خانواده شاید مهمترین گروهی باشند که هرکس در زندگی خود تجربه میکند وشاید به تنهایی مهمترین بافت برای توسعه ورشد جسمانی وروانی افراد باشند. این حوزه نسبت به سایر حوزهها در ارتباط با استرس کمتر مورد بررسی قرار گرفته است (سیدی، 1999، به نقل از علیزاده،1381). خانواده یکی از طبیعیترین گروههای اجتماعی است که میتواند نیازهای انسان را ارضا کند. نهاد خانواده وظیفه خطیری بر عهده دارد، وظیفه خانواده مراقبت از فرزندان و تربیت آنها، برقراری ارتباط سالم بین اعضا با یکدیگر و کمک به استقلال آنهاست، حتی اگر کودک کم توان ذهنی ویاحرکتی باشد. استرس اصطلاحی مبهم وپیچیده است به طوری که بسیاری از محققان استرس را اصطلاحی دشوار و پر زحمت دانستهاند (کاسل،1983). سلیه (1980) معتقد است استرس با اینکه اصطلاحی شناخته شده وآشنا است ولی تعاریف متعددی از آن ارائه گردیده است. وینگرهوس و مارسیلیون (1988، به نقل از زهرا کار،1387) به کسانی که در مورد استرس نوشتن را آغاز کردهاند توصیه میکنند که به دنبال تعریف همگانی که همه روی آن اشتراک نظر داشته باشند نگردند. آنها یادآور میشوند که درمورد تعریف این اصطلاح توافقی وجود ندارد.
واژه استرس در نزد متخصصین مختلف معانی متفاوتی دارد در روانشناسی استرس به معنی تحت فشار روحی روانی قرار گرفتن تعریف شده است. در این حالت جسم روان آدمی به تقاضای درونی و بیرونی نا توان ببیند که همانا پیامدان دست رفتن تعادل روانی فرد است ، استرس را گاهی ناشی از محرکات خارج میدانند وگاهی ان را پاسخ فرد به پاره ای از مزاحمتها عنوان کردهاند بررسیهای جدید و تئوریهای جامع راجع به استرس به تعامل فرد و محیط تاکید دارد. کلاس و سینگر در تحقیق خود نشان دادند فشارهای عصبی میتواند باعث کاهش میزان تحمل وناکامی شود استرس در زندگی روزمره به وفور دیده میشود همه افرادبه دفعات متعددی تحت تأثیر استرس قرار میگیرند و ان را تجربه میکنند و وقتی که کسی دچار استرس شده وارد محیط می شوند معمولا دیگران متوجه میشوند و در تعامل با دیگران و خانواده واسترس فرد به انان سرایت میکند (زهراکار،1387).
لازاروس وفولکمن (1984) معتقدند که تجربه استرس زمانی به وقوع میپیوندد که مطالب بر منابع سازگاری فرد غلبه دارند. یکی از انواع استرس، استرس والدینی است: استرس والدینی را میتوان اختلاف ادراک شده بین مطالب موقعیتی بر خاسته از وظیفه والدینی و ظرفیتهای موجود والدین در نظر گرفت (به نقل از دیاتردکارد و اسکار،1996).
استرس والدینی، فرایندهای پویا وپیچیده ای را شامل می شودکه به کودک ورفتار او، تقاضاها، نقش والدینی، منابع والدین، واکنشهای فیزیولوژیکی مربوط به نقش والدینی کیفیت ارتباط والدین باکودک ودیگراعضای خانواده وسایر افرادوموقعیت های خارج از خانه مربوط است به علاوه فراینداسترس به انطباق موفقیت آمیز با تقاضاهای والد بودن مربوط است برای بسیاری از افراد، این تقاضاها قابل کنترل است و هر چند ممکن است برخی مواقع با سختی همراه باشد ولی با ارزش است (راتر 1987، به نقل از دیاتردکارد،2004).
استرس والدینی میتواند عواقب زیادی داشته باشد. از جمله میتواند عملکرد فرزند را کاهش دهد، مشکلات رفتاری در فرزند ایجاد کند، نارضایتی را در والدین افزایش دهد و رضایت زناشویی را کاهش دهد . زمانی که والدین دچار استرس شده و رفتار خشنی نسبت به فرزندان خود نشان میدهند بدون شک این خشونت وتندی تأثیر سؤ خواهد داشت و حتی در برخی از موارد همچون اختلال کاستی توجه / بیش فعالی در فرزند، میزان طلاق در بین والدین، گزارش شده است (هستینگز،2003).
برنامههای آموزش رفتاری والدین بر اساس اصول یادگیری اجتماعی بر آن است که کودکان بتوانند در محیط به یادگیری رفتار از طریق تعامل فرایندههای تقویت و مدل سازی بردازند. آموزش مهارت ودانش اصول رفتاری به والدین میتواند به صورت آموزش مستقیم فردی یا گروهی با استفاده از مطالب مکتوب (کتاب، دفترچه های آموزشی)، سخنرانی، برنامههای نرم افزارهای رایانه ای، نوار ویدئویی یا نقش گذاری باشد (انگل، یو، اسلات، 1970، فشینپار 1994، به نقل از گلدنبرگ و گلدنبرگ، 1973، ترجمه حسین شاهی برواتی و همکاران،1382). در این قبیل آموزشها بجاست که تأکید کنیم چگونه، چه وقت وتحت چه شرایطی قواعد را اجرا یا یکسان عمل کنیم وچگونه از فنون کاهش رفتار مثل محرومیت از تقویت مثبت، یا شیوه افزایش رفتار نظیر فنون پته ای استفاده کنیم (گوردون و دیوید سون 1981، به نقل از گلدنبرگ و گلدنبرگ، 1973، ترجمه حسین شاهی برواتی و همکاران،1382). تکنیکهای عملی که دراین مشاوره مورد استفاده قرار میگیرد میتواند به شکل دهی، اقتصاد ژتونی، قرارداد وابستگی ومحرومیت تقسیم شوند (زهراکار وجعفری،1390).
آموزش رفتاری والدین براساس الگوی یادگیری اجتماعی تعامل والدین با فرزند میباشد که در آن والدین یاد می گیرندکه بتوانند به اجرای روشهای خاص برای افزایش رفتار درفرزندان و کاهش مشکلات رفتاری بپردازد (کازدین،2002).
آموزش رفتاری والدین اولین بار توسط بارکلی )1987( استفاده ازاصول یادگیری اجتماعی برای مواجهه با اختلالهای دوران کودکی از مقبولیت و کارایی وسیعی برخوردار شده است. آموزش رفتاری والدین که براصول یادگیری اجتماعی مبتنی است به والدین میآموزد که با شناخت پیشامدها وپیامد ها ی رفتارهای نامناسب فرزندان خود مشخص کردن انها شیوه نظارت بر این رفتارها نادیده انگاشتن عمدی وبرنامه ریزی شده محرومیت موقت و دیگر فنون غیر جسمانی و بدون تنبه بدنی رفتارهای فرزندان خود راتغییر دهند رفتارهای مناسب رابه وسیله توجه کردن تشویق کلامی وجایزه تقویت کنند تا به رفتارهای دلخواه دست یابند ( به نقل از کرونیس وهمکاران، 2004).
در دنیای امروز پدران و مادران چالشهای بی شماری و دشواریهایی عصر تکنولوژی رو به رو هستند. از همین رو به دلیل عدم آمادگی برخی از والدین در انطباق با شرایط جدید احساس درماندگی نا امیدی به وضوح توسط آنان تجربه میشود. درنتیجه شرایط استرس آوری برای آنان به وجود میآورد. اکثر والدین بدون آموزش وآمادگی دراین مسیر گام مینهند و از طریق آزمون وخطا مطالب را فرا میگیرند( ناچشن و همکاران، 2005). با توجه به مطالب بالا مهمترین سؤال پیش روی تحقیق حاضر این است که آیا آموزش رفتاری والدین بر کاهش استرس والدینی مؤثر است؟
1-3-اهمیت وضرورت پژوهش
امروزه والدین چالشهای بی شمار و دشواریهایی روبه رو هستند برای مثال بسیاری از والدین سرد بی محبت غیر صمیمی ویا سخت گیر هستند. این دسته از والدین رفتارهای مثبت وگرم کمی از خود نشان میدهند. دمدمی مزاج وغیر قابل پیش بینی هستند و متناقض اند. معیارهای انضباطی بی ثبات وتوام باتنبیهات. این دسته از والدین با بروز وشدت یافتن ارتباط دارد (وبستر واستراتون1990، به نقل از معتمدین و همکاران، 1387).
