ی کتاب ، تحلیلی مختصر درباره ی محتوای کلی کتاب ، فلسفه ی تحلیلی ، نگاه مور نسبت به اخلاق و.. ارائه شده است .از این رو در این پژوهش تلاشمان بر این است که به این سوال پاسخ دهیم که نقاط افتراق و اشتراک اندیشه های طبیعت گرایی و اثبات گرایی در مورد مبانی اخلاق و تربیت اخلاقی از دیدگاه روسو و مور ، چیست؟ این دو رویکرد چه نگاهی به مبانی اخلاق و تربیت اخلاقی دارند ؟
1-2 اهداف تحقیق :
هدف کلی :
بررسی و تعیین نقاط افتراق و اشتراک دو نظریه ی اخلاقی اثبات گرا ( از دیدگاه مور ) و طبیعت گرا ( از دیدگاه روسو ) در خصوص تربیت اخلاقی
اهداف جزئی:
-تعیین دلالت های مربوط به اخلاق از دیدگاه روسو
-تعیین دلالت های مربوط به اخلاق از دیدگاه مور
-تعیین دلالت های مربوط به تربیت اخلاقی از دیدگاه مور
-تعیین دلالت های مربوط به تربیت اخلاقی از دیدگاه روسو
-احصاء نکات افتراق این دو دیدگاه در خصوص تربیت اخلاقی
-احصاء نکات اشتراک این دو دیدگاه درخصوص تربیت اخلاقی
1-3 اهمیت و ضرورت تحقیق :
1-3-1اهمیت و ضرورت نظری :
الف ) بسط و گسترش دامنه ی نظری مربوط به اخلاق و تربیت خلاقی
ب) کمک فکری نظری جهت حل چالشها و تنگناهای نظری در حوزه ی مفهوم سازی اخلاق و تربیت اخلاقی
1-3-2 اهمیت و ضرورت عملی :
الف ) کمک و مساعدت به معلمان بویژه معلمان دینی ، اخلاق و الهیات در خصوص روشنگری بیشتر مفاهیم تربیت اخلاقی
ب) کمک به برنامه ریزان آموزشی و درسی در حوزه کیفیت بخشی به برنامه های آموزش دینی و اخلاقی
ج) کمک به کارشناسان آموزشی و مدیران اجرایی در جهت برنامه ریزی بهینه در حوزه ی آموزشهای اخلاقی
1-4 سوالات تحقیق :
اخلاق : اخلاق، واژهای عربی است که از خُلق مشتق شده است و معنای آن را سرشت و سجیه دانستهاند، چه این رفتار و سجیه، پسندیده و نکو باشد و چه ناپسند و رذیلانه.در زبان انگلیسی هم از اخلاق، با دو واژه Ethics و Morality تعبیر میشود و گاه فرقهایی نیز بین این دو واژه و کاربردهایی آنها در متون و محاورات عرفی و اصطلاحی در نظر گرفته میشود. واژۀ Ethics به معنای اخلاق و از واژۀ یونانی Ethiko به معنای شخص گرفته شده و با واژۀ Ethos به معنای خلق و منش مرتبط و هم معنا است و گاه به معنای عرف و عادت (Custom) یا (Usag) کاربرد و کارکرد ترجمه و استعمال میشود. واژۀ Morality نیز از واژۀ لاتین Moralize گرفته شده و با افعالی که بدون لحاظ ویژگیها و شخصیت فردی درست یا نادرستاند مرتبط است(حسینی ،24:1384)
تربیت اخلاقی: برانگیختن، فراهم ساختن و بکار بستن ساز و کارهای آموزشی و پرورشی در جهت دریافت گزاره های اخلاقی و شناختن و
شناساندن فضایل و رذایل و زمینه سازی برای ایجاد نگرش و روی آوردن به اخلاق حسنه و تقید و پای بندی و عینیت دادن ارزش های اخلاقی به منظور رسیدن به سعادت و کمال جاودانه تربیت اخلاقی نام دارد. بر این اساس، رسیدن به سعادت و کمال جاودانه تربیت اخلاقی نام دارد. بر این اساس، در تربیت اخلاقی تلاش می شود با بهره گیری از دانش تعلیم و تربیت و یافته های تربیت اهداف اخلاقی را عینیت بخشید. (بهشتی ،1381 :18)
رویکرد طبیعت گرایی : طبیعتگرائی یا ناتورالیسم (Naturalism) معمولا در اشاره به این باور فلسفی بکار میرود که تنها قوانین و نیروهای طبیعت (نه قوانین و نیروهای فرا طبیعی) در جهان فعالند و چیزی فراتر از جهان طبیعی نیست. پیروان این اندیشه را ناتورالیست یا طبیعت گرا و خودش را ناتورالیسم یا طبیعتگرایی گویند. اینان بر آنند که قوانین طبیعی است که بر ساختار و رفتار عالم طبیعی حاکم است و کائنات مخلوق صرف همین قوانین است و آماج دانش کشف و انتشار بسامان قوانین طبیعی است.(بلک برن ، 164:1994)
رویکرد اثبات گرایی : اثباتگرایی یا پوزیتیویسم یا تحصلگرایی به هر گونه نگرشِ فلسفی که تنها شکلِ معتبر از اندیشه را متعلق به روش علمی بداند اطلاق میگردد.اثباتگرایی اصطلاحی فلسفی است که حداقل به دو معنیِ متفاوت به کار رفتهاست. این اصطلاح در قرنِ هجدهم توسطِ فیلسوف و جامعهشناسِ فرانسوی آگوست کنت ساخته و به کار رفته شد. کنت بر این باور بود که جبری تاریخی بشریت را به سمتی خواهد برد که نگرشِ دینی و فلسفی از بین رفته و تنها شکل از اندیشه که باقی میماند متعلق به اندیشهٔ قطعی و تجربی علم است. در این عصرِ جدیدِ تاریخ، نهادهایِ اجتماعیِ مربوط به دین و فلسفه از بین خواهد رفت.( همان: 267)
ژان ژاک روسو :(زادهٔ ۲۸ ژوئن ۱۷۱۲-درگذشتهٔ ۲ ژوئیه ۱۷۷۸) متفکر سوئیسی، در سدهٔ هجدهم و اوج دورهٔ روشنگری اروپا میزیست.اندیشههای او در زمینههای سیاسی، ادبی و تربیتی، تأثیر بزرگی بر معاصران گذاشت. نقش فکری او که سالها در پاریس عمر سپری کرد، به عنوان یکی از راهگشایان آرمانهای انقلاب کبیر فرانسه قابل انکار نیست. اگر چه روسو، از نخستین روشنگرانی است که مفهوم حقوق بشر را بطور مشخص به کار گرفت، اما نزد او از این مفهوم تنها میتوان به معنایی ویژه و محدود سخن به میان آورد. در مجموع باید گفت که وی رادیکالتر از هابز و جان لاک و شارل دو مونتسکیو میاندیشید. شاید به همین دلیل است که برخی از پژوهشگران تاریخ اندیشه، وی را اساساً در تداوم سنت فکری عصر روشنگری نمیدانند، بلکه اندیشهٔ او را بیشتر در نقد فلسفهٔ روشنگری ارزیابی میکنند. برای روسو، صرف نظر کردن انسان از آزادی، به معنی صرف نظر کردن از خصلت انسانی و «حق بشری» است. روسو تلاش میکند، نوعی هماهنگی میان آزادی فردی و جمعی ایجاد نماید. وی این کار را در اثر معروف خود قرارداد اجتماعی که در سال ۱۷۶۲ میلادی نوشته شد، انجام میدهد. یکی دیگر از کتابهای مهم روسو به نام امیل در زمینه تربیت کودکان است.( عالم ،5:1385 )
