دوران ما دوران استرس است چه بخواهیم چه نخواهیم باید باید این واقعیت را بپذیریم که استرس عصر ما را تصاحب کرده است و با آنکه هر روز ، هر ساعت و هر لحظه و در هر جای دنیا کشف و اختراع جدیدی به منظور رفاه انسان ها می شود تا در آسایش بیشتری زندگی کنند ، اما می بینیم استرس در زندگی بشر امروزی بیش از هر زمان دیگر مطرح است (شهنی، 1383 ) .
امروزه استرس به عنوان بخش جدایی ناپذیر در زندگی انسان ها مطرح است و افراد باید دائما روش های مقابله جدیدی برای برطرف کردن آن اتخاذ کنند نیاز های اقتصادی ، درگیری های خانوادگی ، آلودگی های زیست محیطی و درگیری های روزمره همه باعث افزایش استرس در افراد شده است تخمین زده شده که عامل 50 تا 80 درصد بیماری ها استرس است (فیس و وودز ، ترجمه نام آور ، 1374 ) .
در زندگی اجتماعی امروز استرس امری اجتناب ناپذیر است . انسان در سراسر زندگی خود و در جریان سازگاری با آن در معرض انواع فشار های روانی قرار دارد . افراد جامعه کنونی بیش از پیش نسبت به زندگی و پیامدهای آن هوشیار شده اند . بزرگسالان ، نوجوانان و حتی کودکان از آلودگی زیست محیطی ، امکان وقوع یک جنگ هسته ای ، به پایان رسیدن منابع طبیعی و …. سخن می گویند و تمامی این مسائل بخشی از زندگی روزمره را تشکیل می دهد . (دادستان ، 1377) .
استرس عموما به عنوان بیماری عظیم قرن و بیماری جدید تمدن در نظر گرفته می شود ، هر چند در عرف به آن بر چسب “چیز بد” زده می شود که در جای خود درست می باشد . اما به طور فزاینده ای فرض شده که تنیدگی ما را به سمت اسیب پذیری بیشتر و اختلالات روانی جسمانی هدایت می کند . اگر حتی نیمی از جمعیت انسان ها به تنیدگی اعتقاد داشته باشند که درست باشد همین دلیل برای طرح موضوع تنیدگی که در میان دیگر مفاهیم مورد علاقه متخصصین بهداشت روانی در مکان اول قرار گیرد ، می تواند کافی باشد (چاوشی ، 1379 ، به نقل از احمدی 1387 ) .
کان (1988) اظهار می دارد که فشار و تنیدگی قسمت بهنجاری از زندگی می باشد اما وقتی این فشار شدید بوده و به مدت طولانی ادامه یابد می تواند آسیب جدی به سلامت فرد وارد سازد از طرف دیگر تنیدگی یک عامل رفتاری است که مستقیما بر روی سلامت و تندرستی فرد اثر می گذارد (دادستان ، 1377) .
در حالی که تنیدگی زیاد می تواند پیامد های ناگواری داشته باشد ، مقدار کم آن می تواند مفید واقع شده و ایجاد انگیزه کند .
سلیه محقق بر جسته در زمینه استرس ، میزان مشخصی از استرس را برای زندگی سالم مفید می داند ، وی این موضوع را تحت عنوان تنیدگی مفید مطرح کرده و آن را شرایط لازم زندگی می داند . چنانچه او اظهار نموده به طور مطلق ، زندگی بدون تنیدگی مرگ است . همانطور که در رویداد های مهم نامطلوب زندگی از قبیل فشار های شغلی ، مشکلات زناشویی و یا مشکلات مالی ایجاد تنیدگی می کند ، رویداد های خوشایندی از قبیل مسافرت ، شغل جدید ، ورزش و … نیز منجر به ایجاد تنیدگی می شود . لذا یک زندگی سالم باید مقدار متوسطی از تنیدگی را به همراه داشته باشد (دادستان ، 1377) .
در دهه دوم قرن بیستم مشاهده افراد مبتلا به بیماری های عفونی مختلف که دارای نشانه های مشابه و فاقد علائم معینی بودند ، سیله را بر آن داشت تا به « نشانگان عمومی بیماری » به عنوان یک پاسخ نام معین ارگانیسم نسبت به بیماری توجه کند . بررسی های سیله منجر به ارائه « نشانگان عمومی سازش » (GAS) گردید و آن را مجموعه پاسخ های نامعین که برای هر نوع عامل مهاجم جسمانی در ارگانیسم بروز می کند ، توصیف نمود (دادستان ، 1377) .
بنابر آنچه گفته شد تنها با بررسی ویژگیهای استرس زا نمی توان به پیامد آن پی برد بلکه این پیامد ها را باید در چهار چوب تاریخچه فردی
و خانوادگی ، منابع فردی و خانوادگی تفسیر و ارزیابی کرد . (دادستان ، 1377) .
امروزه ورزش نقش مهمی در ایجاد روابط بین کشور های دنیا دارد ، لذا ما شاهد سرمایه گذاری های کلانی در این زمینه در کشور های مختلف دنیا هستیم ، کشور ما نیز از این اصل مستثنی نیست . قشر عظیمی از جامعه ما را ورزشکاران تشکیل می دهد . که عوامل و روانی نقش مهمی در نتیجه گیری آنها دارد . نگرانی یک ورزشکار درباره موقعیتش که به پیامد های زیانباری ، از جمله عملکرد ضعیف یا ابزار خشونت می انجامد ، از موضوع هایی است که نظریه های ورزش را به خود جلب کرده است . ممکن است همان موقعیت برای ورزشکار دیگری سبب بهبود عملکرد شود ، فرایندی که این امر طی آن روی می دهد فشار روانی ممکن است سبب شود ، تحرک و بهبود عملکرد ورزشکار شود یا بدان آسیب برساند . در حقیقت کمبود پژوهش در رابطه با استرس ورزشکاران با توجه به نقش که استرس در عملکرد ورزشکاران دارد از یک طرف و فقدان سابقه پژوهشی در رابطه با نقشی با کاربرد درمان های گروهی بخصوص گروه درمانی به شمار می رود و علاوه بر موارد فوق ، تاثیر گروه درمانی شناختی – رفتاری به جای درمان های انفرادی علاوه بر صرفه جویی در وقت و هزینه مزایای دیگری از قبیل : ایجاد امید ، انتقال اطلاعات ، نوع دوستی، رشد مهارت های اجتماعی ، رفتار تقلیدی ، یادگیری هم نشینانه و … را به همراه دارد (ثنایی ، 1383) .
