانواد­ه­های سالم بیرون آمده­اند. همانطور که اغلب افراد ناسالم، پرورش­یافته خانواده­های ناسالم بوده­اند. انسان­ها با ورود به اجتماع، ویژگی­های سالم یا ناسالمی را که در خانواده دریافت کرده­اند وارد اجتماع می­کنند، از این لحاظ سلامت یک جامعه به سلامت خانواده­های آن وابسته است (نظری، 1386).

 

علیرغم اهمیت زیاد خانواده، امروزه نتایج آمارها حکایت از گسستن خانواده در عصر حاضر دارد. طبق آمار سازمان ثبت احوال ایران در سال (1392)، 155369 طلاق در کل کشور ثبت شده است. بعبارتی در مقابل هر 5 ازدواج یک مورد طلاق گزارش شده است. در سال 92 نسبت به سال 91 حدود 5000 مورد طلاق بیشتری ثبت شده است. همچنین در سال 91 در مقابل هر 5/5 ازدواج یک طلاق ثبت شده است (www.sabteahval.ir). طی تحقیقات صورت­گرفته به نظر می­رسد یکی از عوامل اثرگذار بر زندگی بعدی فرد، یعنی زندگی مشترک، خانواده اصلی باشد. نتایج پژوهش­های حسینیان، یزدی و جاسبی (1386) و خمسه و حسینیان (1389) نیز نشان می­دهند که بین رضایت و صمیمیت زناشویی با خانواده اصلی و تجربه خشونت در دوران کودکی همبستگی معنی­داری وجود دارد. یافته­های جاکت و سورا (2001) از پژوهشی با شرکت 232 زوج نیز نشان داد، زنانی که در خانواده­های گسسته (مطلقه) بزرگ شده بودند، در مقایسه با زنانی از خانواده­های باثبات، در روابط جاری خود با همسرانشان بیشتر از بدبینی و تعارض و کمتر از اعتماد و رضایت گزارش دادند. این نتایج نشان می­دهد، افرادی که در خانواده­های مشکل­دار پرورش می یابند احتمالاً مستعد تکرار تجارب و مشاهدات گذشته در زندگی زناشویی خود هستند. از طرف دیگر انسان موجودی اجتماعی است که بسیاری از نیازهایش را از طریق ارتباط با دیگران برآورده می­سازد. ادراکی که فرد از حمایت دیگران دریافت می­کند می­تواند به او در کاهش تنش­های حاصل از موقعیت­های مختلف کمک کند. یافته­های لی، یه چانگ، پارک و هونگ چانگ، (2004) نشان می­دهند که حمایت اجتماعی نیرومندترین نیروی مقابله­ای برای رویارویی موفقیت­آمیز و آسان در زمان درگیری با شرایط تنش­زا شناخته شده و تحمل مشکلات را برای بیماران تسهیل می­کند. دوشه و همکاران، (2006) نیز به این نتیجه رسیدند که مشکلات روانی در زنان پس از یائسگی با حمایت اجتماعی آنان ارتباط دارد؛ بنابراین حمایت اجتماعی به افراد برای مقابله با موقعیت­های مختلف کمک می­کند همچنین زندگی زناشویی فرد را با کاهش تنش­ها تحت تأثیر قرار دهد.

 

توانایی در حل مشکلات نیز یکی از مهارت­هایی است که می­تواند در زندگی زناشویی تأثیرگذار باشد. همانطور که پژوهش جاکوبسن (1996) عنوان می­کند زمانی­که همسران دچار مشکلات ارتباطی و حل مسئله شوند، کار با همدیگر را مشکل می­یابند و پذیرش تفاوت­های همدیگر برای آنها دشوار می­شود.

 

بنابراین بدلیل اهمیت خانواده و از طرفی بصدا در آمدن زنگ خطر درباره گسستگی خانواده ضرورت وجود داشت تا ابعاد بیشتری از عوامل مؤثر بر مسائل زناشویی و ازدواج بررسی شوند.

 

 

 

1-4- اهداف پژوهش

 

1-4-1- اهداف اصلی

 

    • بررسی رابطه بین سلامت خانواده اصلی و عملکرد ازدواج.

 

    • بررسی رابطه بین حمایت اجتماعی دوستان، خانواده و عملکرد ازدواج.

 

    • بررسی رابطه بین حل مشکل خانواده و عملکرد ازدواج.

 

    • بررسی ارتباط چندگانه بین سلامت خانواده اصلی، حمایت اجتماعی خانواده، حمایت اجتماعی دوستان و حل مشکل خانواده با عملکرد ازدواج.

 

    • بررسی تفاوت بین حوزویان و دانشجویان در سطح سلامت خانواده اصلی.