جورج ادوارد مور : جورج ادوارد مور در سال ۱۸۷۳ در آپرنوروود واقع در حومه لندن به دنیا آمد. او سومین پسر خانواده بود. خانواده مادریش از بازرگانان برجسته وابسته به انجمن مذهبی دوستان یا کوپکرز بودند و خانواده پدریش به حرفه پزشکی مشغول بودند.وی زمانی که به سن هشت سالگی رسید وارد کالج دلیچ شد. وی در مدت ده سال تحصیل در این کالج آگاهی بسیاری در زمینه ادبیات یونان و روم باستان بدست آورد. در سال ۱۸۹۲ به کالج ترینیتی دانشگاه کمبریج راه یافت. وی در این دوران تحت تأثیر برتراند راسل ادبیات را رها کرد و به تحصیل فلسفه روی آورد. مور در سال ۱۸۹۸ رساله ای درباره اخلاق کانت نوشت و به دلیل نوشتن همین رساله، به دریافت یک بورس شش ساله از کالج ترینیتی نایل آمد. وی در همین مدت کتاب اصول اخلاق( ۱۹۰۳ )را نوشت و همچنین چندین مقاله به انجمن ارسطویی که به عضویت آن انتخاب شد بود عرضه کرد. مور پس از دوران تحصیل کمبریج را ترک کرد و به نوشتن مقاله مشغول شد. او در سال ۱۹۱۲ کتاب اخلاق را انتشار داد و همچنین در همین دوران بود که کمبریج از وی دعوت کرد که به عنوان استاد سخنران در این دانشگاه فعالیت کند و در سال ۱۹۲۵از طرف دانشگاه کمبریج به استادی فلسفه عقلی و منطق انتخاب شد. مور در سال ۱۹۳۹ بازنشسته شد و از استادی کمبریج کناره گیری کرد اما به فعالیتهای خود در زمینه فلسفه ادامه داد. او سرانجام در سال ۱۹۵۸ میلادی درگذشت. پیکر وی در گورستان عروج عیسی واقع در کمبریج به خاک سپرده شد.( کاپلستون،25:1384)
1-6 محدودیت های پژوهش :
1-گستردگی مباحث مطروحه در زمینه ی اخلاق – بویژه حیطه فرااخلاق- یکی از موانعی بود که در راه این پژوهش قرار داشت.تقسیم بندی فیلسوفان و اندیشمندان و محدود کردن آنها ذیل عناوین کلی ، منجر به آن شده بود که در بسیاری از موارد ، تحقیق با تناقضات مختلفی روبرو شود.به عنوان مثال ، وجدان گرایی که نماینده ی بارز آن روسو است را در زمره ی مکاتب مطلق گرا قرار داده اند در حالی که روسو مباحث اخلاقی دیگری را تحت پوشش قراردادگرایی مطرح کرده است اما مکاتب قرارداد گرا را در زمره ی مکاتب نسبی گرای اخلاقی ذکر کرده اند.
2-فقدان منابع کافی در زمینه ی اندیشه های مور ، از جمله ی دیگر موانع بر سر راه این پژوهش بوده است.معدود منابع ترجمه شده به فارسی هم ، تکرار گفته های این منابع است.نقدهایی که بر اندیشه های مور رفته است ، در برخی موارد دارای تناقضات بوده که این امر موجب سردرگمی محقق می شود.
3-علیرغم تحقیقات زیادی که در زمینه ی تعلیم و تربیت مورد نظر روسو شده است ، به لحاظ کمّی ،پژوهش های انجام شده در زمینه ی تربیت اخلاقی مد نظر روسو ، در مضیقه است.
سنجش و ارزشیابی دانشآموزان بهعنوان یک عنصر کلیدی و مهم برای اصلاح مدارس، بهبود آموزش و یادگیری به شمار میآید (استیگینز،2004). همچنین خلخالی (1381) اظهار میکند: ارزشیابی و امتحانات از دیرباز نقش مهمی در جامعهی انسانی بازکرده است و به علت نقش مهم و حساس آن، موردنقد و بررسی و مطالعه فراوانی قرارگرفته است. در اهمیت ارزشیابی همین بس که با مراجعه به ادبیات و پیشینه موضوع با حجم انبوهی از متون و منابع در خصوص آزمون و ارزیابی مواجه میشویم که بهنقد و بررسی و اصلاح روشهای اندازهگیری تربیتی پرداخته است.
درزمینه ی نقش معلم در فرآیند یادگیری دانشآموزان، محققان تربیتی در طی دهها کار تحقیقی نشان دادند که معلمان میتوانند انگیزش دانشآموزان را از طریق ساختار پاداش کلاسی، انضباط کلاسی و برنامه درسی تحت تأثیر قرار دهند. تحقیقات جدیدتری درزمینه ی نقش معلم در عملکردهای شناختی، انگیزشی و تحصیلی دانشآموزان در حال انجام است (میر و ترنر،2006؛ شو تز و دی کیور،2002؛ ساکیز،2007). در همین راستا شعبانی (1387) میگوید علت ترس و اضطراب از ارزشیابی، بیشتر ناشی از عملکردهای غلط معلمان و روشهای نادرست ارزشیابی است.
سبحانی نژاد و زمانی منش (1391) در تحقیقی که انجام دادند اولویتبندی معلم اثربخش را به ترتیب شامل الف) ابعاد شخصیتی؛ ب)، ارزشیابی؛ ج) تدریس؛ د) مدیریت کلاس درس میدانند. لوی و مینگ (2009) مطالعهای کیفی در مورد معلمان اثربخش در کشور چین انجام دادند و طبق تحقیقات و مطالعات انجام داده دراینباره به این نتیجه رسیدند که ابعاد معلمان اثربخش عبارت از چهار مؤلفه هست:1) اخلاق معلم؛2) مهارتهای حرفهای معلم؛3) پیشرفت حرفهای معلم؛4) تأثیر معلم در نمره امتحانات دانشآموزان. ساوا (2002) در پژوهشی با عنوان علل بروز تعارض در رفتار معلم و تأثیر آن بر عملکرد تحصیلی و ویژگیهای روانتنی دانشآموزان الگویی را ارائه داده است و نشان داده است که متغیرهای پیشبین تأثیر مستقیم و غیرمستقیم بر متغیرهای ملاک دارند. در پژوهشی که مهاجری و همکاران (1391) باهدف رابطهی بین قابلیتهای حرفهای معلمان دوره ابتدایی با عملکرد تحصیلی دانشآموزان انجام دادند به این نتیجه رسیدند که رابطهی معنیداری بین قابلیتهای حرفهای معلمان با عملکرد دانشآموزان وجود دارد. در تحقیقی که فانی و خلیفه (1388) تحت عنوان بررسی ادراک از رفتار معلم با خود پنداره تحصیلی و عملکرد تحصیلی دانشآموزان دوره راهنمایی شهر شیراز انجام دادند به این نتیجه رسیدند که بین ادراک از رفتار معلم و خود پنداره تحصیلی و عملکرد تحصیلی بهطورکلی و به تفکیک جنسیت و پایه، درمجموع رابطهای معنادار وجود دارد.