تعیین میزان اثر بخشی گروهی درمانی –شناختی – رفتاری در کاهش استرس ورزشکاران رزمی کار .
گروه درمانی شناختی – رفتاری منجر به کاهش استرس در ورزشکاران رزمی کار می شود .
تعریف گروه
« گروه تجمع دو نفر یا بیشتر است که هدف مشترک کنش و واکنش دارند ، به نیاز های یکدیگر و ارضای آن علاقه مندند، از قوانین و مقررات معین تبعیت می کنند ، تفاهم و صمیمیت بین آنها حاکم است و برای رسیدن به اهداف مشترک وحدت دارند » (شفیع آبادی ، 1384 )
«گروه درمانی با مقیاس کوچک شامل 6 تا 13 نفر عضو است که هفته ای یک یا دو بار ملاقات دارند و به بحث درباره مشکلات عاطفی خود می پردازند » (نوابی نژاد ، 1383 ) .
تعریف نظریه درمان شناختی – رفتاری تلفیقی از رویکرد های شناختی
درمان شناختی – رفتاری تلفیقی از رویکرد های شناختی و رفتاری است (CBT ) در این روش به بیمار کمک می شود تا الگو های تفکر تحریف شده و ناکارآمد خود را تغییر دهد . از بحث های منظم و تکلیف رفتاری استفاده می شود . در جنبه هایی از درمان تاکیذ عمدتا رفتاری و در جنبه های دیگر شناختی است (سالکو و سیکس ، 1989 ، ترجمه ، قاسم زاده ، 1382 ) .
تعریف عملیاتی گروه درمان شناختی – رفتاری
عبارت است از به کار بردن تکنیک های شناختی – رفتاری به صورت گروهی که در مدت 10 جلسه 5/1 ساعته در دو روز هفته انجام می شود . موضوع جلسات درمانی به ترتیب شامل جلسه اول پیش آزمون و جلسه توجیهی بوده که اهداف آموزشی ، معرفی اعضای گروه و توافق اعضا در زمان و مکان مشخص را در بر دارد ، جلسه دوم به معرفیی استرسور نشانه ها و تعیین سطح تنش پرداخته می شود چهار جلسه بعدی روش آرام سازی عظلانی به دو تن آرامی پیش رونده با انقباض غضلان و تن آرامی بدون انقباض عظلات پرداخته می شود چهار جلسه بعدی روش شناختی عقلانی الیس آموزش داده می شود و جلسه آخر ، جلسه اختتام و پس آزمون می باشد .
:
اختلال رفتاری یکی از رایج ترین اختلالات دوران کودکی و از عمده ترین دلایل ارجاع به مراکز درمانی است(باررا و همکاران،2002). این اختلال، الگوی رفتار پایدار با مشخصه پرخاشگری و تجاوز به حقوق دیگران است (سادوک و سادوک،2000، ترجمه رصاعی و رفیعی، 1382). کودکان مبتلا به آن در شدت طرد همسالان، عملکرد ضعیف تحصیلی و افزایش تدریجی رفتار پرخاشگرانه و هم چنین آماده ابتلا به اختلال های خلقی، مصرف مواد بزهکاری و اختلال شخصیت اجتماعی در بزرگسالی هستند (سادوک و سادوک، 2003). از طرف دیگر مطالعات نشان می دهد که کودکان مبتلا به اختلال رفتاری بر اساس تجارب اولیه خود، طرحواره ای متخاصم از جهان در ذهن خود شکل داده و بر اساس آن نیات دیگران را غیر دوستانه ارزیابی کرده و با رفتار پرخاشگرانه واکنش نشان می دهند (داج،1993). هم چنین این کودکان در زمینه کاربرد مهارت های اجتماعی بسیار ضعیف عمل کرده و در مشکلات بین فردی نمی توانند شیوه های مختلفی برای رفع مشکل پیدا کنند(امیری،1381). این مهارت های ضعیف، پیش بینی کننده مشکلات رفتاری بعدی در این کودکان هستند. بنابراین به نظر می رسد افزایش مهارت های اجتماعی و رشد توانائی های مربوط به مدیریت خشم (باررا و همکاران،2002). و هم چنین تغییر مداخلات پیشگیرانه و درمانی برای کودکان مبتلا، ضروری باشند.
انسان موجودی اجتماعی است و به همین دلیل از لحظه تولد تا آخر عمر در اجتماع به سر می برد و دائما در تعامل با انسان های دیگر می باشد. کارتلج و میلبرن، دریافته اند که در جمع بودن می تواند مشکلات او را مرتفع نماید و به همین منظور همواره یاد می گیرد که چگونه بایستی در جمع زندگی کند و نیاز های خود را ارضا نماید (کارتلج و میلبرن، 2002، ترجمه نظری نژاد، 1385). دوره کودکی اولین و مهمترین دوره زندگی آدمی است در این دوره کودک برای نخستین بار با محیط اطراف خود رابطه برقرار می کند، روابط اجتماعی خود را بنا می کند و از طریق تجربه فعال در محیط به بهترین وجه یاد می گیرد (سیف نراقی،1379).
کودکان با داشتن مهارت های اجتماعی و ارتباطات سالم رشد بهتری می یابند و از منابع حمایتی، عاطفی بیشتری برخوردار می گردند. حساسیت، زود رنجی و خود نا باوری آنان از بین می رود و بدین وسیله آن ها ارزش واعتبار بیشتری برای خود کسب می کنند و قادر می شوند تا در دنیای پیشرفته و پیچیده کنونی به نحوی زندگی کنند که از آسیب پذیری کمتری برخوردار باشند. نظریه های مختلفی پیرامون فرایند کسب مهارت های اجتماعی وجود دارد که از این بین، نظریه یادگیری- اجتماعی بیشتر به این مسأله پرداخته است. از دیدگاه یادگیری – اجتماعی، بندورا معتقد است علاوه بر تشویق وتنبیه، الگو نیز بر رفتار اجتماعی کودک تاثیر می گذارد. کودکان از طریق مشاهده و تقلید، مهارت های اجتماعی جدید را کسب می کنند (امیری،1386)، این مهارت ها شامل مجموعه ای از توانایی ها هستند که قدرت سازگاری و رفتار مثبت وکارامد را افزایش می دهد، در نتیجه شخص را قادر می سازد بدون اینکه به خود یا دیگران صدمه بزند، مسئولیت های مربوط به نقش خود را بپذیرد، و با چالش ها و مشکلات روزانه زندگی به شکل موثر روبه رو شود. آموزش این مهارت ها به عنوان یک روش عام پیشگیری ازآسیب های فردی واجتماعی مورد تأکید بوده است. یادگیری موفقیت آمیز مهارت های اجتماعی، احساس یادگیرنده را در مورد خود و دیگران تحت تأثیر قرار می دهد و علاوه بر این، کسب این مهارت ها نگرش دیگران را نیز در مورد فرد تغییر می دهد. به همین خاطر کسب مهارت های اجتماعی هم شخص را تغییر می دهد و هم محیط را و این اصل دو سویه، ارتقای بهداشت روانی را شتابی دو چندان می بخشد (نوشادروان،1386).