 

    • بررسی تفاوت بین حوزیان و دانشجویان در میزان حمایت دوستان و خانواده.

 

    • بررسی تفاوت بین حوزویان و دانشجویان در میزان حل مشکل خانواده.

 

  • بررسی تفاوت بین حوزویان و دانشجویان در میزان عملکرد ازدواج.

 

 

1-4-2- اهداف فرعی

 

    • بررسی رابطه بین سلامت خانواده اصلی، حمایت اجتماعی خانواده و دوستان و حل مشکل خانواده با مؤلفه­های عملکرد ازدواج شامل ارتباط، ابرازگری عاطفی، حل مسئله، نقش، انعطاف­پذیری، فرزندپروری، اقتصاد، خانواده و دوستان، ارزش­ها، مراقبت جسمانی و روانی و عملکرد کلی.

عکس مرتبط با اقتصاد

 

    • بررسی تفاوت بین مردان و زنان در سطح سلامت خانواده اصلی.

 

    • بررسی تفاوت بین مردان و زنان در میزان حمایت دوستان و خانواده.

 

    • بررسی تفاوت بین مردان و زنان در میزان حل مشکل خانواده.

 

  • بررسی تفاوت بین مردان و زنان در میزان عملکرد ازدواج.

 

 

1-5- فرضیه های پژوهش

 

 1-5-1- فرضیه های اصلی

 

1-بین سلامت خانواده اصلی و عملکرد ازدواج ارتباط معنی­دار وجود دارد.

 

2-بین حمایت اجتماعی خانواده و دوستان با عملکرد ازدواج ارتباط چندگانه وجود دارد.

 

3-بین حل مشکل خانواده و عملکرد ازدواج ارتباط معنی­دار وجود دارد.

 

4-بین سلامت خانواده اصلی، حمایت اجتماعی خانواده حمایت اجتماعی دوستان و حل مشکل خانواده با عملکرد ازدواج ارتباط چندگانه معنی­دار وجود دارد.

 

5-بین دو گروه طلاب علوم دینی و دانشجویان از نظر متغیر سلامت خانواده اصلی تفاوت معنی­دار وجود دارد.

 

6-بین دو گروه طلاب علوم دینی و دانشجویان از نظر متغیر حمایت خانواده و دوستان تفاوت معنی­دار وجود دارد.

پایان نامه های دانشگاهی

 

 

7-بین دو گروه طلاب علوم دینی و دانشجویان از نظر متغیر حل مشکل خانواده تفاوت معنی­دار وجود دارد

 

8-بین دو گروه طلاب علوم دینی و دانشجویان از نظر متغیر عملکرد ازدواج تفاوت معنی­دار وجود دارد.

 

 

 

 1-5-2- فرضیه های فرعی

 

    • بین سلامت خانواده اصلی، حمایت اجتماعی خانواده، حمایت اجتماعی دوستان و حل مشکل خانواده با مؤلفه­های عملکرد ازدواج شامل ارتباط، ابرازگری عاطفی، حل مسئله، نقش، انعطاف­پذیری، فرزندپروری، اقتصاد، خانواده و دوستان، ارزش­ها، مراقبت جسمانی و روانی و عملکرد کلی ارتباط چندمتغیری معنی­دار وجود دارد.

 

    • بین دو گروه مردان و زنان از نظر متغیر سلامت خانواده اصلی تفاوت معنی­دار وجود دارد.

 

    • بین دو گروه مردان و زنان از نظر متغیر حمایت خانواده و دوستان تفاوت معنی­دار وجود دارد.

 

    • بین دو گروه مردان و زنان از نظر متغیر حل مشکل خانواده تفاوت معنی­دار وجود دارد.

 

  • بین دو گروه مردان و زنان از نظر متغیر عملکرد ازدواج تفاوت معنی­دار وجود دارد.

 

 

1-6- انواع متغیرها از لحاظ نقش آن­ها در پژوهش

 

متغیرهای  ملاک: عملکرد ازدواج و زیر مولفه های آن (ارتباط، ابرازگری عاطفی، حل مسئله، نقش، انعطاف­پذیری، فرزندپروری، اقتصاد، خانواده و دوستان، ارزش­ها، مراقبت جسمانی و روانی)

 

متغیر پیش­بین 1: سلامت خانواده اصلی.

 

متغیر پیش­بین 2: حمایت اجتماعی.

 

متغیر پیش­بین 3: حل مشکل خانواده.