بنابراین با توجه به مطالبی که بیان شد میتوان گفت در توسعهی آموزشوپرورش ملاکها و برگ خریدهای بسیاری نقش دارند، یکی از مهمترین این ملاکها نظام ارزشیابی در آموزشوپرورش است. در درون نظام ارزشیابی نیز عوامل زیادی قرار دارند؛ یکی از این عوامل دانشآموز است که نقش مؤثری در نظام آموزشی دارد. پس اگر ما شرایط مناسب را برای عملکرد این دانشآموزان در درون نظام آموزشی و نظام ارزشیابی فراهم کنیم تا آنها بتوانند استعدادها و تواناییها و عملکرد خودشان را به بهترین نحو به نمایش بگذارند این باعث بهبود و پیشرفت نظام آموزشی و رسیدن به بهترین نتیجه میشود. عامل دیگر معلم است و ازاینجهت معلم نقش انکارناپذیری در ارتقا و
پیشرفت دانشآموزان و بخصوص تأثیر زیادی در سیستم ارزشیابی از دانشآموزان دارد. پس در اینجا با توجه به این امر که شخص معلم است که همیشه در ارتباط و تعامل بادانشآموزان است و ازهرجهت بر عملکرد و نگرش آنها تأثیر میگذارد پس باید به طریقه برخورد و نوع رفتار معلم بادانشآموزان همیشه توجه کافی داشته باشیم. لذا با توجه به این گفتهها باید نوع رفتار معلم بهعنوان یک مؤلفه یا متغیر و تأثیر آن بر عملکرد دانشآموزان (ارزشیابی از دانشآموزان) بیشازپیش در درون نظام آموزشی موردتوجه قرار بگیرد. همچنین با توجه به این امر که درس ریاضی یک از درسهای پایه و مهم در همهی مقاطع تحصیلی هست و معمولاً دانشآموزان بیشتر در این درس مشکلدارند لذا امتحان از درس ریاضی بهعنوان ملاک انتخابشده است. به همین خاطر در این پژوهش نقش و تأثیر نوع رفتار معلم در ارزشیابی از دانشآموزان در درس ریاضی موردبررسی قرارگرفته است. درهرصورت سؤال اصلی تحقیق حاضر به این صورت است:
«آیا نوع رفتار معلم تأثیری در نتایج ارزشیابی از دانشآموزان در هنگام برگزاری امتحان دارد؟
3-1 اهمیت و ضرورت تحقیق
الف. اهمیت نظری:
ب. اهمیت عملی:
4-1 هدفهای تحقیق
الف. هدف کلی:
مشخص کردن تأثیر نوع رفتار معلم در نتایج ارزشیابی از دانشآموزان هنگام برگزاری امتحان (ریاضی).
ب.اهداف فرعی:
-1 فرضیههای تحقیق
6-1 تعریف مفهومی و عملیاتی متغیرها
الف. تعریف مفهومی متغیرها
تعلیم و تربیت همواره از دغدغههای مصلحان و متفکران بوده و تعاریف متعددی از آن ارائه دادهاند. طبق تعریفی که از تربیت در فلسفه تربیت در ایران (سند تحول بنیادین آمورش و پرورش) بیانشده است تربیت عبارت است از “فرآیند تعاملی زمینهساز تکوین و تعالی پیوسته هویت متر بیان، به صورتی یکپارچه و مبتنی بر نظام معیار اسلامی بهمنظور هدایت ایشان در مسیر آماده شدن جهت تحقق آگاهانه و اختیاری مراتب حیات طیبه در همهی ابعاد. (مبانی نظری تحول بنیادین در نظام تعلیم و تربیت رسمی عمومی جمهوری اسلامی ایران،139:1391)
اگر تعلیم و تربیت را صیرورت و تحول آدمی از وضع موجود به وضع مطلوب تلقی کنیم، بدون شک این تحول، نیازمند به آگاهی از هدف و مجموعه اهدافی است که جهت و مسیر حرکت و سرانجام، منزل نهایی آن را مشخص میسازد. آنچه به نام فلسفه آموزشوپرورش و یا فلسفه و اصول آموزشوپرورش نامیده میشود، بیشتر جنبهای است از فلسفه که به سنجش آموزشوپرورش سازمانیافتهای که مقصد آن آماده کردن نوآموزان برای زندگانی است میپردازد به همین دلیل است که پرسشهای آن بیشتر دربارهی برنامه، هدف، روش واصلهایی است که باید برگزید. (نقیب زاده،1368:17)
نوع اهداف تربیت نیز به عقاید انسانها و نوع نگرشها و جهانبینی آنها بستگی دارد. مکاتب و گروههای مختلف، اهداف گوناگونی برای فعالیتها و نظام تربیتی خود قائلاند. هدف نهایی تربیت در دیدگاه اسلام، الهی شدن آدمی است؛ بنابراین غایت تربیت در سند تحول بنیادین تعلیم و تربیت ایران که برگرفته از مبانی تعلیم و تربیت اسلامی است در راستای غایت زندگی انسان قرب الی الله و حرکت بهسوی خدا عنوانشده است. نیل آدمیان به قرب الی الله نیز مستلزم تحقق اختیاری نوعی زندگانی شایسته انسان بر اساس نظام معیار دینی است
که “حیات طیبه”نام دارد.
اصطلاح حیات طیبه برگرفته از قرآن کریم (آیه 97 سوره نحل) و مفهومی تعالیبخش و انسانساز قرآنی است که بر “ایمان”و “عمل صالح”استوار است و در صورت تبیین دقیق و جامع آن، میتواند به نیازهای انسان سرگشته و مضطرب عصر حاضر پاسخ دهد و او را به زندگی مطلوب دنیوی و اخروی در همهی ابعاد و مراتب رهنمون سازد و تحقق آن موجب دستیابی به قرب الی الله و مقام خلیفهاللهی خواهد شد. (علیاکبری به نقل از نوید،1390)
در شرح حیات طیبه توصیفها و تعریفهای متعددی بیانشده است. در نقلی حیات طیبه به این صورت تعریفشده است که حیات پاک در اصطلاح اسلامی، نوعی زندگی است که انسان در ارتباط باخدا به آن دست مییابد و با دست یافتن به آن در همهی ابعاد وجودی خود از پلیدی برکنار خواهد بود. این ابعاد شامل جسم، اندیشه و اعتقاد، میل، اراده و عمل است. (باقری،87:1389)
در حیات طیبه که به معنای زندگی پاک است، طهارت و پاکی، جمیع شئون انسانها را در برگرفته و اعتقادات و اخلاقیات و اعمال و رفتار مردم تعدیلشده است در حقیقت حیات طیبه اثر خاص و محصول نوعی زندگی است که در آن التزام و پای بندی به احکام و معارف دین، تحقق عینی و عملی یافته است. (علیاکبری،1390)
در مبانی نظری سند تحول بنیادین تعلیم و تربیت ایران نیز حیات طیبه به این صورت تعریفشده است، حیات طیبه وضع مطلوب زندگی بشر بر اساس نظام معیار ربوبی است که با انتخاب و التزام آگاهانه و اختیاری این نظام معیار در همین زندگی دنیایی و در جهت تعالی آن از سوی خداوند به انسان اعطا میشود و تحقق آن باعث دستیابی بهغایت اصیل زندگی انسان، یعنی قرب الی الله خواهد شد. (مبانی نظری تحول بنیادین در نظام تعلیم و تربیت رسمی عمومی جمهوری اسلامی ایران،92:1390)
بر اساس بنیانهای نظری تحول بنیادین آموزشوپرورش، هدف و غایت زندگی دنیوی بر مبنای معارف اسلامی و مکتب اهلبیت علیهمالسلام “دستیابی به حیات طیبه”و رسالت خطیر آموزشوپرورش “فراهم آوردن زمینه و ایجاد آمادگی برای دستیابی به مرتبهای از حیات طیبه”توسط دانش آموزان و متر بیان است. (علیاکبری به نقل از نوید،1390)
در حقیقت این مفهوم قرآنی هستهی مرکزی فلسفهی تربیت در جمهوری اسلامی ایران بهحساب میآید و تحقق آن در سند تحول بنیادین تعلیم و تربیت بهعنوان هدف نهایی نظام تعلیم و تربیت بیانشده است. (مروجی،1391)
تحقیقاتی درزمینهی حیات طیبه و ابعاد مختلف آن انجامشده است که در آن به بیان ویژگیهای حیات طیبه از منظر قرآن و نهجالبلاغه پرداختهشده است.