– اهمیت و ضرورت تحقیق:
در دنیای کنونی که تکنولوژی به سرعت در حال پیشرفت است و هر لحظه به اطلاعات انسآن ها افزوده می شود، به نظر می رسد این دانش افزایی در پاره ای از موارد باعث تنیدگی هایی در زندگی بشر می گردد. نمی توان به طور کلی از تنیدگیها دور شد، بلکه بایستی راه های مقابله با آن ها را آموخت (ریچ،1386). از این رو آموزش مهارت های اجتماعی به کودکان که در واقع بزرگ سالان آینده هستند، بسیار حائز اهمیت می باشد. رشد اجتماعی و مسئولیت پذیری افراد یکی از اهداف مهم هر جامعه می باشد و همواره مورد توجه مسئولین، برنامه ریزان و حتی خود افراد بوده است. این مسأله نه تنها در سازگاری اجتماعی با افراد هم سن و سال، خانواده و گروه های اجتماعی نقش مهمی دارد؛ بلکه عامل مهمی است که با بیشتر فعالیت ها و موفقیت های تحصیلی فراگیران می تواند همبستگی مثبتی داشته باشد (فاتحی زاده، 1384). همچنین در عصر امروز و با توجه به پیچیدگی جوامع و بروز ناهنجاری های روانی و رفتاری در بین کودکان و نوجوانان و جوانان، لزوم پرداختن به فرایند اجتماعی شدن آن ها و ارائه راهبردهای صحیح برای تقویت و شکوفایی این پدیده بیش از پیش احساس می شود. تأکید زیاد بر جنبه های نظری، به گونه ای که امروز در آموزش و پرورش ما و دانشگاه ها رایج و متداول است، به دلیل در نظر نگرفتن جنبه های اجتماعی و روانی رشد، کارایی و اثربخشی برنامه های تعلیم و تربیت را کاهش داده و نوسانات رفتاری و شخصیتی را در افراد افزایش داده است. به عبارتی اگر افراد به موازات رشد جسمی و ذهنی از رشد اجتماعی برخوردار نباشند، وقتی قدم به زندگی اجتماعی می گذارند، نمی توانند اهل زندگی کردن باشند. حتی نمی توانند از تحصیلاتی که قبلاً انجام داده اند، استفاده نمایند. همچنین رشد و تکامل اخلاقی فرد با رشد اجتماعی آنان بستگی زیادی دارد و از میزان علاقه ایشان نسبت به معیارها و ارزش های متداول متأثر می شود. به عقیده روان شناسان اخلاق یک امر اجتماعی است و بر فضائل و سجایایی مبتنی است که جامعه مقرر داشته و برای خود پسندیده است (شعاری نژاد،1373).
وودی (1962)، در کتاب مشکلات رفتاری کودکان می نویسد: کودکی که نمی تواند یا نمی خواهد با هنجارهای مورد قبول اجتماعی سازگاری رفتاری داشته باشد و پیشرفت تحصیلی خود و کوشش های آموزشی همکلاسان و روابط خود با آنان را در هم می شکند، دچار اختلال رفتاری است. از سوی دیگر اوضاع اجتماعی به سرعت در حال تغییر است که همه این ها تأثیراتی عمیق و جدی بر دنیای روانی و شخصی کودک می گذارد و لزوم آموزش مهارت هایی به کودکان برای سازگاری با این تغییرات را بیش از پیش آشکار می سازد.کودکان فاقد سطوح بالای مهارت های اجتماعی، نه تنها تعامل موفقیت آمیزی با همسالان خود ندارند، بلکه رفتارهای مشکل دار درونی سازی شده (مانند احساس غمگینی، افسردگی، تنهایی). و رفتارهای مشکل دار برونی سازی شده (مانند پرخاشگری، جسمانی یا کلامی، مهار ضعیف خلق و بحث کردن با دیگران). را نیز بیشتر تجربه می کنند. از آن جا که خانواده و محیط های اجتماعی مانند کودکستان و دبستان، تاثیر بسیار مهمی در تحول مهارت های اجتماعی و فرایند اجتماعی شدن کودکان دارند. والدین و مربیان، به عنوان مهمترین منابع اطلاعات درباره رفتار اجتماعی و هیجانی کودکان محسوب می شوند(گنزالز،2007).
پژوهش های وسیعی که در زمینه چگونگی برخورد والدین با کودکان شان و روش های تربیتی والدین اثرات طولانی بر رفتار، عملکرد، انتظارات و در نهایت بر شخصیت افراد در آینده دارند. مثلا تحقیقات نشان می دهد که اگر والدین بسیار سختگیر و دیکتاتور باشند مانع پیشرفت و توسعه کنجکاوی و خلاقیت کودک می شوند والدینی که اجازه نمی دهند کودک ابراز وجود یا اظهار نظر کند مانع بروز استعدادهای بالقوه کودک می شوند و در نتیجه این کودکان در آینده افرادی روان آزرده و پرخاشگر خواهند شد. شیوه ی فرزند پروری به عنوان مجموعه یا منظومه ای از رفتارها تعریف شده است که تعاملات والد- کودک را در طول دامنه ی گسترده ای از موقعیت ها توصیف می کند و فرض بر این است که یک جو تعاملی تاثیر گذار را به وجود می آورد. شیوه ی فرزند پروری، عاملی تعیین کننده و اثر گذار است که
نقش مهمی را در آسیب شناسی روانی و رشد کودکان ایفا می کند. بحث در مورد هر یک از مشکلات فرزندان بدون در نظر گرفتن نگرش ها، رفتارها و شیوه های فرزند پروری والدین، تقریبا غیر ممکن است (علیزاده و آندرایس، 2002).