از طرفی احساس پریشانی و نا امیدی حاصل از استرس باعث میشود تا والدین قادر نباشد فشارها وشرایط غیر قابل اجتناب را تحمل کنند. در نتیجه چنین محیطی عزت نفس آنان کاهش یافته در نتیجه حالات تنش زا تداوم مییابد وباعث میگردد تا روابط خانوادگی مختل گردد. بنابراین درتمام جنبههای زندگی والدین باید تلاش کنند تا از عهده استرس بر آیند. این همان برنامه آگاهی از استرس ومدیریت آن است و برنامه ای است که در آن به والدین میآموزند چگونه رفتار کنند تا از خود مراقبت کنند (کاوه، 1388). پدرومادری که دچار استرس شدید باشند نمیتوانند وظیفه خود را نسبت به فرزندشان به درستی انجام دهند متاسفانه هرچه مشکل رفتاری کودک بارز تر میشود این دسته از والدین استرس بیشتری پیدا میکنند (فریک و همکاران به نقل از حسینی قمی و سلیمی بجستانی،1391). تحقیقات متعدد موید این مطلب است که فشار عصبی تأثیر منفی در زندگی فردی و خانوادگی اثرات مخرب برکارایی والدین دارد و به عبارتی در فعالیتهای روزمره روابط بین فردی شیوه فرزند پروری خلل ایجاد مینماید ووالدین به رفتار واعمالی دست میزنند که مستقیماً در بازدهی آنها وچگونگی نقش والدی و شیوه فرزندپروری نقش اساسی دارد. بی تردید تولد و حضور کودکی با کم توانی ذهنی و یا حرکتی در هر خانواده ای میتواند به مثابهی رویدادی نامطلوب و چالش زا موجب ایجاد تنبیدگی، سرخوردگی و ناامیدی شود (مکائیلی منیع،
1388). به نظر میرسد اگر افراد روش صحیح بر خورد با آن برخورد نمایند کار آمد تر و سالمتر خواهند بود پایداری و مقابله با استرس لازمه زندگی موفق در قرن جدید است. در مورد این متغییر به اندازه کافی کار نشده است ضرورت تحقیق را بیشتر مینماید. عوامل و منابع مختلفی میتوانند باعث استرس و فشار در خانوادهها شوند. که یکی از این عوامل تولد فرزندی با کم توانی ذهنی و یا حرکتی است. طبق تعریف کم توانی ذهنی، عبارت است از رشد ناقص ذهن که فرد را در تطابق یا سازش با محیط خود ناتوان میکند؛ بطوری که بدون نظارت و کمک دیگری قادر به زندگی نیست ( هوانگ و کووو، 1997). براساس تحقیقات، در هر جامعه حدود 1 تا 3 درصد جمعیت را افراد کم توان ذهنی تشکیل میدهند (سادوک، 2003؛ به نقل از رستمی، 1388). والدین این کودکان، با مسائل زیادی همچون مشکل پذیرش ناتوانی فرزند، خستگی ناشی از پرستاری و مراقبت، مسائل مربوط به اوقات فراغت، مشکلات مالی، مسائل پزشکی، آموزشی و توانبخشی موجه هستند (وایتر، 2003). تعداد قابل توجهی از خانوادههای ایرانی از اثرات منفی داشتن یک کودک معلول و همچنین از بار مراقبتی بسیار زیاد، استرس روانی اجتماعی ومالی ناشی از داشتن یک کودک معلول رنج میبرند، که این عوامل باعث بر هم ریختگی سازمان خانواده میشوند. وقتی والدین با معلولیت فرزند خود روبرومی شوند به دنبال جایی یا افرادی هستندکه آنان را رچگونگی برخورد و سازگاری با این مسأله راهنمایی نمایند. لذا ضروری است در زمینه تأثیر وجود فرزند معلول، بعنوان یک استرس مزمن بر خانواده، بویژه مادر ارزیابی صورت گیرد. بنابراین توجه به مسائل و مشکلات خانوادهها و والدین دارای کودک کم توانی ذهنی به برنامه ای منسجم و جامع نیازمند است تا والدین و خانوادهها را در فائق آمدن بر مشکلات روانشناختی یاری کند.
1-4-اهداف پژوهش
اهداف کلی
تعیین تاثیر آموزش رفتاری والدین بر کاهش استرس والدینی مادران کودکان معلول.
اهداف فرعی
تعیین تاثیر آموزش رفتاری والدین بر کاهش مؤلفه مسائل والدین وخانواده.
تعیین تاثیر آموزش رفتاری والدین بر کاهش مؤلفه نگرانی و بدبینی والدین نسبت به آینده کودک.
تعیین تاثیر آموزش رفتاری والدین بر کاهش مؤلفه خصوصیات کودک.
تعیین تاثیر آموزش رفتاری والدین بر کاهش مؤلفه محدودیت های جسمانی کودک.
1-5- فرضیههای پژوهش
فرضیه اصلی
آموزش رفتاری والدین بر کاهش استرس والدینی مادران دارای کودکان معلول مؤثر است.
فرضیه های فرعی
آموزش رفتاری والدین بر کاهش مؤلفه مسائل والدین وخانواده مؤثر است.
آموزش رفتاری والدین بر کاهش مؤلفه نگرانی و بدبینی والدین نسبت به آینده کودک مؤثر است.
آموزش رفتاری والدین بر کاهش مؤلفه خصوصیات کودک مؤثر است.
آموزش رفتاری والدین بر کاهش مؤلفه محدودیت های جسمانی کودک مؤثر است.
1-6-تعریف نظری وعملیاتی متغییرها
استرس والدین
تعریف نظری
استرس والدینی مجموعه فرایندهایی است که در تلاش برای انطباق با نقاضاهای مربوط به نقش والدینی ناشی می شود و منجر به واکنش فیزیولوژیکی وروانی ناخوشایند میگردد (صابری و همکاران،1393).
تعریف عملیاتی
استرس والدینی عبارت است از نمره ای که آزمودنی از پرسشنامه منابع واسترس که توسط فردریک در سال (1993) ساخته شده است کسب میکنند.
آموزش رفتاری والدین
تعریف نظری
منظور از آموزش رفتاری مادران آن است که مهارتهایی به مادران آموزش داده شود که نتیجهاش تغییر رفتار فرزندان است. در این برنامه درمانگر از طریق اندیشه و رفتار عمل میکند. این نوع درمان ماهیت خطی دارد و درمانگر در طی یک شیوه ثابت و دقیق و رهنمودی است. شیوههای تعلیم شامل روشهای کلامی و غیرکلامی است (حسینی،1390).
تعریف عملیاتی
دراین پژوهش در طی 8 جلسه آموزشی، 60 دقیقه ای بر اساس الگوی فورهند و مک ماهون(1998، به نقل از رجبلو، 1385) به والدین آموزش داده شد. که دراین جلسات این مهارتها (آموزش چگونه حرف زدن وگوش دادن، فنون آموزش شرطی شدن، شرطی سازی عامل پاسخ گر، سرمشق دهی، شکل دهی رفتار، چگونگی خط پایه، الگوسازی، مدل سازی، انواع تقویت، اقتصاد ژتونی، اصل پریماک، تنبیه ومحرومیت سازی، اصل خاموشی زمان، اصل قرارداد وابستگی) انتقال داده شد.
تفکر چگونه شاد زیستن ایده ای است که از دیرباز ذهن بشر را به خود مشغول داشته به گونه ای که همواره به دنبال یافتن راهکارهایی برای بهتر زیستن و کسب لذت و بهره بیشتر از زندگی بوده است. خواه فردی معتقد به دین باشد یا نه ،همه انسانها خواهان جایگاه بهتری در زندگی هستند و حرکت همه انسانها به سمت شادی است( انوشیروانی،82).
شادمانی اشاره به احساسی مثبت دارد که با کلماتی چون رضایتمندی و بهروزی بیان می شود. شادمانی در منابع مختلف با واژه هایی چون خوشحال2 ،رضایت از زندگی ،احساسات مثبت3 ،زندگی معنادار4 و واژه هایی این چنینی بیان شده است. یکی از واژهایی که مکررا در مرور متون معادل شادکامی به کار رفته واژه well being می باشد. در متون مختلف این دو واژه به صورت جایگزین یکدیگر به کار رفته اند. بهروزی عموما به عنوان یک عامل جسمی و سرور و سرخوش به عنوان یک عامل ذهنی و درونی به کار می رود.بهروزی را میتوان به طور کلی شامل تعادل بین اجزاء مختلف زندگی مثل اجزاء احساسی و جسمانی فرد دانست که می تواند سبب شادمانی و زندگی خوب در فرد شود.
در سالهای گذشته با کارهای سلیگمن5 در روان شناسی جنبش با عنوان روان شناسی مثبت ایجاد شده است. در این زمینه مباحثی مثل شادی ،امید ،سرزندگی و خوش بینی بررسی می شود.از مقوله های روان شناسی مثبت به زیستی ذهنی و شادی است که تاریخچه زیستی ذهنی به اواخر دهه 50 و شادی به شالهای دهه 60 میلادی بر می گردد(کار6،1387).
با مطرح شدن روز افزون اهمیت شادکامی در امر سلامت روان و خوشبختی و همچنین تاثیر آن در تقویت قوای روانی انسان برای مقابله با پیچیدگیهای و مشکلات دنیای امروز ،توجه و نظر محققان ،اندیشمندان نسبت به آن تغییر کرده است. تحقیقات نشان می دهد که شادی صرف نظر از چگونگی بدست آوردن آن می تواند سلامت جسمانی را بهبود بخشد. افرادی که شاد هستند احساس امنیت بیشتری می کنند ،آسانتر تصمیم می گیرند ،دارای روحیه مشارکتی بیشتری هستند و نسبت به کسانی که با آنها زندگی می کنند احساس رضایت بیشتری می کنند.(مایزر7،2002)
-هدف از روان شناس مثبت نگر به طور عام و روان شناس شادی به طور خاص ایجاد یک تغییر در روان شناس است و قصد آن فراتر از آسیب ها بوده و به سمت بهینه کردن کیفیت زندگی می باشد. این جنبش آن است که از نقاط قوت انسان به عنوان سپری علیه بیماریهای روانی استفاده نماید.(ترلی و همکاران ،2004).