قاسمی (1388) در پایاننامه خود با عنوان “حیات طیبه در قرآن و نهجالبلاغه” حقیقت حیات طیبه و چیستی آن را تبیین کرده است و معنای لغوی و اصطلاحی حیات طیبه و همچنین مراتب آن را برای انسانهای مختلف بیان کرده است. دیسناد (1388) نیز به «بررسی و تبیین حیات طیبه از دیدگاه قرآن کریم با آرمانشهر لیبرالیسم و اهداف تربیتی آنها» پرداخته است و مؤلفههای آرمانی هر دو مکتب و هدفهای تربیتی منبعث از آنها را بررسی کرده است. چراغی (1390) در پژوهش خود به «بررسی تطبیقی آراء علامه جعفری و آیتالله جوادی آملی در خصوص حیات طیبه و جنبههای تربیتی آن» پرداخته است. مروجی (1391) در مقاله خود با عنوان “حیات طیبه، هدف تربیت نهایی برنامه درسی ملی” بیان میکند که انتظار این است که نظام تعلیم و تربیتی که برنامه درسی ملی بهعنوان طرح کلان آن است، باید زمینهساز دستیابی متر بیان به زندگی پاکیزه (حیات طیبه) باشد.
با توجه به اهمیت جایگاه آرمانها، مقاصد و اهداف آموزشی بهمنظور جهتدهی بهنظام آموزشی، تغییر و اصلاح فرآیند یاددهی و یادگیری، انتخاب روش، انتخاب محتوا و ارزشیابی از برنامههای آموزشی روشن است که میزان کارایی و اعتبار هر نظام آموزشی و فعالیتهای آن به هدفی است که برای آن تعریف میشود. همچنین میتوان گفت که راه رسیدن و تحقق هدف نیز بهاندازه تدوین هدف مهم است. اینکه عناصر مختلف نظام آموزشوپرورش در تحقق هدفهایی که برای آموزشوپرورش تعریفشده است و مبنای برنامهریزیها و تصمیمگیریها قرار میگیرند چه نقشی دارند همواره از دغدغههایی است که عوامل متصدی نظام آموزشوپرورش را به خود مشغول کرده است.
با توجه به تعاریف فوق و ازآنجاکه هدف همهی فعالیتهای تربیتی در حقیقت نیل به قرب الی الله بیانشده است و راه رسیدن به این هدف متعالی نیز در تحقق مراتب حیات طیبه عنوانشده است به نظر میرسد بیان ریشهی مفهومی حیات طیبه با توجه به تحلیل ابعاد آن بر اساس آیات قرآن کریم که مبنای استخراج مبانی تعلیم و تربیت اسلامی است و همچنین مشخص کردن جایگاه حیات طیبه در مبانی نظری سند تحول بنیادین آموزشوپرورش و تبیین نقش عناصر مختلف نظام آموزشوپرورش در تحقق مراتب حیات طیبه در نظام تعلیم و تربیت ایران اهمیت زیادی دارد.
بر این اساس و با توجه به اینکه مفهوم حیات طیبه مفهومی جدید در حوزه تعلیم و تربیت است و محقق در بررسیها و تحقیقات اولیه خود پژوهشی مرتبط با این موضوع در حوزهی تعلیم و تربیت مشاهده نکرده است در این پژوهش سعی شده است علاوه بر تحلیل ریشهی مفهومی حیات طیبه به بیان جایگاه آن در سند تحول بنیادین آمورش و پرورش ایران پرداخته شود و همچنین چگونگی نیل به حیات طیبه و راههای رسیدن بهمراتب حیات طیبه در آموزشوپرورش با توجه به نقش عناصر مختلف نظام آموزشی بررسی شود.
در حقیقت این پژوهش به دنبال این است که جایگاه حیات طیبه در سند تحول بنیادین تعلیم و تربیت ایران و راهکارهای تحقق مراتب حیات طیبه در آموزشوپرورش ایران چیست؟
1 ـ 2 اهمیت و ضرورت پژوهش:
1 ـ 2 ـ 1 اهمیت و ضرورت نظری:
1 ـ افزایش حوزه دانش در خصوص مفهوم شناسی و ابعاد مختلف حیات طیبه
2 ـ افزایش دامنهی مبانی نظری و ادبیات مربوط به حیات طیبه و جایگاه آن در تعلیم و تربیت
3 ـ آگاهی بخشی به معلمان، مدیران و متصدیان عرصه تعلیم و تربیت در خصوص اهمیت تحقق حیات طیبه
بیماری تصلب چندگانه که به اختصار به آن ام اس (MS) گفته میشود، یک بیماری مزمن دستگاه اعصاب مرکزی (یعنی مغز و نخاع) میباشد. در حال حاضر در حدود دو میلیون نفر در سرتاسر دنیا دچار این بیماری میباشند. ام اس، بیماری مزمن و ناتوانکنندهای است که ماده سفید مغز را درگیر میکند. دمیلینیزه شدن ماده سفید سبب ایجاد اختلالات و عوارضی در دستگاه عصبی میشود (حسنعلیزاده و صدرخوانلو، 1380). نمیتوان علت خاصی را در بروز این بیماری دخیل دانست اما مجموعهای از علل محیطی، عفونی، ژنتیکی، ایمنی، ویروسها، سموم، سوخت و ساز و موادی چون اکسیدنیتریک در بروز آن دخیل اند (براون، 2005).
ام اس معمولاً درمان قطعی ندارد، هدف اصلی درمان ام اس، متوقف کردن ناتوانی پیشرونده ناشی از حملات حاد، ام اس عودکننده، بهبود یابنده یا پیشرونده مزمن است و به این منظور از داروهایی مانند کورتیکواستروئیدها و اینترفرونهایی مانند آونکس و اینترفرون بتا – 1 ب استفاده می شود (براون، 2005؛ جنتی، عظیمی و محمودی، 1381). اما، ممکن است حادثه بزرگتر از تغییر جسمی، تغییرات روحی و روانی آنها باشد. روان بیمار ام .اس تحت تأثیر جسم وی قرار میگیرد و سخت وی را آزار میدهد(روگلیاتی و همکاران، 2006؛ جاناردان و باکسی، 2002).
سلامت روان از اهم مسائل بهداشتی است و چگونگی تفکر، احساس و عملکرد ما را در مواجهه با موقعیتهای زندگی نشان داده و به درک ما از خود و زندگی معنی میدهد، به طوری که در تعریف، به عنوان علمی برای بهزیستی، رفاه اجتماعی و سازش منطقی با پیشآمدهای زندگی قلمداد میشود (روگلیاتی و همکاران، 2006).