با توجه به مطالب ذکر شده خلاء موجود در تحقیقات قبلی این می باشد که هیچکدام از تحقیقات گذشته به طور مشخص و تخصصی رابطه سبک های تربیتی والدین با مهارت اجتماعی و مشکلات رفتاری را نسجیده اند بلکه بیشتر مسأله سازگاری اجتماعی را مد نظر قرار داده اند، بنابراین با توجه به اینکه در این تحقیق رابطه سبک های تربیتی والدین با دو متغیر اساسی مربوط به کودکان یعنی مهارت های اجتماعی و مشکلات رفتاری را مورد بررسی قرار می دهد در نوع خود تحقیقی نوع و جدید و در یک جامعه جدید یعنی دانش آموزان دوره ابتدایی شهرستان منوجان در سال تحصیلی 91- 1390 می باشد.
بنابراین با توجه به اهمیت و اثرات مشکلات رفتاری فرزندان در جامعه و مهارت اجتماعی آن ها و اهمیت نهاد خانواده و سبک فرزند پروری والدین در تاثیر بر مهارت های اجتماعی و رشد و شکوفایی فرزندان که گردانندگان آینده جامعه می باشند؛ پژوهش پیرامون سبک فرزند پروری و تاثیر آن بر مهارت های اجتماعی و مشکلات رفتاری فرزندان ضروری به نظر می رسد. بررسی تاثیر سبک فرزند پروری زمینه ای خواهد بود تا نهاد خانواده از توجه و حمایت شایستهای از جانب مسئولان برخوردار گردد و آگاهی خانواده ها از تأثیر سبک فرزند پروری آنان بر فرزندان شان باعث آگاهی آن ها از این امر مهم و در نتیجه سبب کاهش آسیب در سطح خانواده و جامعه خواهد شد و در نتیجه موجب پرورش استعدادها و استفاده بهینه از منابع انسانی و رشد شکوفایی جامعه و احساس خوشبختی در افراد و کاهش مشکلات رفتاری و افزایش مهارت اجتماعی شهروندان به خصوص نوجوانان خواهد شد. بدین ترتیب،نتایج مثبت پژوهش حاضر می تواند به غنای یافته های مربوط به خانواده، سبک فرزند پروری و مهارت های اجتماعی و مشکلات رفتاری در کشور منجر شود و شاید بتواند با ارائه راهکارهایی؛ یکی از دلایل نابسامانی عاطفی و روانی در سطح فردی و اجتماعی را کاهش دهد و راه شکوفایی ظرفیت ها و استعدادهای افراد را هموار سازد. آنگاه بتدریج شاهد تحولات عظیمی در بهبود زندگی و کسب سعادت انسان و تحقق کرامت و ارزش والای او خواهیم بود.
1-3- اهداف تحقیق:
1-3-1-هدف کلی:
بررسی رابطه بین سبک های تربیتی والدین با مهارت اجتماعی و مشکلات رفتاری دانش آموزان دوره ابتدایی شهر منوجان در سال تحصیلی 1393-1392
1-3-2- اهداف فرعی:
– Barrera
Soduk & soduk
-Dodge
Barrera
.Social learning
.Bandura
.Rich
.Social Skills
.Woody
.Internalized
.Externalized
– Gonzalez
سندرم روده تحریک پذیر از شایعترین اختلالات گوارشی است (تامپسون و اروین و همکاران، 2002)، به طوری که در هر زمان حدود 10تا20 درصد از افراد بالغ جامعه به علائمی منطبق با این تشخیص مبتلا می باشند و درصد عمده ای از مراجعات به متخصصین گوارش و همچنین پزشکان عمومی را به خود اختصاص داده است. در آمریکا سالانه هشت بیلیون دلار درآمد کشور صرف هزینههای بهداشتی این بیماری میشود (میتچل و دورسمن، 1987)، شیوع بالای این اختلال و طیف سنی درگیر که اکثراً شامل افراد جوان و نیروهای فعال جامعه است از دیگر علل توجیه کننده زیانهای ناشی از آن محسوب میشود. بیماران مبتلا سه برابر افراد غیرمبتلا برای مشکلات گوارشی و غیرگوارشی به پزشک مراجعه میکنند (بوروم، 2001)، به این ترتیب سندرم روده تحریک پذیر شایعترین تشخیص در بیماران گوارشی و از جمله ده علت اصلی مراجعه به پزشکان عمومی(زمان ، 2002) و هفتمین تشخیص سرپایی شایع میباشد.(یامادا ، آلپرس ، لاینه ، 2003)، بر اساس مطالعات جمعیتی به عمل آمده شیوع آن در ایران از حدود 5/3 درصد تا 8/5 درصد گزارش شده است، لیکن به نظر میرسد شیوع بیماری در اقشار خاصی بالاتر باشد، به طوری که در مطالعهای بر روی دانشجویان پزشکی به عمل آمد شیوع سندرم روده تحریک پذیر حدود 5/18 درصد گزارش شده است (قنادی و امامی و همکاران، 2005؛ مسررتی و صابری و همکاران، 1995).
اهداف پژوهش
1-4-1 هدف اصلی
هدف اصلی پژوهش حاضر بررسی رابطه بین ویژگیهای شخصیتی و سبکهای تفکر در پیشبینی کیفیت زندگی مبتلایان به سندرم روده تحریک پذیر در شهرستان کرمانشاه در سال 1393 است.
1-4-2 اهداف فرعی
1-5 سوال های پژوهش
1-6 تعاریف مفهومی و عملیاتی
1-6-1 تعاریف مفهومی
1-6-1-1 سندرم روده تحریک پذیر
تامپسون بنیانگذار معیارهای تشخیصی و بالینی روم2 اینطور عنوان کرد که سندرم روده تحریک پذیر یکی از شایعترین اختلالات گوارشی است که با درد شکمی مزمن و تغییر اجابت مزاج در غیاب هر گونه اختلال عضوی مشخص میشود.(تامپسون و اروین و پری و رانس، 2002)
1-6-1-2 ویژگی های شخصیت
شخصیت تعاریف بسیار زیادی دارد آنچنان که آلپورت بیش از 50 تعریف شخصیت را بررسی کرد و بعد تعریف خود را از شخصیت این چنین ارایه داد ” شخصیت سازمان پویایی از نظامهای جسمی-روانی در فرد است که رفتار و افکار ویژه او را تعیین میکند “.
ویژگیهای شخصیتی از نظر مک گرا و موسکا شامل پنج مولفهی: روان رنجورخویی در برابر ثبات هیجانی ، برون گرایی در برابر درون گرایی، انعطاف پذیری در برابر تجربهها یا اندیشهها، دلپذیر بودن، مسولیت پذیری یا گرایش به کار است.