درمان گران شناختی معتقدند که انگاره تفکر منفی باعث افسردگی و نگرانی می شود. آنها معتقدند وقتی مثبت تر و واقع بینانه تر بیندیشید از عزت نفس و کارایی بیشتری برخوردار می شوید.(خدایاری فرد، 1379).
سلیمگن شادکامی را حق طبیعی هر انسان می داند که برای دستیابی به آن باید برنامه ریزی و تلاش کرد. او شادی را غیر قابل حصول و دست یابی نمی داند بلکه آن را واقعیتی می داند که زندگی شیرین تر و روابط افراد را غنی می سازد.
با توجه به اهمیت شادکامی در داشتن تفکر مثبت و روابط آن با کیفیت و صمیمیت میان زوجین در این پژوهش برآنیم که تاثیر آموزش شادکامی فودایس را میزان کیفیت و صمیمیت زوجین بررسی نماییم.
1-3 ضرورت واهمیت پژوهش
مطالعه شادکامی از جهات مختلف اهمیت دارد. اول اینکه شادمانی امری مسری است ،یعنی شادی یک فرد شادی چند نفر دیگر را بدنبال دارد و غبار و اندوه را از چهره آنها می زداید بنابراین وجودیک همسر شاد باعث شادی طرف مقابل می شود و این شادی باعث رضایت بیشتر می گردد. دیگر اینکه شادمانی حسد را از بین می برد و وابستگی های فرد را با محیط می گستراند و زندگی دلپذیر تر میسازد. افراد شادمان دارای عزت نفس بالا ،روابط دوستان محکم ،اعتقادات مذهبی معنادار هستند (مایزر ،2002) پژوهش های انجام شده نشان می دهد که شادمانی نقطه مقابل افسردگی است و افسردگی موجب تضعیف سیستم ایمنی بدن می شود(وایز ،1997). به اعتقاد سالوی و همکاران(2000) عواطف مثبت به خصوص شادی فعالیتهای قلبی و عروق و سیستم ایمنی را بهبود می بخشد.
با توجه به اهمیت این موضوع و اینکه شادکامی می تواند میزان کیفیت و صمیمیت زندگی زوجین را تحت تاثیر قرار دهد و نظر به اینکه زوجین فرهنگی به دلایل متعدد از جمله مسائل کاری یکنواخت و مشکلات اقتصادی و… مستعد دچار شدن به روزمره گی وکاهش کیفیت و صمیمیت در زندگی خویش هستند(آرین،1388) بنابراین لازم دیدم که جدی تر به این قضیه نگاه کرده و پژوهشی در این زمینه انجام دهم زیرا شادکامی زوجین و اثر بخشی آن بر صمیمیت و کیفیت زندگی زناشویی آنها کمتر در تحقیقات مورد بررسی قرار گرفته است.
1-4 اهداف پژوهش
1-4-1 هدف اصلی
تعیین اثربخشی آموزش گروهی برنامه شادکامی فوردایس بر کیفیت و صمیمیت زوجین فرهنگی
1-4-2 اهداف فرعی
الف:اثر بخشی آموزش گروهی شادکامی فوردایس بر کیفیت زندگی زوجین
ب:اثربخشی آموزش گروهی شادکامی فوردایس بر صمیمیت زندگی زوجین
1-5 فرضیه های پژوهش
1-5-1آموزش شادکامی فوردایس باعث افزایش کیفیت در زندگی زوجین می شود.
فرضیه1: آموزش شادکامی فوردایس بر افزایش کیفیت زندگی در زمینه سلامت جسمانی زوجین فرهنگی تأثیر دارد.
فرضیه2: آموزش شادکامی فوردایس بر افزایش کیفیت زندگی در زمینه سلامت روانی زوجین فرهنگی تأثیر دارد.
فرضیه3: آموزش شادکامی فوردایس بر افزایش کیفیت زندگی در زمینه سلامت روابط اجتماعی زوجین فرهنگی تأثیر دارد.
فرضیه4: آموزش شادکامی فوردایس بر افزایش کیفیت زندگی در زمینه سلامت محیط زوجین فرهنگی تأثیر دارد.
1-5-2 آموزش شادکامی فوردایس باعث افزایش صمیمیت در زندگی زوجین می شود.
1-6 متغیر های پژوهش
متغیر مستقل:دراین پژوهش شادکامی فوردایس به عنوان متغیر مستقل بکار برده می شود.
متغیر وابسته:کیفیت و صمیمیت زوجین
1-7 تعریف اصطلاحات
1-7-1 تعریف نظری متغیر ها
شادی
شادکامی تعادل میان تجربه های هیجانی مثبت و منفی در طول یک دوره زمانی (لیوبومیر سکی1، 2001 بر گرفته است برادبرن2، 1969)
شادکامی به درجه با میزان گفته می شود که شخص درباره مطلوبیت کل زندگی خود قضاوت می کند. به عبارت دیگر شادی به این معنا است که فرد به چه میزان زندگی خود را دوست دارد.( وینهوون،1988)
لیوبومیر سکی ،شلدون و شید 4(2005) شادکامی را تجربه احساس نشاط ،خوشنودی و خوشی نیز دارا بودن این احساس که فرد زندگی خود را خوب ،یا معنا و با ارزش برابر در نظر گرفته اند. طبق این تعریف مشخص می شود که شادی یک پدیده ذهنی و درونی است. دونوو و کوپر (1998) در یک پژوهش فرا تحلیل ،مهم ترین ویژگی شخصیتی افراد شادی را عاطفه مثبت و عزت نفس گزارش نموده اند.
کیفیت زندگی:
فارنز و پاورس(1383به نقل از رئیسی) کیفیت زندگی را رضایت یا عدم رضایت از ابعادی از زندگی فرد دانستند که برای او مهم می باشد.
سل و تالسکی(1385به نقل ازعابدی)کیفیت زندگی را ارزیابی و رضایت فرد از سطح عملکرد موجودش در مقایسه با آنچه ایده آل یا ممکن می پندارد ،تلقی کردند. برخی از محققان این واژه را پیچیده تر از آن دانستند که بتوان آن را در یک جمله یا عبارت توصیف کرد.
سازمان بهداشت جهانی (who) در سال 2000 این مفهوم را به اینصورت تعریف کرده است :کیفیت زندگی ،درک افراد از موقعیت خود در زندگی از نظر فرهنگ. سیستم ارزشی که در آن زندگی می کنند ،اهداف ،انتظارات ،استانداردها و اولویت هایشان می باشد، پس کاملا فردی بوده و توسط دیگران قابل مشاهده نیست و بر درک افراد از جنبه های مختلف زندگیشان تاثیر دارد (نل 4،1993).
زان 5در سال 1998 کیفیت زندگی را درجه رضایت در تجارب زندگی فرد می داند. وی می گوید کیفیت زندگی شامل رضایت از زندگی در تصور از خود ،و فاکتورهای اجتماعی و اقتصادی است.
به رغم آنکه توافق کلی در تعریف کیفیت زندگی وجود ندارد ،پژوهشگران به سه ویژگی مهم آن شامل چند بعدی بودن ،ذهنی بودن و پویا بودن اتفاق نظر دارند. کیفیت زندگی موضوعی چند بعدی است و دارای ابعاد جسمی ،روانی ،اجتماعی و روحی است. این ویژگی با تعریفی که امروزه از سلامتی داریم منطبق است آنجا که سلامتی را رفاه کامل جسمی و روانی ،اجتماعی و معنوی می دانیم.(سلامت، 1388).