اهمیت پرداختن به جنبههای روانی سلامت بر کسی پوشیده نیست . یکی از مهمترین دلایل اهمیت بهداشت روان، شیوع بالا و ناتوانکننده و نیز بسیار شدید و طولانی بعضی از اختلالات روانی است، بطوریکه طبق گزارش مجامع علمی، حدود نیم میلیارد نفر از مردم دنیا از اختلالات روانی و مغزی رنج میبرند و میلیونها فراموش شده درد و رنج خود را پشت دیوارهای ناامیدی نه تنها در سکوت و انزوا، بلکه در احساس شرمساری، محرومیت و مرگ تحمل میکنند سلامت روان در بیماران مبتلا به ام اس به دلیل درگیری وسیع ماده سفید، دچار اختلال می شود . در همهگیرشناسی ام اس وارد شدن ضربه های روحی و استرس نیز دخیل است (جنتی، عظیمی و محمودی، 1381).
کی از مواردی که میتواند در ارتباط با بیماران ام اس بررسی شود میزان اضطراب مرگ افراد و دیدگاه آنان نسبت به مرگ است. مرگ واقعیتی اجتنابناپذیر است و هر شخصی ممکن است نسبت به آن برداشت و واکنش منحصر به فرد داشته باشد. مرگ به خاطر ماهیت پر از ابهامش، برای بسیاری از انسانها به صورت تهدیدآمیز جلوه میکند. جانسز و همکاران (2004) نشان دادند که مبتلایان به ام اس سطح بالایی از تنش و احساس شدید افسردگی را تجربه میکنند و از سلامت روان پائین برخوردار بودند و اضطراب بالایی را نسبت به مرگ گزارش دادهاند. بیماری ام اس به دلیل عدم درمان قطعی و بوجود آمدن محدودیتهای حرکتی برای بیمار و از دست دادن فعالیتهای عادی و روزمره که از ویژگیهای این بیماری است، اثرات روانی منفی زیادی را در فرد ایجاد میکند و استرس و اضطراب وی را افزایش میدهد که این به نوبه خود سبب تشدید بیماری میشود.
اضطراب و ترس از مرگ در میان تمام فرهنگها متداول است و گروهها و ادیان مختلف به طرق گوناگون با آن برخورد میکنند(هورتا و یاپ، 2006). از آنجایی که مرگ هرگز تجربه نشده و هیچ کس به وضوح آن را لمس نکرده است همه به نوعی در مورد آن دچار اضطراب هستند، ولی هرکس بنابر عوامل معینی درجات مختلفی از اضطراب مرگ را تجربه میکند و این اضطراب در بیماران بیشتر است (سینگ، سینگ و نیزامی، 2003).
درجات معینی از اضطراب مرگ از این جهت که فرد را مجبور میکند که از برخی شیوههای زندگی همراه با خطر دوری گزیند، میتواند سودمند تلقی شود. اگرچه باید تذکر داد که درجات خیلی زیاد اضطراب مرگ میتواند باعث اختلال در زندگی عادی روزانه فرد شود ( گایر، 2002).
تورسونو همکاران (1993)، در پژوهش خود که در رابطه با بیماران سرطانی انجام دادند به این نتیجه دست یافتند که 76% آنان دارای اضطراب مرگ بالایی بودند. همچنین گاسر و همکاران (1988) در تحقیق مشابهی با بیماران قلبی، به این نتیجه رسیدند که بیماران همواره، حتی زمانی که عمل موفقیت آمیز داشتهاند و از لحاظ جسمی سالم هستند باز هم دارای اضطراب مرگ بوده و دید منفی نسبت به مرگ دارند.
در ارتباط با بیماران علاوه بر درمانهای دارویی حمایت خوب خانواده، دوستان و اعضای تیم درمانی از آنها ضرورت دارد تا خود را تنها احساس نکنند(عامر، 1380). با توجه به اینکه وضعیت روانی بیمار ام اس تحت تاثیر شرایط جسمانی وی قرار دارد، حمایتهای روانی، تشویق و اطمینان دادن به بیماران جهت کمک به جلوگیری از پیدایش ناامیدی به درمان ضروری است.
حمایت اجتماعی یکی از مهمترین شکلهای روابط اجتماعی است و برخورداری از آن و ادراک و تصور آن و همچنین نیاز به آن با توجه به سن، جنس، شخصیت و حتی فرهنگ میتواند متفاوت باشد. حمایت اجتماعی ادراک شده، احساس ذهنی از تعلق داشتن، مورد عشق و احترام بودن و پذیرفته شدن است. چنین احساسی، جایگاهی امن را برای فرد فراهم میکند که در آن با ایجاد روابط صمیمانه و نزدیک، به احساس ارزشمند بودن و در نتیجه خودپندارهای مثبت دست مییابد و این همان سپر محافظ در برابر وقایع استرسزا و فرصتی برای رشد و خودشکوفایی است(نیسی، شهنیییلاق و فراشبندی، 1384).
سطوح متوسط شبکه اجتماعی و حمایت اجتماعی به طور دایمی در حال تغییر است و در رهبری و میزان این تغییرات تفاوت های فردی وجود دارد. با این حال تحقیقات نشان میدهد افرادی که روابط اجتماعی بیشتری دارند، سلامتی بهتر و نرخ مرگ و میر کمتری در برابر بسیاری از بیماریها از جمله اختلالات قلبی – عروقی، ایدز و سرطان نشان میدهند (ویلز، آلایر، السن و استفنس، 2007).
یالوم (1390)، عقاید مذهبی، داشتن ارتباطات صمیمانه و برخورداری از حمایت اجتماعی را باعث کاهش نگرانی و ترس از مرگ میداند و از ارتباط صحیح و دوستانه با اطرافیان به عنوان سادهترین و موثرترین راه ایجاد شادی در بین انسانها نام میبرد.
و کورتنز و همکاران (1996) و کارابلاتلا (2005 به نقل از حیدری و همکاران 1387) بیان میکنند که حمایت اجتماعی زمانی که به اندازه کافی ادراک شود، در دسترس باشد و فرد از دریافت آن خشنود شود، میتواند با ایجاد احساس کنترل بیشتر، افزایش اعتماد به نفس، کاهش تاثیر رویدادهای منفی زندگی، بهبود پریشانیهای عاطفی و افزایش کیفیت زندگی در ارتقای سلامت روان فرد موثر باشد.
یکی از مواردی که نیازها و خواستههای انسانی را تنظیم و فرد از طریق آن به ارزیابی رفتار خود و دیگران میپردازد و به تفسیر محیط و جایگاه خود میپردازد، ارزشهای شخصی افراد است (رضایی و احمدوند، 1384). نظام ارزشی، به عنوان درونیترین لایههای شخصیت و هویتشکل دهنده پایههای نظام نگرشی و رفتاری افراد تعریف شده و مفاهیم صریح و تلویحی در نظر گرفته شده است که از لحاظ ابزاری و هدفی برای فرد برتر است و بر روی جهتگیریهای رفتاری و تصمیمات او تاثیرگذار میباشد (پینکورات و سیلبرسن، 2004، به نقل از نیکوگفتار، 1386).