 

 

 

1-7- تعاریف مفهومی و عملیاتی متغیرهای پژوهش

 

1-7-1- تعاریف مفهومی

 

1-7-1-1- عملکرد ازدواج و ابعاد آن

 

 در برگیرنده منظومه باورها و الگوهای تعامل زوج­های خوشبخت می­باشد که شامل ویژگی­های احترام، پذیرش، ترمیم سریع روابط قطع­شده، برخورد معقول با سبک­های متفاوت گفتگو، در نظر داشتن نیاز به صمیمیت و قدرت، فرزندپروری مقتدرانه، ایجاد شبکه خوب حمایت اجتماعی و دارا بودن تعامل مثبت، می­شود (ثنایی، 1387). ابعاد عمبکرد ازدواج شامل این موارد می شود. ارتباط: منظور از ارتباط، رفتار کلامی یا غیرکلامی در زمینه اجتماعی است و شامل نمادها و نشانه­هایی است که توسط اشخاص، برای تبادل معنا به کار می­رود. ابراز عاطفی: منظور از عاطفه، رفتار معنی­دار و گویا، شامل خنده و ابراز احساسات و عواطف است. حل مسئله و تصمیم­گیری: منظور از این بعد، سطح توانایی خانواده در حل مشکلاتی است که منجر به حفظ مؤثر خانواده می­شود. انعطاف­پذیری: منظور از انعطاف­پذیری، توانایی نظام خانوادگی و زناشویی در تغییر ساختار قدرت یا روابط نقش­ها و قواعد روابط در پاسخ به استرس­های رشد و یا موقعیتی است. فرزندپروری: منظور از فرزندپروری، رویکرد و نگرش والدین در آموزش و تعلیم چگونگی رفتار، به فرزندان می­باشد. اقتصاد و مسائل مالی: نگرش زوجین و اعضای خانواده به برنامه­ریزی­های مالی و مدیریت آنان در نحوه خرج­کردن می­باشد. خانواده و دوستان: منظور یک سیستم اجتماعی، شامل گروهی از افراد است که از طریق ازدواج، تولید مثل و پرورش فرزندان با یکدیگر زندگی می­کنند. ارزش­ها: منظور از این مؤلفه، اهمیت و بهای یک عقیده یا گزینه که به زندگی معنا می­بخشد. مراقبت جسمانی و روانی: منظور از این مؤلفه، توانایی انجام و اداره نیازهای تربیتی و فراهم­کردن مراقبت­های جسمانی و روانی است. عملکرد کلی: منطور از این مؤلفه، قابلیت و توانایی عملکرد خانواده، در چهار حوزه مهم: الف- عملکرد فردی، ب- عملکرد زناشویی، ج- عملکرد مشارکتی و د- عملکرد اجتماعی- اقتصادی می­باشد (رفاهی، 1387).

 

 

 

 1-7-1-2- سلامت خانواده اصلی و ابعاد آن

 

 استقلال و صمیمیت دو مفهوم کلیدی در حیات یک خانواده سالم محسوب می­شوند. خانواده سالم به اعضای خود استقلال می­دهد و همچنین خانواده سالم خانواده­ای محسوب می­شود که در فضای خانواده و روابط، صمیمیت ایجاد می­کند (ثنایی، 1387). در ادامه به تعریف دو خرده مقیاس سلامت خانواده اصلی می­پردازیم. استقلال: در این الگو خانواده سالم به اعضای خود استقلال می­دهد و این استقلال با تأکید بر صراحت بیان، مسئولیت، احترام به سایرین، بازبودن با دیگران و قبول جدا شدن و فقدان بوجود می­آید. صمیمیت: خانواده سالم خانواده­ای محسوب می­شود که در فضای خانواده و روابط صمیمیت ایجاد می­کند و این کار را با تسویق بیان انواع احساس­ها، ایجاد یک فضای گرم در خانه، یعنی روحیه و حال و هوا، حل تعارض­ها بدون ایجاد استرس غیر لازم، ایجاد حساسیت نسبت به هم­فهمی و ایجاد اعتماد به انسان­ها براساس نیکی نهاد آدمی انجام می­دهد (ثنایی، 1387).

 

 

 

1-7-1-3- حمایت اجتماعی و ابعاد آن

 

حمایت اجتماعی بر این امر تاکید دارد که وقتی کسی نیاز به کمک داشت این احساس را داشته باشد که تنها نیست و کسانی او را حمایت می­کنند (پرپوچی، احمدی و سهرابی، 1392). حمایت خانواده: شبکه خانواده شبکه­ای است که افراد تعلق­داشتن به آن را حق طبیعی خود می­دانند و حقی که با تولد به آن تعلق می­گیرد. حمایت دوستان: شبکه دوستان انسان شبکه کوتاه­مدتی است که حفظ آن مستلزم کارایی اجتماعی بیشتری است (ثنایی، 1387).

 
مداحی های محرم