ازدواج انسانیترین تنظیم روابط مرد و زن بر پایههای مناسب است. ازدواج توافق و پیوندی است بین زن و مرد که زیربنای آن ترکیبی از نیازهای زیستی، روانی، اجتماعی و اقتصادی است. پیدایی خانواده معلول نیاز به دیگران و دوام آن در گروی کارکردهای آن است. خانواده نهادی است که به اعضای خود احساس امنیت وآرامش می بخشد وطی هزاران سال پایدارترین و مؤثرترین وسیله حفظ ویژگیهای فرهنگی و عامل انتقال آنها به نسل بعدی بوده است. خانواده به عنوان کوچک ترین واحد اجتماعی و درعین حال بزرگترین و تأثیرگذارترین واحد تربیتی در جوامع به شمار می آید و میتواند منشأ تحولات عظیم فردی، اجتماعی و رشد ارزشهای انسانی در بین اعضای آن باشد( مردای و همکاران، 1392). ازدواج رابطهای پیچیده، پویا و منحصر به فرد است. تنها رابطهای که اگر به طریق صحیح ایجاد شود و ادامه یابد دستیابی به نیازهای عاطفی، روانی و امنیتی انسان را مرتفع خواهد ساخت( شیرالی نیا،1386). امروزه دلایل و انگیزههای ازدواج نسبت به گذشته دستخوش تغییرات زیادی شده است. طبق تعریف ریو(2005) انگیزه، فرایندی درونی است که رفتار را نیرومند ساخته و هدایت می کند. انگیزه اصطلاحی کلی برای مشخص کردن زمینه ی مشترک نیازها، شناختها و هیجانها است. ازدواج متاثر از انگیزههای درونی و بیرونی است. انگیزههای درونی عموما شامل نیازها هستند که خود به انواع زیستی، روانی و اجتماعی قابل تقسیم هستند. همانگونه که عشق مهمترین وجه هیجانی انگیزش ازدواج را تشکیل میدهد، دلایل ازدواج نیز به وجه شناختی انگیزش اشاره دارد و دربرگیرنده باورها، نگرشها و انتظارات افراد دربارهی ازدواج می باشد. این براساس انگیزمندی ازدواج تا حدود زیادی به میزان احتمال تحقق باورها، نگرش و ترجیحات فرد بستگی پیدا می کند. بنابراین بخش مهمی از انگیزمندی مناسب و کافی برای ازدواج در گرو رشد ابعاد شناختی آن یعنی یافتن چرایی منطقی ازدواج، برخورداری از عقاید و نگرشهای منطقی، و بالاخره تعیین الویتها و انتظارات واقعبینانه نسبت به ازدواج و انتخاب همسر است( امانی و بهزاد، 1391). نگرش واقعبینانه مهمترین سرمایه در ازدواج و زندگی زناشویی است و درهای مضاعف خوشبختی را برای زوجین می گشایند (لس و لسی ،2001). در واقع نگرش افراد به ازدواج، می تواند سازنده یا مخرب باشد. نگرش در آنچه فرد میگوید و میشنود منعکس میشوند و بر ادراک او از دنیای اطراف تاثیر میگذارند. نگرشها، مولفههای عمدهای در ازدواج و اداره مسائل زندگی زناشویی هستند(هیتر ،2006). نگرش بر احتمال ازدواج و تعیین زمان ازدواج تاثیر می گذارند. تاثیر نگرش بر رفتار ازدواج بیشتر از همه توجه متخصصان علوم اجتماعی را به خود جلب کرده است. از سوی دیگر، آموزش پیش از ازدواج که نوعی آمادهسازی افراد می باشد موجب نگاهی دقیقتر و صادقانهتر به روابط افراد با یکدیگر میگردد. آموزش پیش از ازدواج این فرصت را به افراد می دهد که درباره اهدافشان، نگرش هایشان، مسائل اقتصادی و آنچه که هستند و می توانند باشند. مسائل جنسی، اهداف و دلایل ازدواج شان بیشتر تفحص کنند و به نوعی کیفیت ازدواج، و روی هم رفته کیفیت روابط موثرتر برسند(هالفورد و همکاران،2005). هدف نهایی آموزش پیش از ازدواج کمک به استحکام و ثبات ازدواج ، کاهش نرخ طلاق و ارتقاء کیفیت ازدواج است. یافتهها حاکی از آن است که در این آموزشها با مطالعه عوامل موثر و تاثیرگذار در ازدواج موفق و نقش این عوامل بر تامین سازگاری و رضایت از زندگی زناشویی به راهکارهایی کاربردی جهت انتخاب همسر مناسب و ازدواج موفق و همچنین جلوگیری از سرخوردگی در زندگی زناشویی زوجین و بررسی ابعاد و عوامل آن از طریق شناخت متقابل،عشق و تفاهم، عشق و محبت و تعهد متقابل پرداخته میشود(منصوری نیا و همکاران،1390 ). آموزش قبل از ازدواج در اشکال گوناگونی ارائه می شوند از قبیل: 1. برنامه ارتباط زوجین(cc) 2. برنامه تقویت رابطه(re) 3. برنامه تقویت رابطه پیش از ازدواج( prep) 4. برنامه آماده سازی/ غنی سازی (prep/enrich) 5. برنامه کاربرد عملی مهارتهای ارتباط صمیمی(pairs) . استفاده از برنامههای ذکر شده می تواند به افرادی که در آستانهی انتخاب همسر و تشکیل زندگی زوجی هستند کمک کند تا انتخاب آگاهانه داشته باشند. همانطور که ذکر شد یکی از این برنامهها، برنامه آمادهسازی/غنیسازی است. غنیسازی ازدواج به روش رویکرد السون توسط دیوید السون(1996)، و همکارانش در دانشگاه مینه سوتا به وجود آمد. در این برنامه دوازده حوزه رابطه به شرح ذیل مورد ارزیابی قرار می گیرند که عبارتند از: انتظار از ازدواج، ویژگیهای شخصیتی، ارتباط، حل تعارض، مدیریت مالی، فعالیتهای لذت بخش و مورد علاقه، رفتارهای اجتماعپسندانه، ارتباط جنسی، نقش والد فرزندی، خانواده و دوستان، روابط مبتنی بر نقش، باورهای معنوی. این حوزه ها در شش هدف مورد ارزیابی قرار میگیرند. این برنامه برای کسانی که مزدوج بوده و طالب برنامههای غنیسازی یا مشاورهاند وکسانی که مدت 2 سال یا بیشتر با هم بدون ازدواج، زندگی کردهاند، طراحی شده است. هم چنین این برنامه درصدد می باشد روابط زوجین را بهبود بخشد و قادر به تعیین عوامل و شرایطی است که براساس آنها بتوان رضایت و سازگاری زناشویی را بعد از ازدواج پیشبینی کرد. حوزههای پیشبینیکننده کیفیت زندگی در این برنامه 1. نحوه برقراری ارتباط 2. توان حل تعارض 3. وضعیت خانواده اصلی فرد 4. مدیریت مالی در زندگی شخصی 5. اهداف و فلسفه ازدواج، میباشند (رویکرد السون، دفرین و رویکرد السون1997:ص196). مهمترین مسئله مورد توجه در این پژوهش که به بررسی تاثیر آموزش پیش از ازدواج با رویکرد السون بر نگرش به ازدواج دانشجویان پرداخته شده است، این است که آیا این رویکرد میتواند بر افزایش نگرش واقعبینانه به ازدواج کمک کند و میزان نگرش بدبینانه ،خوشبینانه و ایدهآل نگرانه را کاهش دهد یا خیر؟
1-3 اهمیت وضرورت پژوهش
ازدواج به عنوان یکی از مهمترین رسوم اجتماعی برای دستیابی به نیازهای عاطفی، روانی و امنیتی مورد تأیید همگان است. بی تردید یکی از مهمترین تصمیماتی که ما در طول زندگی خود می گیریم انتخاب شریک زندگی است (برنشتاین و برنشتاین ، ترجمه سهرابی، 1382). ازدواج را میتوان وسیله انتقال به مرحله جدیدی از زندگی در نظرگرفت که مستلزم شکل دادن اهداف، قواعد و ساختارهای خانوادگی متفاوتی است (نظری،1386). ازدواج و رابطهی زناشویی منبع حمایت، صمیمیت و لذت انسان است. از طرفی ازدواج سبب پیدایش همکاری، همدردی، علاقه، مهربانی، بردباری و مسئولیت پذیری نسبت به خانواده خواهد بود (بات، 2005).
اهداف و انگیزههای متفاوتی در میان افراد جوامع گوناگون و حتی در یک جامعه در زمانهای مختلف بر ازدواج
مرتبط بوده است. ماهیت وابستگی به فرهنگ ازدواج باعث میگردد تا هرگونه تحلیل و تبیینی از آن مبتنی بر
مختصات فرهنگی اجتماعی و در چارچوب ارزشها و هنجارهای آن جامعه صورت پذیرد (بهزاد1389). برای مثال اندیشمندان غربی با رویکرد اقتصادی ازدواج، با بررسی روند تغییرات ازدواج در طول دهههای اخیر معتقدند چنانچه مزایای تأهل بر تجرّد در جامعه پیشی بگیرد، گرایش افراد به ازدواج افزایش می یابد. در عوض در اسلام ازدواج بخشی اساسی از باورهای فرهنگی و مذهبی محسوب شده و مهمترین هدف آن، ایجاد کانونی است که در آن زن و مرد در کنار یکدیگر احساس آرامش کنند(امانی و بهزاد،1391). از طرف دیگر ترکیب شناختها، احساسها و آمادگی برای عمل نسبت به یک چیز معین را نگرش شخص نسبت به آن چیز گویند (کریمی،1373).
نگرشهای مطلوب مهمترین سرمایه در ازدواج و زندگی زناشویی هستند و درهای مضاعف خوشی را برای زوجین میگشایند. نگرش در آنچه که فرد میگوید و میشنود منعکس می شود و بر ادراک او از دنیای اطرافش اثر میگذارد. نگرش مولفهی عمدهای در ازدواج و اداره مسائل زندگی زناشویی است. نگرش بر احتمال ازدواج، تعیین زمان ازدواج تاثیر میگذارد( لس و پروت،2001 نقل شده در هویلی پور و همکاران،1391). یکی از راههای آگاهی افراد در آستانه ازدواج که بر نگرشها و انتظارات مطلوب و نامطلوب در ازدواج و زندگی زناشوئی تاثیر دارد آموختن مهارتهای لازم جهت ارتقاء روابط بین فردی از طریق آموزش به آنها می باشد و آموزش پیش از ازدواج نقش مهمی را در این راستا ایفا میکند(خمسه،1392). در صورت اثربخش بودن این آموزشها، میتوان آنها را در مراکز مشاوره و خانواده درمانی، مراکز بهزیستی و در مدارس برای والدین دانشآموزان، برای پربارسازی زندگی زناشویی زوجین و انتخاب آگاهانه با داشتن نگرش واقعبینانه و در نتیجه آن کاهش تعارضات در طول زندگی زناشویی به کار برد.