ارزشها نقش بسیار مهمی در زندگی افراد ایفا میکنند و تاثیر بارزی بر رفتار و عملکرد افراد دارند. مطالعات متعددی که در این زمینه انجام شده است، نشان داده که دخالت نظام ارزشی فرد در اغلب موقعیتها موثر است(احمدی 1378). با نگرش به اوضاع و احوال اجتماعات بشری و نظام اجتماعی و بررسی رابطه حقوق و ارزشها درمییابیم که در پهنه گیتی و در طول تاریخ، اقوام و ملل زیادی با عقاید مختلف به وجود آمده است و ادیان و مکاتب بسیاری ظهور کردهاند که دارای نقاط مشترک و وجوه افتراق بودهاند. اما آنچه که موجب جدایی انسانها از یکدیگر شده و موجد تزاحم و تعارض گشته است و بینشهای تک بعدی و یک سونگری را بوجود میآورد، اختلال در ارتباط ارزشها بوده است (جلالوندیان، 1378).
بنابراین با توجه به اینکه ارزشهای شخصی، نگرشها و برداشت های افراد از جهان اطراف را تعیین میکند، میتواند در دیدگاه فرد نسبت به مرگ نقش بسزایی داشته باشد و این تاثیرگذاری میتواند در کنار متغیرهای دیگری صورت پذیرد و در این پژوهش سعی شده است تا نقش متغیر حمایت اجتماعی نیز مورد بررسی قرار گیرد. از آنجا که اکثر تحقیقات انجام شده متغیرهای ارزشهای شخصی، حمایت اجتماعی و اضطراب مرگ را بصورت جداگانه و با متغیرهای متفاوتی مطالعه کردهاند و محقق نتوانسته است تحقیقی در اینباره بیابد، بنابراین مسألهی اساسی در پژوهش حاضر بررسی رابطه ارزشهای شخصی و حمایت اجتماعی با اضطراب مرگ در بیماران ام اس است.
1-3- اهمیت و ضرورت پژوهش
با در نظر گرفتن این مساله که ارزشها، نگرشها علایق از جنبههای بسیار مهم شخصیت هستند، کیفیت زندگی و چگونگی رفتار و مناسبت های افراد مستقیماً از نظام ارزشی و اصول اخلاقی که بدان پایبند هستند نشات میگیرد (احمدی، 1368).
بسیاری از نظریهپردازان مطرح نمودهاند که ارزشها به عنوان استانداردهای مطلوب هنگام قضاوت کردن در مورد رفتار، حوادث، موقع شکل گرفتن و بیان نگرشها و هنگام انتخاب و مستدل ساختن اعمال به کار میروند. علاوه بر این ارزشها به صورت بارزی در سازگاری تحصیلی و شغلی، روابط بین فردی، بهرهمندی از فعالیتها، در مورد ازدواج، انتخاب سبک زندگی و احتمالاً، در پیشگیری از ابتلا به برخی اختلالات روانی و سایر حوزههای مهم زندگی تاثیر میگذارند (میرزاحسینی، 1376).
با توجه به اثرات عمیق و پایدار فاکتورهای ارزشی بر رفتار و ارتباطات متقابل اعضای جامعه و با در نظر گرفتن این مساله که مبحث ارزش در گذشته فقط در حوزه مذهب و فلسفه بررسی شده است و امروزه علاوه بر آن در رشتههای دیگری چون جامعه شناسی، مردم شناسی، مشاوره و روانشناسی مورد بحث واقع شده است، شناخت ومطالعه دقیق اثرات گسترده آن قابل توجه است. ضرورت و اهمیت فوقالعاده ارزش از منظر روانشناسی در این است که ارزش به عنوان جنبه ای از شخصیت که می تواند بر ابعاد مختلف وجودی، رفتار و اعمال انسان، اهداف و شیوه زندگی اثرات پایدار بر جای گذارد، محسوب میشود و شناخت آن معیاری در جهت شناسایی رفتار آدمی است. بنابراین پژوهش و بررسی در راستای مبحث ارزش و چگونگی تاثیر آن بر سیستم فرد و ارتباط آن با محیط و اعضای جامعه ضروری به نظر میرسد( حسینی، 1383).
با در نظر گرفتن اهمیت ارزشها بر نگرش و رفتار افراد، بررسی و ارزیابی ارزشهای شخصی بر دیدگاه افراد بیمار ضروری مینماید. افرادی که دچار بیماری میشوند با تغییراتی در زندگی و محدودیتهایی در فعالیتهای روزمره مواجه میشوند. در بیماریهای حاد به خاطر خطرناک بودن بیماری، فرد بیمار علاوه بر تحمل ناراحتیهای جسمانی، فشارهای روانی و اضطراب زیادی را نیز متحمل میشود. در بیماری ام اس با توجه به این که فرد به طور تدریجی دچار ناتوانی میشود و نیز از آنجا که درمان قطعی برای این بیماری وجود ندارد، فرد بیمار استرس و فشار روانی زیادی را به دوش میکشد.
طولانی بودن دوره درمان و مشکلات فراوانی که رویاروی این بیماران قرار دارد، به مرور زمان میزان توجه اعضای خانواده و دوستان را به آنان کاهش میدهد. این در حالی است که ابتلا به ام اس و تغییرات ناشی از آن در زندگی فرد، وابستگی وی به دیگران را افزایش داده، منجر به کاهش اعتماد به نفس و احساس تنهایی بیمار میشود (العربی، 2006) و نیاز به حمایت از جانب دیگران را افزایش میدهد.
درک حمایت اجتماعی می تواند از بروز عوارض نامطلوب فیزیولوژیکی بیماری جلوگیری نموده، میزان مراقبت از خود را افزایش دهد، تأثیر مثبتی بر وضعیت جسمی، روانی و اجتماعی فرد بر جای گذارد و در نهایت به افزایش عملکرد منجر شود (یو و همکاران، 2004). شناسایی حمایت اجتماعی درک شده در بیماران میتواند به ارتقای رفتارهای سازگاری خاص در آنها کمک کرده و حمایتهای محیطی مناسبی را برای آنان فراهم کند (ارسوی – کارت و گولدو، 2005).
یکی از مشغولیت های ذهنی افراد دارای بیماریهای حاد و از جمله آن ها ام اس، دلواپسی درباره ناتوانی تدریجی و مرگ است. اضطراب مرگ عموماً به عنوان احساس ناراحتی توأم با ترسی که معطوف به مرگ خود یا دیگران است و با در نظر گرفتن مرگ به عنوان پایان حیات یا تجسم مراسم تدفین و جسد برانگیخته میشود، تعریف میشود (فیرستون و کتلت، ۲۰۰۹ ). اینکه فرد چه دیدگاهی نسبت به مرگ داشته باشد، تحت تاثیر عوامل متفاوتی است. سن، جنس، نگرش مذهبی و شرایط خاصی که فرد در آن قرار دارد، بر نگرش نسبت به مرگ تاثیر میگذارد و هر یک از موارد اشاره شده را میتوان در سطوح اجتماعی ، فردی و ناخودآگاه فرد مورد بررسی قرار داد (کاستنبام، 1999).
اضطراب مرگ یک اضطراب واقعی و یکی از مهمترین مؤلفهها در سلامت روانی افراد است که میتواند تحت تاثیر ارزشهای شخصی فرد و ادراک فرد از حمایتهای محیطیش قرار گیرد. پژوهشهای داخلی متغیر اضطراب مرگ را بیشتر در جامعه دانشجویان بررسی کرده و در جامعه بیماران که به طور ملموستری با مفهوم مرگ در تماسند، پژوهش بسیار کمی صورت پذیرفته است.