1-6-1-3 سبک های تفکر
به گفتهی ژانگ (2000) سبکهای فکری به شیوههای ترجیحی افراد در استفاده از تواناییهای آنها اشاره میکند.
از نظر استرنبرگ سیزده سبک تفکر وجود دارد که به پنج بُعد قابل تفکیک هستند شامل:
1-6-1-4 کیفیت زندگی
امروزه بررسی کیفیت زندگی، ابعادی مانند سلامت جسمی، آسایش روانی، روابط اجتماعی و روابط فامیلی، خودپنداره، استقلال، عدم وابستگی به محیط، وضعیت اقتصادی و مسکن، تحصیل، اوقات فراغت را شامل میشود (مجله دانشکده بهداشت و انستیتوی تحقیقات بهداشتی).
1-6-2 تعاریف عملیاتی
سندرم روده تحریک پذیر: در این پژوهش منظور از سندرم روده تحریک پذیر نمرهای است که فرد در معیارهای تشخیصی روم3 (Rome III) بدست آورده است.
ویژگیهای شخصیتی: در این پژوهش منظور از ویژگیهای شخصیتی نمرهای است که فرد در پرسشنامه پنج عاملی نئو (NEO ) بدست آورده است.
سبکهای تفکر: در این پژوهش منظور از سبکهای تفکر نمرهای است که فرد در پرسشنامه سبکهای تفکر( TSI) کسب کرده است.
کیفیت زندگی: در این پژوهش منظور از کیفیت زندگی نمرهای است که فرد در پرسشنامه بررسی کیفیت زندگی (IBS-QOL ) بدست آورده است.
Irritable Bowel Syndrome
Monnikes H
Feldman M
Alport
John
Sternberg
henry
. Tompson WG
. Alport
. Mackgra and Moska
. Zhang LF
. Sternberg RJ
. NEO Personality Inventory
. Thinking Style Inventory
. Irritable Bowel Syndrome-quality of Life Questionnaire
خانواده یکی از مهمترین واساسی ترین سازمانهایی است که به رشد کودک یاری می دهد ، در خانواده است که کودک نخستین چشم انداز را از جهان پیرامون خود به دست می آورد واحساس وجود می کند همچنین در خانواده است که به آداب ورسوم ملی ، مراسم دینی ، وظایف فردی وحدود اختیارات ومسئولیتها پی می برد ، در واقع روابط صمیمانه ی اعضای خانواده است که در تکوین رشد شخصیت کودک ونوجوان تاثیر می کند (لطفی و وزیری، 1386: 64)
ویژگی های شخصیتی والدین و روش های تربیت کودک، تعیین کننده ی اولیه شخصیت در نوجوانی و بزرگسالی او تلقی می شوند. البته این یک رویکرد یکسویه می باشد که از اثر خصوصیات منحصربه فرد کودک بر دیگران غافل مانده است، لذا امروزه بیشتر روابط دوسویه مطرح می باشد. در یک رویکرد دوسویه ، الگوهای منحصر به فرد رفتاری شخص با تمرکز بر روابط متقابل بین دو فرد تبیین می گردد. تاثیرهای دوسویه به این معنی است که الگوهای مشترک منحصر به فرد از تعامل، عاطفه و ادراک بین دو شخص بیش از اعمال، عواطف و افکار هر یک به تنهایی، بیان می دارند که چه چیزی احتمال دارد بر رشد کودک یا نوجوان اثر بگذارد ( شهریاری،2005: 256)
شخصیت، یک سازه ی کلی است که از مجموعه ویژگی های فردی تشکیل می گردد و به سه عامل تفکر، عواطف و رفتارهای بیرونی قابل مشاهده که در تعامل با عناصر محیط ایفای نقش می نماید، اشاره دارد (پروین، 2005: 250)
یکی از مهمترین عوامل محیطی، خانواده است که بعد کارکردی آن در مطالعه های مختلف مورد تامل قرار گرفته است. والدین با رفتارهای خود، آفریننده ی موقعیت هایی هستند که رفتارهای خاص را در فرزندان برمی انگیزند و یا سرمشق هایی را برای الگوسازی در اختیار آن ها قرار داده و یا به تشویق دسته ی خاصی از رفتارها می پردازند (همان،273). در سالهای اخیر توجه خاصی نسبت به دو نظریه ی ابعادی اساسی در ساختار شخصیت طبیعی معطوف شده است:
الف-الگوی پنج عاملی که منجر به تهیه ی پرسش نامه تجدید نظر شده ی شخصیت نئو گردید (کاستا و همکاران،2003: 152).
ب-الگوی روان زیست شناختی هفت عاملی[3] که ساخت پرسشنامه ی منش و سرشت[4] نتیجه ی آن بود یکی از نظریه های غالب در حوزه ی شخصیت، رویکرد صفات به شخصیت به شمار می رود. فرض اصلی دیدگاه صفات این است که انسان دارای آمادگی های گستردهای است و به شیوه ی خاصی به محرک ها پاسخ می دهد. تمامی نظریه پردازان صفات با اندکی تفاوت در روش پژوهش و سازه انگاشتن صفت، اعتقاد دارند که صفت،عنصراساسی شخصیت انسان است . (ریتی و همکاران،2007: 52)
کوستا و مک کری [5] در الگوی نظری پیشنهادی خود برای پنج عامل اصلی علاوه بر قایل بودن به یک مبنای زیستی (تفاوت های رفتاری مربوط به پنج عامل به عواملی مانند ژن ها و ساختار مغز مرتبط است) می گویند این عوامل در طول زندگی بر سازه های مختلفی چون خود پنداره، باورهای خودکارآمدی و ویژگیهای مربوط به سازگاری چون نگرش ها و اهداف شخصی، اثر گذاشته و انتخا بها و تصمیم های فرد را تحت تاثیر قرار می دهند (کاستا و همکاران،2003: 152).در این خصوص مطالعه ی رابطه ی صفات شخصیتی والدین با مشکلات رفتاری فرزندان قابل بررسی است.
اهمیت و ضرورت انجام تحقیق
کودکانی که دچار مشکلات رفتاری هستند خانواده، مدرسه و جامعه را با مشکلات عدیده ای ای روبرو ساخته و گاها والدین و مراقبان نیز از این وضع زبان به شکوه می گشایند. فراوانی این اختلالات نیز حدود 30% است که تعداد قابل ملاحظه ای از آنها تحت درمانهای مناسب قرار نمی گیرند. خانواده اولین و مهمترین واحد اجتماعی است که در رشد و پرورشکودکان نقش بسزا و مهمی دارد. هر گونه بینظمی و اختلال در خانواده، مستقیم و غیر مستقیم روی کودکان آن خانواده تأثیر منفی و مخربی دارد، چون کودکان همانند آینهای هستند که روابط خانوادگی را منعکس مینمایند. چندین دهه است که سلامت روانی کودک و نوجوان مورد مطالعه وسیع قرار گرفته اما هنوز فهم ما از رشد، مراحل آن و رفتار سایکو پاتولوژی کودک در بافت خانواده، تا تکمیل شدن، راه فراوانی دارد(برتینو، 2012).
از آن زمانی که محرز شد اختلالات محور ی والدین میتواند پیش بین مشکلات رفتاری کودک باشد تعداد کمی مطالعه به بررسی الگوی شخصیتی والدین و سلامت روانی کودک پرداختند. بویژه این امر برای درمانگران، امری ضروری است که در امر درمان کودکان دچار اختلال، نگاهی نیز به ساختار شخصیتی والدین بیندازند.. زیرا یک ارتباط مطلوب و سازنده مادر و کودک دارای ویژگیهای چون گرمی، ملایمت، پاسخگو بودن، توجه به نیاز و خصوصیات کودک و امر و نهی های منطقی همراه با استدلال است (ماسن و همکاران، 1383).
مسلماً وجود ویژگیهای ناسالم ارتباطی در مادر، منجر به ایجاد اختلالاتی در رفتار، روحیات و شخصیت کودک می گردد.(صرامی، 1388). این در حالی است که فونگی اظهار می دارد تجارب نامطلوب اولیه بین مادر و کودک، می تواند به دلبستگی نا ایمن منجر شود. هرچند دلبستگی نا ایمن پدیده مرضی نیست اما میتواند به پدیده های مرضی در بزرگسالی منجر شود. چندین مطالعه اکتشافی، بیانگر این موضوعند که احتمالاً ارتباطی میان الگوهای شخصیتی والدین و مشکلات درونسازی کودک مانند مشکلات هیجانی نظیر اضطراب و سندرمهای افسردگی باید وجود داشته باشد. مطالعه ای بر روی مادران دارای اختلال شخصیت مرزی، میزان بالاتری از مشکلات درون سازی رفتاری را در کودکان نشان داد (بارنو، اشپیترز و همکاران، 2006). . اما کوپرمن و همکاران ، در مطالعه خود به ارتباط معناداری میان شخصیت ضد اجتماعی والدین و اختلال سلوک کودکان دست نیافتند (کوپرمن، 1999) . اما هم کوپرمن و هم نیگ واینشاو دریافتند که الکلیسم والدین ، پیش بین مشکلات رفتاری برون سازی کودکان است.
باعنایت به موارد فوق و نیز وجود یک خلا تحقیقاتی در این زمینه جهت داشتن اجتماعی سالم با دارا بودن فرزندان دارای تعادل روحی و روانی و جلوگیری از بزهکاریهای ناشی از اختلال رفتار که قبلا به آن اشاره شد و نیز پیرو فرمایشات مقام معظم رهبری و در راستای چشم انداز 1404 که بایستی در حوزه های مختلف و در راس آن در حوزه و قلمرو آموزش و پرورش و در راستای سند تحول بنیادین آموزش و پرورش سرآمد کشورهای منطقه و جز کشورهای طراز اول جهان بود با وجود این دلایل و نیز عدم وجود تحقیقات مشابه در حوزه آموزش و پرورش که نقش اساسی در شکل گیری رفتار و شخصیت کودکان و نوجوانان دارد، انجام تحقیقی با این موضوع و موضوعات مشابه خالی از لطف نمی باشد.
1-4- اهداف تحقیق
1-4-1-هدف کلی:
تعیین رابطه بین ویژگیهای شخصیت والدین و مشکلات رفتاری کودکان آنها
1-4-2- اهداف جزئی:
تعیین رابطه بین ویژگیهای شخصیت پدر و مشکلات رفتاری کودکان دختر و پسر
تعیین رابطه بین ویژگیهای شخصیت مادر و مشکلات رفتاری کودکان دختر و پسر
تعیین رابطه بین سواد والدین و اختلالات رفتاری کودکان دختر و پسر
1-5- فرضیه های تحقیق:
بین ویژگیهای شخصیت پدر و مشکلات رفتاری کودکان دختر و پسر رابطه وجود دارد
بین ویژگیهای شخصیت مادر و مشکلات رفتاری کودکان دختر و پسر رابطه وجود دارد
بین سواد والدین و اختلالات رفتاری کودکان دختر و پسر رابطه وجود دارد.
1-6- قلمرو تحقیق:
1-6-1-قلمرو موضوعی: از دید موضوعی و مفهومی پژوهش حاضر به بررسی ارتباط میان ویژگیهای شخصیت والدین و مشکلات رفتاری کودکان دبستانی پرداخته است.
1-6-2- قلمرو مکانی: قلمرو مکانی پژوهش ، عبارت است از دانش آموزان مقطع ابتدایی شهر رودخانه که در بین آنان پرسشنامه ها توزیع گردید.
1-6-3-قلمرو زمانی:به لحاظ زمانی،پژوهش حاضر در گستره سال تحصیلی 93-1392 انجام گرفته است .
– Pervin
-Revised NEO Personality Inventory-
– Seven Factor Psychobiological
-Temperament and Character Inventory
-McCrae, Costa
– Barnow
– Spitzer
– Kuperman
– inshaw
پژوهش
هوش هیجانی با شناخت فرد از خود و دیگران، ارتباط با دیگران، سازگاری و انطباق با محیط پیرامون که برای موفق شدن در برآوردن خواست های اجتماعی لازم است، ارتباط دارد و یک توانمندی تاکتیکی در عملکرد فردی محسوب می شود، در حالی که هوش شناختی، دارای قابلیتی استراتژیک و دراز مدت است. هوش هیجانی پیش بینی موفقیت را ممکن می سازد، زیرا نشان می دهد که چگونه فرد بلافاصله دانش خود را در موقعیت های مختلف به کار می گیرد. به عبارت دیگر، هوش هیجانی به تفاوت های افراد در ادراک، پردازش، تنظیم و به کارگیری اطلاعات هیجانی اشاره دارد (مویرا و الیور، 2008).
مایر و سالووی (1997)، معتقدند که هوش هیجانی شامل مجموعه ای از مهارت های بهم پیوسته برای ادراک دقیق، ارزیابی و ابراز هیجان ها، دسترسی یا ایجاد احساسات، به منظور تسهیل تفکر، توانایی فهم هیجان ها و دانش هیجانی و توانایی تنظیم هیجان ها به منظور، رشد هیجانی و عقلانی است. این سازه شناختی دارای چهار مولفه؛ ازیابی و ابراز هیجان خویشتن، ارزیابی و شناسایی هیجان دیگران، تنظیم یا نظم بخشی هیجان در خویشتن و استفاده از هیجان برای تسهیل عملکرد است (مویرا و الیور، 2008).
براساس نظر گلمن (1995)، هوش هیجانی شامل مجموعه ای از؛ عناصر درونی (میزان خود آگاهی، خود انگاره، احساس استقلال و ظرفیت، خودشکوفایی و قاطعیت) و بیرونی (روابط بین فردی، سهولت در همدلی، و احساس مسئولت) است و به ظرفیت فرد برای قبول واقعیت، انعطاف پذیری، توانایی حل مشکلات هیجانی، توانایی حل مسأله و مقابله با رویدادهای استرس زا اشاره دارد.
پژوهش ها نشان داده اند که هوش هیجانی (EQ) بیشتر از هوشبهر (IQ) پیشگویی کننده موفقیت فرد در زندگی است. افرادیکه دارای کفایت هیجانی بالا هستند، مهارت های اجتماعی بهتر، روابط دراز مدت پایاتر و توانایی بیشتری برای حل تعارضات دارند. اگر چه انسان ها به دلایل سرشتی و ژنتیکی در تنظیم و ارزیابی هیجانات متفاوت هستند اما یادگیری از طریق آموزش می تواند موجب افزایش توانایی ها و مهارت افراد در هر سطحی که هستند، شود. افراد با کفایت هیجانی بهتر، توانایی بیشتری برای تمرکز بر مشکل و استفاده از مهارت حل مسأله دارند که موجب افزایش توانایی شناختی آن ها خواهدا شد (مایر، سالووی و کارسو، 2008).
هوش هیجانی می تواند با ایجاد محیطی پویا، موجبات سلامت روانی را فراهم آورد و یادگیری همراه با لذت و همچنین، ارتباط اجتماعی با کنترل احساسات و هیجانات را تسهیل نماید (پور زارعی، 1382).
از زمان ظهور سازه هوش هیجانی در ادبیات روان شناسی، این سازه در حیطه های مختلفی مورد بررسی قرار گرفته است و پژوهش های بسیاری نیز نشان می دهند که هوش هیجانی با متغیرهای متعددی از قبیل؛ سلامت جسمانی و روان شناختی، خودکارآمدی، کار و محیط کاری و موفقیت شغلی رابطه دارد (قلتاش، صالحی و بهمنی، 1390).
براساس نتایج پژوهش های گوناگون به طور کلی می توان گفت، افرادی که از هوش هیجانی بالایی برخوردار هستند، می توانند از تمام ظرفیت های وجودی خود استفاده نمایند و محدودیت را به فرصت تبدیل نمایند. یقینا این افراد شخصیت های مثبتی بوده و در زندگی و موقعیت های شغلی صاحب موفقیت هایی خواهند بود که بر سلامت جسمانی و روان شناختی و کیفیت کار آن ها تأثیر خواهد داشت (پور زارعی، 1382).
سلامت روانی مانند سلامت جسمی، صرفا به معنای نبودن مشکلات یا بیماری نیست. سلامت روانی هم حالات عاطفی و هم، شرایط ذهنی (احساسات و افکار) را در بر می گیرد. سلامت عاطفی معمولا به احساسات و زیر و بم های روحیه اشاره می کند. هر کس ممکن است احساس کند که غمگین، شاد، نگران، هیجان زده، شکست خورد، یا در اوج کامیابی است. گاهی ممکن است همه این احساسات در یک روز به فرد دست دهد. افراد برخوردار از سلامت عاطفی با احساسات و حالات درونی خود در تماس هستند. و می توانند به وجود آن ها اذعان کنند، یا آن ها را بروز دهند (گنجی، 1392).
از جمله ویژگی هایی که یکی از روان شناسان به نام دین شاپیرو (2000 به نقل از گنجی، 1392) پس از تجزیه و تحلیل مطالعات گسترده درباره سلامت روانی به آن ها اشاره می کند، شامل خصوصیات زیر است:
گوردن آلپورت (به نقل از شولتز و شولتز، 1998؛ ترجمه سید محمدی، 1392) بر این باور است که روان نژندی نتیجه نقص و کمبود سلامت روانی است و انسان های دارای سلامت روان از معیارهایی پیروی می کنند، از جمله؛ توانایی گسترش خویشتن که طی آن افراد سالم به سلامتی و بهزیستی دیگران علاقه دارند.
دومین معیار سلامت روانی، ارتباط یا تعامل فرد با دیگران می باشد. افراد با دیگران صادقانه و صمیمی هستند تا خانواده و دوستانشان.
سومین معیار سلامت روانی، امنیت عاطفی است که، براساس آن شخص بالغ می تواند محرومیت ها و تحریک های غیرقابل اجتناب زندگی را بدون از دست دادن وقار و متانت تحمل نماید.
اهمیت شغل و نقش سرنوشت ساز شغل در ابعاد گوناگون زندگی انسان بر کسی پوشیده نیست؛ زیرا شغل علاوه براینکه وسیله تأمین هزینه های زندگی است، ارتباط مستقیمی با سلامت جسمی و روانی فرد داشته و زمینه ساز ارضای بسیاری از نیازهای غیرمادی او می باشد. بدیهی است نقش های سازنده ای که برای شغل متصور است، منوط به این است که اولا خصوصیات شغل، متناسب با خصوصیات فرد شاغل بوده و ثانیا، فرد در کارش احساس ارزشمندی، کارآمدی و توانمندی داشته باشد. بی تردید بسیاری از مشاغل، فشارزا می باشند، اما عموما کارکنان سازمان ها می دانند که چگونه با این نوع فشارها کنار آمده و از آسیب های آن مصون بمانند. لیکن بعضی از افراد بنا به تحمل ناپذیر بودن عوامل فشارزا و یا قدرت و توانایی مقابله ضعیف، دائما احساس تنش می کنند. احساس دائمی فشار، اثرات آسیب زای چندی را بر جای می گذارد که در نهایت به “سندرم فرسودگی شغلی” منجر می شود. تحقیقات نشان داده است که فرسودگی شغلی با تنش های روزمره و مهارت های مدیریت احساسات خود و دیگران ارتباط تنگاتنگی دارد. فرسودگی شغلی همیشه با افسردگی همراه است و شخص در ارتباط با همکاران محل کار و یا بستگان دچار منفی بافی و یا حتی دشمنی می شود.
معمولا حقوقدانان، افراد شاغل در خدمات درمانی، نظامیان- به ویژه در شرایط اضطراری مانند آماده باش ها- و سایر مشاغل خدماتی دائما در معرض خطر فرسودگی شغلی هستند. حرفه های قانون مدار و بسیار نظامند از قبیل مشاغل نظامی به عنوان یکی از تنش زاترین مشاغل می تواند بر سلامت روان شناختی پرسنل و به دنبال آن خانواده های آنان تأثیر گذارد. همچنین، در رابطه با مشاغل نظامی عواملی مانند؛ فشار زیاد کاری، حقوق ماهیانه نسبتا ناچیز با توجه به درآمد سایر کارمندان شاغل در بخش های دولتی و خصوصی و وضعیت تورم های صعودی در اقتصاد جامعه، برنامه های متعدد نظامی، کنترل های شدید مقامات بالا و فرماندهی، جابجایی های متعدد و بدون برنامه ریزی های خاص در محل سکونت آنها، احساس فشار ناشی از رعایت اصول ناشی از کار از قبیل عدم افشای برخی اطلاعات، مصاحبت با افراد تعریف شده، محدودیت های شدید در رفت و آمدهای خانوادگی و مراسمات و جشن ها و … به نظر می رسد در ایجاد تنش روانی و متعاقب آن فرسودگی شغلی نقش دارد.
یک تفاوت عمده بین کشورهای توسعه یافته و درحال توسعه نظیر ایران وجود دارد، درحالی که دولت و مردم در کشورهای توسعه یافته کاملا آماده اند تا با چالش ناشی از شغل و پیامدهای مثبت و منفی مرتبط با آن (مانند فرسودگی شغلی، سلامت روانی کاکنان و … ) مواجه شوند، اغلب کشورهای درحال توسعه حتی از این پدیده و گرفتاری های بهداشتی، اجتماعی و اقتصادی آن آگاه نیستند.
کارمندان بخش های دولتی و خصوصی و به ویژه کارکنان بخش های نظامی در کشورهای در حال توسعه اغلب از خدمات چشمگیری در
زمینهی بهداشت روانی برخوردار نیستند. تأمین بهداشت روانی این گروه نیازمند دانستن اطلاعاتی در زمینه مشکلات بهداشت روانی آنها میباشد. مسائل ناشی از اشتغال و پیامدهای آن (یعنی فرسودگی شغلی و مشکلات روانی کارکنان و ارتقای بهره وری در محیط های کار) در این گروه از کارکنان و اتخاذ سیاستگذاری های صحیح در مورد آن ها در حال حاضر به یک نگرانی مشترک جهانی تبدیل شده است. به منظور تعیین و انتخاب مناسبترین و بهترین برنامه ریزی و سیاستگذاری باید اطلاعاتی کامل، دقیق و صحیح در زمینه مسائل کارکنان محیط های نظامی در اختیار داشت. ایجاد هر نوع تغییر در ارائه خدمات به این قشر از جامعه میبایست بر مبنای اطلاعات و آمارهای کامل و صحیح انجامپذیرد که قسمت اعظم این اطلاعات از طریق هدایت پژوهش های علمی و کاربردی در زمینه تبعات فردی، اجتماعی و بهداشتی اشتغال آنها به دست خواهند آمد.
از آنجا که در جامعه کنونی ما (ایران) اغلب نوجوانان و جوانان بنا به دلائل مختلف از قبیل نبود شغل و … به استخدام نیروهای مسلح و اشتغال در نهادهای نظامی در می آیند (با اذعان به سن 19 الی 25 سالگی که در معرض بیماری های خاص روان شناختی از قبیل افسردگی، اسکیزوفرنی، خواب، اضطراب ها، سوءمصرف مواد مخدر و .. هستند) و نیز، جمعیت قابل توجهی از افراد که با رده های سنی مختلف شاغل به مشاغل نظامی هستند، فرسودگی شغلی در سازمان ها می تواند هزینه بردار باشد و خسارت های جانی، مالی، اجتماعی و بهداشتی فراوانی به بار آورد و با اذعان به اینکه، تاکنون پژوهش جامعی در زمینه مذکور در داخل کشور انجام نگرفته است، لذا، پژوهش حاضر با هدف بررسی ارتباط بین هوش هیجانی و سلامت روان با فرسودگی شغلی در پرسنل کادر مشغول به خدمت ارتش انجام شد.
هدف از پژوهش حاضر بررسی رابطه هوش هیجانی و سلامت روان با فرسودگی شغلی در پرسنل کادر مشغول به خدمت ارتش جمهوری اسلامی ایران در سال 1393 می باشد.
تعریف مفهومی: هوش هیجانی شامل مجموعه ای از؛ مهارت های بهم پیوسته برای ادراک دقیق، ارزیابی و ابراز هیجان ها، دسترسی یا ایجاد احساسات به منظور تسهیل تفکر، توانایی فهم هیجان ها، و دانش هیجانی و توانایی تنظیم هیجان ها به منظور رشد هیجانی و عقلانی است (مایر و سالووی، 1997).
تعریف عملیاتی: هوش هیجانی عبارت است از؛ نمره ای که فرد در مقیاس هوش هیجانی پترایدز و فارنهایم (2001) به دست آورده است (مارانی، 1382).
تعریف مفهومی: سلامت روانی عبارت است از؛ از قابلیت فرد در برقراری ارتباط موزون و هماهنگ با دیگران، توانایی در تغییر و اصلاح محیط اجتماعی خویش و حل مناسب و منطقی تعارض های هیجانی و تمایلات شخصی خود (سازمان بهداشت جهانی، 2008).
تعریف عملیاتی: سلامت روانی در پژوهش حاضر عبارت است از؛ نمره ای که آزمودنی در پرسشنامه سلامت عمومی (GHQ) گلد برگ (1972) به دست آورده است (بخشی سور شجانی، 1393).
. Bradberry & Griaves
. Zeidner, Matthews & Roberts
. Moïra & Olivier
. Golman
. emotional intelligence
. intelligence quotien
. Caruso
. mental health
. Deane Shapiro
. Gordon Allport
. Sholtez & Sholtez
. self- extention
. emotional security