1-4اهداف پژوهش
1-4-1 اهداف اصلی
تعیین میزان اثربخشی آموزش پیش از ازدواج با رویکرد السون، بر نگرش به ازدواج دختران دانشجو.
1-4-2 اهداف فرعی
تعیین میزان اثربخشی آموزش پیش از ازدواج با رویکرد السون، بر بهبود نگرش خوشبینانه به ازدواج در دختران دانشجو.
تعیین میزان اثربخشی آموزش پیش از ازدواج با رویکرد السون، بر کاهش نگرش بدبینانه به ازدواج در دختران دانشجو.
تعیین میزان اثربخشی آموزش پیش از ازدواج با رویکرد السون، بر ایجاد نگرش واقعگرایانه به ازدواج در دختران دانشجو.
تعیین میزان اثربخشی آموزش پیش از ازدواج با رویکرد السون، بر تعدیل نگرش ایدهآل نگرانه به ازدواج در دختران دانشجو
1-5 فرضیههای پژوهش
1-5-1 فرضیه های اصلی
آموزش پیش از ازدواج با رویکرد السون نگرش کلی دانشجویان به ازدواج را بهبود می بخشد.
1-5-2 فرضیههای فرعی
آموزش پیش از ازدواج نگرش خوشبینانه دانشجویان به ازدواج را بهبود میدهد.
آموزش پیش از ازدواج نگرش بدبینانه دانشجویان به ازدواج را کاهش میدهد.
آموزش پیش از ازدواج نگرش واقعگرایانه دانشجویان به ازدواج را بهبود میبخشد.
آموزش پیش از ازدواج نگرش ایدهآل نگرانه دانشجویان به ازدواج را تعدیل میبخشد.
1-6 تعریف نظری و عملیاتی متغیرها
1-6-1 آموزش پیش از ازدواج:
الف) تعریف نظری: آموزش پیش از ازدواج، از الویتهای اساسی در برنامههای پیشگیری از نابهنجاریهای فردی-خانوادگی، کاهش میزان طلاق و افزایش میزان رضایتمندی از زندگی زناشویی است. در این دورهها زوجین یا افراد وارد فرایند آموزش مهارتها و شکلگیری اندیشههایی میشوند که روابط بهنجار بعدی آنها را قوت می بخشد. این آموزش می تواند از طریق ارائه متون، سمینارها، سخنرانی، جلسات آموزش فردی و گروهی، کلاسهای درس و یا در کارگاههای آموزشی با حضور زوجها و متخصصان روانشناسی و مشاوره انجام شود(امیدورار،1386).
ب) تعریف عملیاتی: آموزش پیش از ازدواج شامل 7 جلسه آموزش بر طبق رویکرد السون با تواتر هفته ای 2 جلسه ، و هر جلسه 2 ساعت تشکیل گردید. که عناوین جلسات آن در فصل سوم درج گردیده است.
Reeve
Les&Leslie
Heater
:
ازدواج سودای عمر و خانواده ثمره آن است. زندگی مشترک با این اسطوره که”تنها مرگ ممکن است ما را جدا کند” آغاز می شود و تقریبا هیچ زن و شوهری با نیت طلاق با هم وصلت نمی کنند اما تحولات مادام التغییری که ذاتی زندگی است زن و شوهرها را به سمت اختلاف و درگیری، جدایی روانی و عاطفی و گاه طلاق سوق می دهند.گاه شرایط زن و شوهر چنان سخت میشود که از یکدیگر قطع امید می کنند ویا قادر به گذشت و بخشودن اعمال، افکار و احساسات یکدیگر نیستند(بهاری، 1387).
با انجام ازدواج هریک از زوجین انتظار دارند که خانواده جدید همان شکلی را پیدا کنند که برای او مطلوب و آشناست. بنابراین هرکدام از آنها می کوشد که واحد زن و شوهری را در راستای مطلوب و مورد ترجیح خود سازمان داده و دیگری را برای برون سازی، تحت فشار قرار دهد. خانواده را کانون التیام، پاتولوژی و خاستگاه هویت اعضای خودمی دانند(گلادینگ،ترجمه بهاری وهمکاران،1386).
درک وجود آدمی بدون فرض خانواده،” تلخ” است . هرکسی نیاز دارد به جایی تعلق خاطر داشته باشد و خانواده ریشه اعضای خود است. حیات خانواده جز با ثبات آن محقق نمی شود وثبات هرخانواده ای مستلزم تغییرکردن وکنار آمدن اعضاء با تحولات روز افزون است.درچنین تعامل پی در پی میان سیستم خانواده به ویژه زیر منظومه زن و شوهری به عنوان رکن خانواده و محیط، سیستم زناشویی می باید برای حفظ عضویت در سیستم دوتایی توانایی مقابله با موانع(معضلات) زندگی را داشته باشد. این توانایی ایجاب می کند که زن و شوهر نگرشهای کارسازتر و مهارت هایی بیشتر از قبل داشته باشند(قربانعلی پور، 1384).
با این وجود در روابط زناشویی معضل دلزدگی زناشویی و غمگینی بسیار شایع می باشد. لذا شناسایی روش هایی که بتواند بر کاهش دلزدگی زناشویی و افزایش شادکامی کمک نماید بسیار اهمیت دارد.
3-1-اهمیت و ضرورت تحقیق:
ضرورت این پژوهش موقعی بیشتر روشن می شود که مطالعات نشان می دهد که در زمینه کیفیت روابط زناشویی و کاهش دلزدگی زناشویی در خارج کشور پژوهشها رو به افزایش است ولی در داخل کشور کار نشده است، همچنین، اغلب روان شناسان و روان پزشکان برای تشخیص و اندازه گیری شاخص های مختلف خانوادگی نیاز به یک ابزار دقیق و پایا دارند که بتوانند در کمترین زمان ممکن به اهداف مورد نظر دست یابند. در همین راستا، یکی از سازه های مهم که اغلب مشاوران خانواده در مراکز مشاوره ای با آن برخورد می کنند، دلزدگی زناشویی می باشد. در حال حاضر در مراکز مشاوره خانواده، درمانگران برای تشخیص و شناسایی کیفیت دلزدگی زناشویی از ابزارهای گوناگون بدون این که در ایران اعتباریابی شده باشد و از پایایی و روایی مناسب برخوردار باشد، استفاده می کنند، که ممکن است درمانگر به نتیجه دلخواه نرسد. اهمیت این تحقیق از انجا است که روش امید درمانی کمتر در تحقیقات رشته مشاوره کاربرد داشته است. از سوی دیگر ضرورت انجام این تحقیق در غنی نمودن تئوری ها و دیدگاههای نظری پیرامون دلزدگی زناشویی است.
4-1- اهداف تحقیق:
هدف علمی این تحقیق تعیین اثربخشی رویکرد امید درمانی بر کاهش دلزدگی زناشویی وافزایش شادکامی زناشویی میباشد.
اهداف فرعی:
تعیین اثربخشی آموزش امید درمانی برکاهش دلزدگی زناشویی زنان متأهل مراجعه نموده به مراکز مشاوره شهراصفهان.
تعیین اثربخشی آموزش امید درمانی بر کاهش خستگی عاطفی زنان متاهل مراجعه نموده به مراکز مشاوره شهر اصفهان .
تعیین اثربخشی آموزش امید درمانی بر کاهش خستگی روانی زنان متاهل مراجعه نموده به مراکز مشاوره شهر اصفهان .
تعیین اثربخشی آموزش امید درمانی بر کاهش خستگی جسمانی زنان متاهل مراجعه نموده به مراکز مشاوره شهر اصفهان .
تعیین اثربخشی آموزش امید درمانی بر افزایش شادکامی زنان متاهل مراجعه نموده به مراکز مشاوره شهر اصفهان .
5-1- سوالات تحقیق:
آیا آموزش امید درمانی برکاهش دلزدگی زناشویی زنان متأهل مراجعه نموده به مراکز مشاوره شهراصفهان تأثیر دارد؟
آیا آموزش امید درمانی بر کاهش خستگی عاطفی زنان متاهل مراجعه نموده به مراکز مشاوره شهر اصفهان تاثیر دارد؟
آیا آموزش امید درمانی بر کاهش خستگی روانی زنان متاهل مراجعه نموده به مراکز مشاوره شهر اصفهان تاثیر دارد؟
آیا آموزش امید درمانی بر کاهش خستگی جسمانی زنان متاهل مراجعه نموده به مراکز مشاوره شهر اصفهان تاثیر دارد؟
آیا آموزش امید درمانی بر افزایش شادکامی زنان متاهل مراجعه نموده به مراکز مشاوره شهر اصفهان تاثیر دارد؟
6-1- فرضیه های تحقیق:
آموزش امید درمانی برکاهش دلزدگی زناشویی زنان متأهل مراجعه نموده به مراکز مشاوره شهراصفهان تأثیر دارد.
آموزش امید درمانی بر کاهش خستگی عاطفی زنان متاهل مراجعه نموده به مراکز مشاوره شهر اصفهان تاثیر دارد.
آموزش امید درمانی بر کاهش خستگی روانی زنان متاهل مراجعه نموده به مراکز مشاوره شهر اصفهان تاثیر دارد.
آموزش امید درمانی بر کاهش خستگی جسمانی زنان متاهل مراجعه نموده به مراکز مشاوره شهر اصفهان تاثیر دارد.