در مجموع از لحاظ نظری پژوهش حاضر به افزایش دانش ما از رابطه متغیرهای ارزشها (که از متغیرهای درونی فرد است) و حمایت اجتماعی (ادراک از یک متغیر بیرون از فرد) با اضطراب مرگ بیماران کمک میکند. هرچند که مطالعات دیگری این متغیرها را بصورت جداگانه بررسی کردهاند، اما ارتباط آنها بویژه ارتباط بین ارزشهای شخصی و حمایت اجتماعی با اضطراب مرگ با نقش واسطهای حمایت اجتماعی، مورد پژوهش قرار نگرفته است.
از لحاظ کاربردی نیز این پژوهش میتواندبه تدوین برنامههای مداخلاتی در شکلدهی و حمایت از ارزشهای تقویت کنندهی سلامت روان، ایجاد مراکز و نهادهای حمایتی و گروههای خودکمکی، مشاوره خانواده، کلوبها و شبکه های اجتماعی یاریدهنده کمک کند.
1-4- اهداف پژوهش
1-4-1- هدف کلی پژوهش
تعیین رابطه ی میان ارزشهای شخصی و حمایت اجتماعی ادراک شده با اضطراب مرگ در زنان و مردان مبتلا به بیماری ام اس میباشد.
1-4-2- اهداف جزیی پژوهش
1-5- سوال های پژوهش
7- آیا نوع ریختهای ارزشی میتوانند اضطراب مرگ را پیش بینی کنند؟
1-6- معرفی متغیرها
متغیرهای پیش بین : ارزشهای شخصی و حمایت اجتماعی
متغیر ملاک : اضطراب مرگ
1-7- تعاریف مفهومی و عملیاتی متغیرها
1-7-1- تعریف مفهومی
ارزشهای شخصی: ارزشها مفهومی مطلوب از هدفها، آرزوها، غایتها و شیوههای عملی که رفتارهای انتخابی افراد را جهت میدهد و در هر فرد متمایز از دیگری است (آلپورت و ورنون و لیندزی، 1970). به عقیده شوارتز (2002)، ارزشها اهداف فرا موقعیتی، مطلوب و متفاوت در اهمیت هستند که به عنوان اصول راهنمایی کننده در زندگی اشخاص عمل میکنند . ارزشها در انتخاب ،تفسیر و توجیه رفتار خود و دیگران به کار میروند و در جای دیگر ارزشها را بیان ادراکی الگو های پیچیده انتخاب رفتار میداند.
حمایت اجتماعی: حمایت اجتماعی اطلاعاتی است که شخص را به این باور راهنمایی میکند که مورد عشق و علاقه، تایید و ارزش قرار گرفته و متعلق به شبکهای از ارتباطات و وظایف متقابل است. این دو ویژگی تعلق به شبکه ارتباطی و داشتن تعهدات متقابل نسبت به یکدیگر، از عناصر حمایت اجتماعی محسوب میگردد (کوب،1976).
اضطراب مرگ: رایس (2009) اضطراب مرگ را به عنوان یک ترس غیرعادی و بزرگ از مرگ همراه با احساساتی از وحشت از مرگ یا دلهره هنگام فکر به فرآیند مردن یا چیزهایی که پس از مرگ رخ میدهند، تعریف میکند.
1-7-2- تعریف عملیاتی
ارزشهای شخصی: نمره ای که آزمودنی در هریک از خرده مولفههای زمینه یاب ارزشی شوارتز(SVS)دریافت میدارد و هرچه نمرات حاصل از هر مولفه بالاتر باشد نشان دهنده گرایش بیشتر به هریک از ارزشها میباشد.
حمایت اجتماعی: در این پژوهش حمایت اجتماعی ادراک شده آن چیزی است که مقیاس چند بعدی حمایت اجتماعی زیمت، داهلم، زمیت و فارلی (1988) میسنجد. حداقل نمره آزمودنی 12 و حداکثر آن 84 خواهد بود کسب نمره بالا در این مقیاس نشاندهنده ادراک بالای حمایت اجتماعی و کسب نمره پایین، نشاندهنده ادراک پایین حمایت اجتماعی است.
اضطراب مرگ: اضطراب مرگ شامل نمرهای است که فرد در مقیاس اضطراب مرگ تمپلر 1970( DAS)کسب میکند. حداقل نمره فرد صفر است که معادل عدم اضطراب مرگ فرد است و حداکثر نمره برابر با 14 است که نشاندهنده اضطراب بالای فرد است.
پژوهش:
با توجه به اینکه منابع انسانی ثروت یک ملت و سازمان هستند و ستون فقرات هر سازمانی به وسیله منابع انسانی آن شکل داده میشود، در اهمیت آنها شکی وجود ندارد. اندیشمندان مدیریت معتقدند که تفاوت کشورهای فقیر و غنی نه در منابع مادی و مالی آنها بلکه در توانمندیهای منابع انسانی آنها میباشد. بر این اساس اگر سازمانی نیروی انسانی اثربخش و مسئولیتپذیری داشته باشد خروجیهای آن سازمان به صورت خودکار برتر خواهند بود (ییلماز و اتالی، 2009). لذا حمایت سازمانی یکی از متغیرهایی است که بر پیامدها و نتایج کاری کارکنان هر سازمان موثر میباشد. برای نخستین بار آیزنبرگر، هانگتینگتون، هاتچیسون و ساوا (1986) مفهوم حمایت سازمانی ادراک شده را مطرح نمودند. حمایت سازمانی ادراک شده بازتاب باور عمومی کارکنان است در مورد این که سازمان محل کارشان برای آنها ارزش قائل بوده و برای خوشبختی آنان اهمیت قائل است (آیزنبرگر و همکاران، 1986). حمایت سازمانی ادراک شده حالتی در فرد است که بر اساس آن شاغل احساس میکند که سازمان وی را فردی مهم، برجسته و مفید میداند و به خدماتش نیاز فوری دارد. بر اساس نظریه حمایت سازمانی (رودآس و آیزنبرگر، 2002) کارکنان به سازمان شخصیت داده و با آن رابطه تبادلی ایجاد میکنند که قدرت و تأثیر آن بر واکنشهای رفتاری و نظری آن متفاوت است. حمایت سازمانی ادراک شده از سوی کارکنان برای پاداش و قدردانی ارائه میشود (اسلاس، کلیمچاک و هلمز، 2008). همچنین حمایت سازمانی ادراک شده از طریق کاهش فشارزا به عنوان یک منبع قوی بر عملکرد اثر گذاشته (رودآس و آیزنبرگر، 2002) و تعهد عاطفی نسبت به سازمان را افزایش میدهد (مایر و همکاران، 2002). پژوهشها نشان دادهاند که سطوح بالای حمایت سازمانی ادراک شده، با مجموعهای از پیامدهای کاری مثبت شامل افزایش تعهد عاطفی (پاناسیو و وندنبرگ، 2009)، و کاهش غیبت، ترک شغل ارادی(رودآس، آیزنبرگر و آرملی، 2001) و فشار روانی (جولک و استامپر،2002) همراه است.
از سوی دیگر امروزه مدیریت برای ارتقای کیفیت نیازمند ابزارهای مختلفی است. یکی از این ابزارها استقرار اعتماد در درون سازمانهاست. اعتماد نظیر هواست، همه انسانها وقتی به آن توجه دارند که وجود ندارد (هوی و تارتر، 2004). اعتماد در یک سیستم، نگرشی جمعی است که باعث ترویج ابتکار، خلاقیت و مخاطرهپذیری میشود. در سازمانهای دارای اعتماد سیستمی پایین، تسهیم اطلاعات با دقت کمتری صورت میپذیرد و اعتماد پایین اعضای یک گروه کاری اغلب به شکست نهایی آن میانجامد(نادی و مشفقی، 1388).