آموزش امید درمانی بر افزایش شادکامی زنان متاهل مراجعه نموده به مراکز مشاوره شهر اصفهان تاثیر دارد.
7-1-تعاریف عملیاتی متغیرها و واژه های کلیدی:
تعریف نظری
شادکامی: شادکامی ارزشیابی هایی است که افراد از خود و زندگیشان به عمل می آورند. این ارزشیابی می تواند جبنه ی شناختی داشته باشد مانند قضاوت هایی که درمورد رضایت درزندگی صورت می گیرد و یا جنبه ی عاطفی که شامل خود وهیجان هایی است که درواکنش به رویدادهای زندگی ظاهر می شود .بنابراین شادکامی ٬از چها رجزء تشکیل یافته که عبارت است از:رضایت از زندگی ، خلق و هیجان های مثبت و خوشایند، نبود خلق و هیجانهای منفی و عوامل دیگر مانند خوش بینی ،عزت نفس و احساس شکوفایی( آرگایل،2003).
امید درمانی
امید درمانی عبارت است از ایجاد یک حالت انگیزشی مثبت وموفقیت آمیز ناشی از تعامل بین احساس ارادی، راه یابی(برنامه ریزی برای رسیدن به هدف) است. به عبارت دیگر ایجاد یک حس مشترک از پایداری و راه یابی برای رسیدن به اهداف است(اسنایدر، 2000؛ ص74).
دلزدگی زناشویی
دلزدگی زناشویی حالتی از خستگی عاطفی،جسمی و روانی که در شرایط در گیریهاو تعارضات طولانی مدت ایجاد می شود پانیز(1996).
تعریف عملیاتی
شادکامی:به منظور سنجش شادکامی فرد از پرسشنامه شادی اکسفورد استفاده شده و نمره آزمودنی در این نشان دهنده میزان شادمانی فرد می باشد.
امید درمانی
امید به زندگی یک شاخص آماری است که نشان میدهد متوسط طول عمر در یک جامعه چقدر است و یا به عبارت دیگر هر عضو آن جامعه چند سال میتواند توقع داشته باشد.
دلزدگی زناشویی
منظور ازدلزدگی زناشویی دراین پژوهش نمره ای است که آزمودنی ازپرسشنامه دلزدگی زناشویی (CBM)بدست می آورد. خستگی عاطفی که همراه با (احساس درماندگی ،ناامیدی و فریب خوردن،شادنبودن )در وجود شخص شکل می گیرد. خستگی جسمی با (کاهش انرژی،خستگیهای مزمن و طولانی وتنوع وسیعی ازشکایات جسمانی و روان تنی )همرا است.خستگی ذهنی و روانی به (رشد نگرش منفی نسبت به خود و طرف مقابل،زندگی وکار،ناامیدی،احساس بی ارزش بودن)برمی گردد.
افراد موتور هر سازمانی اند و ساختار آن را تشکیل می دهند. با این حال کارکنان ناسالم، ممکن است باعث سطح بالایی از غیبت از کار و پس از آن، افزایش هزینه ها شوند. به منظور جلوگیری از پیامدهای منفی، علوم سازمانی توجه زیادی به جنبه های منفی زندگی کاری از قبیل فرسودگی شغلی کرده اند. با توجه به این تمرکز منفی، جنبه های مثبت کاری تا حد زیادی نادیده گرفته شده اند. این مایه ی تاسف است؛ چرا که کارکنانی که هم از لحاظ جسمی و از لحاظ روانی، سالم باشند به احتمال قوی، عملکرد خیلی خوبی خواهند داشت (ری ایچ سگر، اسکاوفلی ، پیترز و تریس، 2012). سازمان های امروزی، از کارکنانشان انتظار دارند که فعال و پویا باشند و از خودشان خلاقیت نشان دهند و نسبت به رشد حرفه ای شان مسئولیت پذیر بوده و برای بالا بردن کیفیت استانداردهای عملکردکاری متعهد باشند. از این رو کارکنانی مورد نیاز است که احساس نیرومندی و وقف خود داشته باشند- سازمانها به این کارکنان مشتاق نیاز دارند (بکر و اوارلمنس،2010؛ به نقل از بکر و اسکاوفلی، 2008).اشتیاق شغلی، شامل درگیری هیجانی طولانی مدت است وبرتمامی احساس های موقت کارکنان از قبیل خشنودی شغلی و تعهد برتر است.کارکنان مشتاق، هر روز با احساس وابسته بودن به سازمانشان به سرکار می آیند و سط ح بالایی از شور وشوق را در کارشان دارند و به طور مداوم، سطوح بالایی از تولید را دارا می باشند (شاک،2010). اشتیاق شغلی دارای سه بعد است که عبارتند از؛ 1- جذب: به میزان تمرکز وغرق شدن فرد در کارش اشاره دارد که این امر کناره گیری از شغل را برای فرد دشوار می سازد (سالنوا، اسکاوفلی و بکر،2006 ).2- نیرومندی : در این بعد فرد تلاش قابل ملاحظه ای در انجام کارش، می گذارد و بر موقعیت های دشوار ، پافشاری می کند. 3 – وقف خود : این بعد با درگیری شدید روانی فردکارکن با کار خود، مشخص می شود که ترکیبی از احساس معنی داری، شور و شوق و چالش می باشد. (اسکاوفلی، سالنوا، گنزالس رما و بکر ، 2002)
علاقه به پژوهش بر روی نتایج کارآمدی معلم همچون اشتیاق شغلی، فرسودگی شغلی و تمایل به ترک حرفه معلمی رو به افزایش است(مکینن،2013). بروز استرس و فرسودگی شغلی معمولا برای مشاغل خدمات انسانی ای همچون معلمان بالاست. استرس به عنوان احساسات منفی ناشی از کار ممکن است در اشکالی همچون خشم، سرخوردگی، تنش و یا افسردگی ای که بهزیستی روانی فرد را تهدید می کند، جلوه کند. فرسودگی شغلی اشاره به پیامدهای منفی مرتبط با استرس شغلی مزمن دارد. داده های بررسی ها نشان می دهد که آموزش به عنوان یک حرفه ی با استرس بالا در نظر گرفته می شود؛ چراکه حدود یک چهارم از معلمان مدارس، آموزش را به عنوان یک حرفه ی با استرس بالا توصیف کرده اند (فریمن، پریتز، فلمینگ و سیمون،2004). فرسودگی شغلی میلیاردها دلار برای مدارس به صورت سالیانه از طریق غیبت، ادعای از کارافتادگی و نرخ بالایی از ترک شغل، هزینه به جای می گذارد( بلازر،2010). برای معلمانی که باقی می مانند، استرس می تواند بر توانایی شان بر پاسخگو و موثر بودن در کلاس درس اثر گذارد ( فلوک، گلدبرگ، پرینگر و بونوس2013). مطالعات متعددی شرایط خاصی را شناسایی کرده اند که به موجب آن آموزش همراه با استرس می باشد. این شرایط می تواند ایکسوژنوس( شرایط نامطلوب شغلی، حجم کار طاقت فرسا، عدم همکاری و غیره) و یا فشار های اندوژنوس(ویژگیهای شخصیتی فرد، ناامیدی و سرخوردگی ای است که احتمالا از انتظارات غیرواقعی ای که از معلمان است و غیره) باشد( سلیمانی وعباس زاده،2010). در ایران نیز مطالعات موجود در مورد میزان فرسودگی شغلی معلمان( مهاجر،2003؛ حیدری،2000؛ بدری،1995؛ نظری،2003؛ محمدی،2007)، نشان داده اند که معلمان ایران در سطح قابل توجهی استرس و نشانه های روان تنی را تجربه می کنند(به نقل از زرافشان، محمدی، احمدی و ارسلانی،2013). احساسات قوی خودکارآمدی به ویژه به نظر می رسد به عنوان یک حائل بین محیطهای مدرسه ای استرس زا و فرسودگی شغلی عمل کنند. تا حد امکان مدیران منطقه ای و مدارس مسئولیتی را برای به حداقل رسانیدن عوامل استرس زا در محیط مدرسه بر عهده دارند. فعالیتهای مدارس می تواند در راستای ایجاد اشتیاق شغلی معلمان باشد تا بدین وسیله فرسودگی شغلی معلمان حذف و استرس مربوط به کار از طریق کارگاههای مدیریت استرس، گروههای حمایت همسالان، و ارائه ی بازخورد، اهمیت فردی قائل شدن و رهبری حمایتی کاهش یابد( بلازر،2010). به طور خاص حسی از خودکارآمدی و رابطه داشتن با دانش آموزان و همکاران به عنوان عناصر مهمی اند که با اشتیاق شغلی مربوط است و موجب کاهش خستگی هیجانی و درماندگی روانی می شود. ارائه ی منابع برای افزایش حس معلمان از کارآمدی شخصی و توانایی مدیریت استرس می تواند فرسودگی شغلی را کاهش دهد. کاهش و مدیریت استرس معلم بخشی از یک فرمول برای ارتقای محیط سالم کلاس است. از دست ندادن معلمان و فراهم کردن شرایطی که آنها با ابزارهای خودمراقبتی ای که می تواند منجر به اثربخشی هرچه بیشتر در نقش هایشان در کلاس درس شود،باید مورد توجه قرار گیرد. توانایی پشتیبانی معلم برای مقابله با خواستهای کلاس درس و تقویت بهزیستی روانی شان با دلالت بر یادگیری و موفقیت تحصیلی دانش آموزان، یک ضرورت است. اغلب مداخله های مبتنی بر مدرسه برای دانش آموزان طراحی شده است و تلاش کمتری برای رفع استرس و فرسودگی شغلی و افزایش بهزیستی روانی معلمان شده است(فلوک، گلدبرگ، پرینگر، بونوس و دیویدسون2013 ). رنهار، سندرز و کونرمن(2013)، طی پژوهشی که در قالب دو پژوهش کیفی و کمی که بر روی دو گروه نمونه اجرا می شد، اشتیاق شغلی معلمان را بررسی کردند. سوال اصلی این پژوهش این بود که آیا اشتیاق شغلی معلمان با زمینه ای که آنها در تعاملاتشان با شاگردانشان تجربه می کنند و نیز با راهبردهای منابع انسانی موجود در آن مدرسه مرتبط است؟ نتایج نشان داد همانگونه که انتظار می رفت، تعاملات با دانش آموزان به طور مثبتی با اشتیاق شغلی مربوط است. علاوه بر این تمارین HR رابطه ی مثبتی را با نیرومندی و وقف خود که از فاکتورهای تشکیل دهنده ی اشتیاق شغلی اند، دارد.یک نکته ی قابل توجه در این پژوهش عبارت بود از اینکه هر چه سن معلمان بالاتر می رود، آنها کمتر وقف خود نشان می دهند؛ چرا که آنهاکارشان را با همکاران جوانترشان مقایسه می کنند. بکر و متیس(2010)، طی پژوهشی به بررسی اشتیاق شغلی و عملکرد در میان معلمان پرداختند. این مطالعه در میان 54 معلم هلندی بر اساس مدلی از اشتیاق شغلی هفتگی اجرا شد.نتایج نشان داد که منابع شغلی ای همچون سطوح استقلال هفتگی، تعامل با سرپرست و فرصتهایی برای رشد(اما نه حمایت اجتماعی)، رابطه ی مثبتی را با اشتیاق شغلی هفتگی داشت که به نوبه ی خود رابطه ی مثبتی را با عملکرد شغلی هفتگی داشت.این یافته ها همچنین نشان دادند که یک محیط کار غنی، اشتیاق شغلی معلمان را پرورش می دهد و پیش بینی کننده ی خوبی برای عملکرد شغلی در هفته های بعدی نیز می باشد. کلوسمن، کانتر، تراوت وین، لوتک و باومرت(2008)، طی پژوهشی با موضوع اشتیاق و خستگی هیجانی در میان معلمان به بررسی این موضوع پرداختند که آیا می توان یک محیط متفاوتی را در مدرسه پیش آورد، پرداختند. نتایج این پژوهش نشان داد که هنگامی که ویژگیهای فردی معلمان کنترل شوند، می توان سطوح بالاتری از اشتیاق شغلی را پیش بینی نمود. در حالیکه مشکلات انضباطی در کلاس درس پیش بینی کننده ی سطوح بالاتری از خستگی هیجانی است. به عبارت دیگراین مساله ی تفاوتهای فردی بین معلمان است که آنها را مستعد برای توسعه ی اشتیاق بیشتر و یا خستگی هیجانی می کند. همچنین از نتایج جالب توجه بدست آمده دیگر این پژوهش عبارت بود از اینکه عدم وجود علایم فرسودگی شغلی لزوما به این معنی نیست که معلمان، اشتیاق شغلی بالایی را تجربه می کنند و چه بسا اینکه معلمانی که سطح بالایی از اشتیاق به تدریس را نشان می دهند، ممکن است در همان موقع خستگی هیجانی را تجربه کنند.
ضیاء الدینی و رمضانی(1392)، طی پژوهشی به بررسی رابطه ی میان ابعاد غنی سازی شغلی با اشتیاق شغلی و تمایل به ترک خدمت در میان کارکنان اداره ی آموزش و پرورش پرداخته اند. نتایج حاکی از آن بود که میان غنی سازی شغلی و ابعاد آن(تنوع مهارت، هویت شغل، اهمیت شغل، استقلال و بازخورد) با اشتیاق شغلی کارکنان رابطه ی مثبت ومستقیمی وجود دارد و همچنین میان اشتیاق شغلی و ابعاد آن با تمایل به ترک خدمت کارکنان رابطه رابطه ی منفی و معکوسی وجود دارد. رحیمی، عریضی، نوری و نامداری(1391)، طی پژوهشی به بررسی رابطه ی سرمایه ی روانشناختی در محیط کار کارکنان آموزش و پرورش با اشتیاق شغلی آنان پرداختند. یافته ها نشان داد متغیرهای سرمایه ی روانشناختی در محیط کار همچون خوش بینی، عاطفه ی مثبت و سر زندگی از آن جهت که می توانند رفتارهای انگیزشی و کاری کارکنان را پیش بینی نمایند، عامل مهمی در بالا بردن عملکرد کاری ومیزان اشتیاق شغلی کارکنان است.
در راستای ایجاد و افزایش اشتیاق شغلی دبیران آموزش و پرورش، نشستهای مشاوره ای بر اساس نظریه ی یادگیری موضع تصادفی برنامه ریزی شده(HLT) ی کرامبولتز توسط پژوهشگر تهیه و تدارک دیده شد. انتخاب این نظریه به چند دلیل بود؛ اول اینکه این نظریه جزو رویکردهای پست مدرن شغلی محسوب می شود که این رویکردها برخلاف رویکردهای سنتی مشاوره ی شغلی بر راه حل مداری تاکید می کنند تا خود مشکل. دوم اینکه با توجه به شرایطی که ازمعلمان در بالا آمد، پژوهشگر در صدد است تا بر اساس گزاره های این نظریه مانع از درگیر شدن معلمان تحت مشاوره در فرایندهای آسیب زایی همچون استرس، فرسودگی شغلی، افسردگی، ناکافی بودن حقوق، رفتارهای ایذایی دانش آموزان،انتظارات غیرواقعی سایرین،حجم بالای کار، غیبت و… شده و در عوض آنها را نسبت به مسایل پیش رو فعال و انتخابگر سازد. سوم اینکه با توجه به پژوهشهایی که در بالا آمد ، اشتیاق شغلی وجودش به منابعی که هم نشات گرفته از خود شخص است و هم شرایط روانشناختی محل کار، وابسته است. این رویکرد می تواند به معلمان این نگرش را بدهد که با فراگیری مهارتهای مختلف چه در زمینه شغل خویش و چه نامربوط به آن، با توانمند ساختن خویش هم از لحاظ روانشناختی و هم از لحاظ مهارتهای فیزیکی و ذهنی موجبات هر چه بیشتر اشتیاق شغلی را در خود و همکاران فراهم آورند. چهارم اینکه این رویکرد همراستا با جنبش روانشناسی سلامت حرفه ای، بر نقاط قوت و شناسایی آنها تاکید می کند تا آسیبها و نقاط ضعف.
در اواخر دهه ی 1990 میشل، لوین و کرامبولتز (1999)، نظریه ی یادگیری موضع تصادفی برنامه ریزی شده(HLT)، را در مشاوره ی شغلی مطرح کردند. پیش فرض اولیه ی این نظریه بر این عقیده بنا شده است که وقایع تصادفی در طول زندگی شخص می توانند پیامدهای مثبت و همچنین منفی ای به دنبال داشته باشند. فرد ممکن است از یک فرد آشنا درباره ی شغلی، اطلاعات جالبی کسب کند، یا شغل خود را به خاطر عوامل بیرونی که صرفا به منظور یافتن شغلی بهتر است، از دست بدهد (زونکر، 2006 ، ترجمه ی نظری، محسن زاده و بوستانی پور، 1388 ). نظریه ی یادگیری موضع تصادفی برنامه ریزی شده(HLT) (میچل، لوین و کرامبولتز، 1979)، گسترشی از نظریه ی یادگیری اجتماعی در تصمیم گیری شغلی است. درحالیکه نظریه ی یادگیری اجتماعی در تصمیم گیری شغلی به تجربه ی قبلی فرد و برنامه ریزی گسترده برای شغل تاکید دارد، نظریه ی یادگیری موضع تصادفی برنامه ریزی شده(HLT)، به ماهیت محیط و افرادی که شرایط با ثباتی ندارند تمرکز کرده است. در نظریه ی یادگیری موضع تصادفی برنامه ریزی شده(HLT)، بر ایده ی غیر مترقبه یا غیر قابل پیش بینی در توسعه ی شغلی تاکید می شود. گفته می شود که افراد می توانند شانس شان را با ویژگی های فردی با استفاده از گرفتن فوایدی از رویدادهای شانسی در زندگی شان ایجاد کنند. در این نظریه، افراد، هدفمند، با برنامه، کنجکاو، فعال در جستجوی فرصت ها، پایدار، انعطاف پذیر، خوش بین اند، و ریسک هایی را فراهم می کنند که استفاده ی خوبی از رویدادهای شانسی بکنند و غیر مترقبه ها را به فرصت ها تبدیل کنند (اوکامورا، 2008).فرض اصلی نظریه ی یادگیری موضع تصادفی برنامه ریزی شده (HLT؛ کرامبولتز، 2009؛ میچل، لوین ، کرامبولتز، 1999) اینست که؛ در طول زندگی کاری افراد و حتی در دوران باز نشستگی، مراجعان ممکن است با مشاورانی کار کنند که نه تنها در موضوعات مرتبط با استخدام، بلکه همچنین در مورد موضوعات متعددی که به عنوان چالش های زندگی با آنها روبرو می شوند، کمک فکری می کنند. هدف مشاوران باید کمک به مراجعان باشد تا زندگی رضایت بخش تری را برایشان ایجاد کنند. بنابراین نظریه ی یادگیری موضع تصادفی برنامه ریزی شده(HLT)، ممکن است یک رویکرد به طور خاص مفیدی برای کارکردن با مراجعان در طیف گسترده ای از نگرانی های مربوط به کوچک سازی سازمانی که در بسیاری از حوزه های زندگی مراجع تاثیر گذار است، باشد. اجرا کنندگان نظریه ی یادگیری موضع تصادفی برنامه ریزی شده (HLT)، معتقدند که مراجعان اغلب در پاسخ به نابرابری های اجتماعی و رویدادی ای که خارج از کنترل فردی شان است به چالش کشیده می شوند. با این حال با تمرکز بر عمل و نه در درجه اول بینش، نظریه ی یادگیری موضع تصادفی برنامه ریزی شده (HLT)، می تواند به مراجعان در ایجاد تجربه های موفقیت آمیز کمک کند که حس کارآمدی به آنها باز گردانده شود (کرامبولتز، فولی و کاتر، 2013). به نظر میچل و کرامبولتز، تجارب یادگیری بی همتای هر فرد در گستره ی زندگی، تاثیر زیادی بر انتخاب شغل دارد. بنابراین، یادگیری، یک عامل کلیدی مشاوره و راهنمایی شغلی است. از این رو وظیفه ی اصلی مشاور، افزایش فرصت های یادگیری برای مراجعان است. کرامبولتز اشاره کرده است که هدف مشاوره ی شغلی باید کمک به افراد برای ایجاد یک زندگی رضایت بخش باشد. برای این منظور مشاوران شغلی باید تسهیل کنندگان و همچنین طراحان یادگیری مادام العمر، در یک محیط کاری که به طور مداوم تغییر می کند، باشند (کرامبولتز،1998؛ به نقل از دین دوست، 1387).
با توجه به مطالعات گسترده در پژوهشهای داخلی و خارجی در خصوص موضوع مورد پژوهش، پژوهشگر به پژوهش مستندی در این
زمینه دست نیافت. موضوع پژوهشگر از حیث اینکه از طریق یک رویکرد جدید در زمینه مشاوره ی شغلی به دنبال آنست تا با تشویق و ترغیب معلمان تحت مشاوره ی شغلی بر اساس نظریه ی یادگیری موضع تصادفی برنامه ریزی شده(HLT)، به فراگیری مهارتهای جدید و نیز تاکید بر جستجوی راه حلهای جدید و مفید برای مشکلات پیش رو و افزایش سطح تعاملات با همکاران و سایرین، زمینه را برای افزایش منابع شغلی و شخصی و سرانجام اشتیاق شغلی آنها فراهم آورد، می تواند بدیع و نوآوری باشد.
پژوهشگر در صدد پاسخ گویی به این سوال است که آیا مشاوره ی شغلی به شیوه ی نظریه ی یادگیری موضع تصادفی کرامبولتز(HLT)، براشتیاق شغلی دبیران تاثیرگذار است؟
3- 1 ضرورت پژوهش
امروزه اهمیت آموزش و پرورش، برهیچ کسی پوشیده نیست؛ سرمایه ی امروز و آینده ی ماست. سرمایه ای که نمی توان قیمتی بر آن نهاد و همان چیزی است که بشر را از عصر تاریکی و جهل به عصر روشنایی و نور سوق بخشیده است .( یونسکو نقل از نوری ، 1388) مهم ترین عنصر این نهاد سرنوشت ساز، جامعه ی عظیم معلمی است که مسئولیت هدایت و پرورش یک نسل برعهده ی آنهاست. بنابراین هر گونه سرمایه گذاری علمی و هدف مند به پرورش و بهسازی آنها و نیز تامین آتیه ی روحی و روانی این قشر انسان ساز ، نه تنها موجب ارتقاء وبهره وری آنها می شود، بلکه می تواند موجبات بالندگی و سرافرازی یک ملتی را فراهم آورد (عبدلی، عیسی زادگان، غلامی، محمودی و امانی، 1391 ). سلامت روانشناختی و عملکرد کارکنان، یک نگرانی جدی برای سازمانهاست. برای رقابت در جهان امروز بیش از هر زمان دیگری سازمانها نه تنها باید بهترین کارکنان در دسترس را استخدام کنند بلکه باید روشهایی را برای توانمند ساختن کارکنان موثر و مولد جستجو کنند. بیشتر کارکنان موثر و مولد، از انگیزه ی بالایی برخوردارند. چنین کارکنانی با انرژی بالا کار می کنند و تولیدشان با کیفیت بالا بوده و با خوش بینی کار می کنند (فرنت، 2013). اشتیاق شغلی را می توان یک مؤلفه ی مهم و مثبت در سلامتی کارکنان محسوب کرد. علاوه بر این با توجه به تغییرات دائمی که سازمانها با آنها روبرو هستند، اشتیاق برای آنها ضروری می باشد. بنابراین مساله ی مهم پیش روی سازمان ها، نحوه ی افزایش سطوح اشتیاق کارکنانشان می باشد. با ایجاد اشتیاق یک انسجام و وحدت میان کارکنان سازمان پدید می آید که به معنای حصول نتایج مطلوب برای هر دو می باشد (به نقل از پور عباس، 1387). نگرش های مثبت مرتبط با کار، سلامتی کارکنان، رفتارهای نقش اضافی، و عملکرد، از جمله نتایج احتمالی اشتیاق شغلی به حساب می آیند. در مقایسه با کسانی که احساس اشتیاق ندارند، کسانی که احساس اشتیاق دارند، به نظر می رسد که از کارشان بیشتر راضی اند، به سازمان احساس تعهد می کنند و تمایل به ترک سازمان ندارند. همچنین کارکنان مشتاق از روان خوبی برخوردارند و از لحاظ روان تنی سالم اند (شیمازو، اسکاوفلی، می یاناکا و ایواتا، 2010).
با توجه به آنچه که در بالا پیرامون آثار و پیامدهای اشتیاق شغلی، همچون بهبود عملکرد، افزایش بهره وری، افزایش شاخصه های سلامت روانی، شیوع و گسترش روحیه ی نشاط و شادمانی در محیط کار و نیروی انسانی، آورده شد، و همچنین با توجه به اینکه اشتیاق شغلی، یک مؤلفه ی مهم و مثبت در سلامت روانی، هیجانی و جسمانی کارکنان محسوب می شود، واضح است که انجام پژوهشهایی در این زمینه کاملاً ضرورت دارد.در این راستا یکی از رویکردهای جامع و جدید مشاوره ای که می تواند در ارتقای اشتیاق شغلی موثر واقع شود، همانا نظریه ی یادگیری موضع تصادفی برنامه ریزی شده (HLT) است. با توجه به اینکه نظریه ی یادگیری موضع تصادفی برنامه ریزی شده(HLT)، یکی از نظریه های جدید در عرصه ی مشاوره ی شغلی امروزی است و می تواند دیدگاه جامع تری را نسبت به شغل و فرصتهای شغلی، ارائه کند واز طرف دیگر، متاسفانه در کشور ما به آن توجه در خوری نشده است، لذا ضرورت انجام پژوهش حاضر، دو چندان به نظر می رسد، باشد.
4-1 اهداف پژوهش
هدف اصلی
هدف از انجام این پژوهش تعیین اثربخشی مشاوره ی شغلی به شیوه ی نظریه ی یادگیری موضع تصادفی برنامه ریزی شده (HLT)، بر اشتیاق شغلی دبیران است.
اهداف فرعی
1- تعیین اثربخشی مشاوره ی شغلی به شیوه ی نظریه ی یادگیری موضع تصادفی برنامه ریزی شده (HLT)، بر نیرومندی دبیران
2- تعیین اثربخشی مشاوره ی شغلی به شیوه ی نظریه ی یادگیری موضع تصادفی برنامه ریزی شده (HLT)، بر وقف خود دبیران
3- تعیین اثربخشی مشاوره ی شغلی به شیوه ی نظریه ی یادگیری موضع تصادفی برنامه ریزی شده (HLT)، بر جذب دبیران
5-1 فرضیهها ی پژوهش
1- مشاوره ی شغلی به شیوه ی نظریه ی یادگیری موضع تصادفی برنامه ریزی شده (HLT)، بر اشتیاق شغلی دبیران مؤثر است.
2- مشاوره ی شغلی به شیوه ی نظریه ی یادگیری موضع تصادفی برنامه ریزی شده (HLT)، بر نیرومندی دبیران مؤثر است.
3- مشاوره ی شغلی به شیوه ی نظریه ی یادگیری موضع تصادفی برنامه ریزی شده (HLT)، بر وقف خود دبیران مؤثر است.
4- مشاوره ی شغلی به شیوه ی نظریه ی یادگیری موضع تصادفی برنامه ریزی شده (HLT)، بر جذب دبیران مؤثر است.