مدیران برای ساختن و تقویت اعتماد بین دو یا چند بخش، باید بدانند که چگونه افراد اعتماد افراد دیگر، گروه یا سازمان را تجربه و درک میکنند و چگونه اعتماد بین افراد یا گروهها در خلال زمان رشد میکند. به عبارت دیگر، درک این مطلب ضروری است که چگونه اعتماد از نظر روانی در افراد دیگر تجربه میشود. پیش از اینکه تأثیرش بر رفتار، انتظارات و نتایج حاصل از اعتماد بین افراد در سازمان، تجزیه و تحلیل شود. (پناهی، 1387: 88 ). اعتماد یکی از موضوعات مهم در رفتار و روابط انسانی است که احساس اعتماد کارکنان به مدیر، سازمان و سهامداران در زندگی سازمانی، رفتار سازمانی و روابط بین کارکنان را تحت تأثیر قرار میدهد. همچنین انتظاری است مبنی بر اینکه کارکنان دیگر به خود اجازه نمیدهند در زمانی که دیگران آسیب پذیر هستند، ضرر و زیانی به آنها وارد نمایند ( نادی و مشفقی، 1388).
در سازمانهایی که اعتماد حکم فرماست، میتوان یک جو مشارکتی باز، کارکنان پاسخگو، بهرهوری، تعهد سازمانی، فرهنگ توافق، کار تیمی، رضایت شغلی بالا و مشارکت در تصمیمگیری را مشاهده کرد(بوایک درای و سولماز، 2006).
شاو اعتماد را به اعتقاد داشتن به دیگران تعریف میکند؛ زیرا، برای رسیدن به خواستههای خود وابسته به دیگران هستیم (پناهی، 1387؛ 90 ).
اعتماد سازمانی از نظر الونن و همکاران (2008) شامل مولفههای اعتماد جانبی، اعتماد عمودی و اعتماد نهادی میباشد که اعتماد جانبی اعتماد بین کارکنان، اعتماد عمودی، اعتماد بین مدیران و کارکنان و اعتماد نهادی، اعتماد اعضای سازمان به راهبردها و شایستگیهای تجارتی و فنی سازمان، و اعتماد به ساختارها و فرآیندهای سازمانی مانند سیاستهای منابع انسانی است را نشان میدهد. با توجه به نظریه اصلی و مبانی، پایه مدل مفهومی به شکل زیر ترسیم شده است(شکل 1-1).
لذا با توجه به تعاریف ذکر شده محقق به دنبال پاسخگویی به این سوال است که چه رابطهای بین حمایت سازمانی ادراک شده و اعتماد سازمانی در دانشگاه بوعلی سینا همدان وجود دارد
از آنجا که اهمیت سازمانها در جوامع امروزی چشمگیر میباشد و نظامهای آموزشی تاثیر زیادی بر روی نیروی انسانی دارند لذا لازم است که کارکنان از حمایت لازم از جانب سازمان برخوردار باشند تا نسبت به سازمان نگرش مثبت داشته باشند و تعهد، وفاداری، رضایت شغلی، تلاش و عملکرد فردی و جمعی آنها افزایش پیدا کند و به طور کلی هر چه کارکنان مورد حمایت سازمان قرار گیرند اعتماد آنها نسبت به همکاران خود، مدیران و همچنین اعتماد آنها نسبت به ساختار و فرآیندهای سازمانی مانند سیاستهای منابع انسانی بیشتر میشود؛ در خصوص اهمیت حمایت سازمانی ادراک شده لازم به ذکر است که متکی بر این احساس، افراد در سازمانها به عنوان عضو فعال سازمان به ایفای نقش میپردازند و احساس خشنودی و رضایتمندی خواهند کرد. برخی دیگر به دنبال این احساس میکوشند در پی
فرصت های مناسبی باشند تا با کسب آموزشهای لازم و مورد علاقه خود، بتوانند نقشهای خود را در سازمان به خوبی ایفا نمایند. کارکنانی که میزان زیادی از حمایت سازمانی ادراک شده را تجربه میکنند، این احساس را دارند که میباید با توجه به رفتارها و نگرشهای مناسبی در سازمان ایفای نقش کنند تا عمل آنها در راستای منافع سازمان متبوعشان باشد و بدینوسیله حمایت سازمان را جبران نمایند(آیزنبرگر و همکاران، 1997: 812).
همچنین امروزه اهمیت اعتماد در روابط اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و سازمانی به طور چشمگیری مورد توجه قرار گرفته است. در مطالعات سازمانی نیز از اعتماد به عنوان عامل بنیادی برای سازمانهای اثربخش نام برده میشود و متخصصان رهبری و محققان به اهمیت ایجاد اعتماد در بین نیروی کار اذعان دارند. مطالعه ادبیات سازمانی نشان میدهد که اعتماد یک عامل حیاتی و ضروری برای موفقیت فردی و سازمانی می باشد .بالابودن اعتماد درون سازمانی، ضعف در سایر منابع لازم برای ارتقای بهرهوری را تا حدی جبران میکند. اعتماد اثرات درون فردی و بین فردی ایجاد کرده و روابط درون و برون سازمان را تحت تأثیر قرار میدهد. از این رو گفته میشود بالا بودن اعتماد سازمانی مساوی با بهبود رضایت شغلی، تعهد سازمانی، فضای اطمینان بین کارکنان، افزایش همکاری و همفکری، تقسیم اطلاعات، حل مسئله، تسهیل توانمندسازی، توانایی تغییر، یادگیری و نوآوری سازمانی، کاهش فشار روحی و روانی، کاهش عدم اطمینان نسبت به آینده، حل تعارضات و در نهایت ایجاد چارچوبی برای افزایش بهرهوری سازمانی میشود. پایین بودن اعتماد درون سازمانی، نوعاً افزایش تعارض، بی ثباتی سازمانی، ترک خدمت، کاهش انگیزش، شایعات و اعتصابات لاینحل، مانع تراشی بر سر تحقق اهداف؛ سازمانی و … را در پی خواهد داشت )هارت و همکاران، 2001 ؛ درکس و همکاران، 2001 ؛ ؛ کارسگارد و همکاران، 2002 به نقل از مجیبی میکائیلی و یعقوبی، 1391). بنابراین میتوان نتیجه گرفت که توجه سازمانها به این موضوعات (حمایت سازمانی ادراک شده، اعتماد سازمانی) سبب رضایت شغلی، ارتقاء بهرهوری، افزایش همکاری، تعهد سازمانی، رفتار شهروندی سازمانی، وفاداری به سازمان و کاهش ترک خدمت میشود. همچنین یافتههای پژوهش حاضر میتواند مورد استفاده مسئولان دانشگاه بوعلی سینا همدان و دست اندرکاران نظام آموزشی کشور قرار گیرد.
لذا با عنایت به نقش محوری نظام آموزشی در توسعه و پیشرفت جوامع امروزی این پژوهش به مطالعهی بررسی رابطه بین حمایت سازمانی ادراک شده و اعتماد سازمانی کارکنان دانشگاه بوعلی سینا همدان میپردازد.
شناسایی رابطه بین حمایت سازمانی ادراک شده با اعتماد سازمانی کارکنان در دانشگاه بوعلی سینا همدان در سال تحصیلی 93-92.
فرضیهی اصلی: بین حمایت سازمانی ادراک شده با اعتماد سازمانی در دانشگاه بوعلی سینا همدان رابطه وجود دارد.
فرضیههای ویژه: